Wednesday, July 29, 2015

پاداش مجرمی!



خبر می‌گوید که آیت‌الله احمد جنتی بار دیگر به سمت دبیری شورای نگهبان انتخاب شد. تکرار نام‌های «احمد جنتی» و «شورای نگهبان» در سالی که منتهی به انتخابات است، ناخودآگاه یادآور خاطرات روزهای نه چندان دوری از یک انتخابات جنجالی است.

آیت‌الله جنتی، همان امام جمعه موقت تهران است که در آستانه انتخابات ۸۸ ناگهان به یادش افتاده بود «سوم تیر ۸۴» مردم با نذر و نیاز به احمدی‌نژاد رای داده‌اند و «کمک خدا در آن حادثه مشهود است» و سپس به نقل خاطره‌ای پرداخت که در آن سوار تاکسی شده بود و راننده تاکسی گفته بود من می‌خواهم به آقای احمدی‌نژاد رأی بدهم؛ زیرا مادرم که چند سالی است مرده دیشب به خوابم آمده و گفته به احمدی‌نژاد رأی بده. (+)

پنجم فروردین ماه همان سال، در جریان نشست ناظران شورای نگهبان در بوشهر نیز آقای جنتی زبان به تمجید از دولت وقت گشوده بود و نامزدهای رقیب او را عاملان دشمن برای براندازی می‌خواند: «دشمنان ایران اسلامی که در فکر براندازی نرم هستند، به دنبال این هستند که رییس جمهوری بر سر کار آید که به خودشان و مقاصدشان نزدیک تر باشد». و ادامه داده بود: «در سه سال اخیر رسیدگی فوق العاده‌ای به مردم، به خصوص به محرومان شده است که نتیجه تلاش یک دولت پرتلاش و پرکار (دولت محمود احمدی نژاد) بوده است». (+)

حمایت‌های صریح دبیر شورای نگهبان از انتخاب محمود احمدی‌نژاد به حدی بود که حتی صدای اعتراض رییس مجلس را هم درآورد و علی‌لاریجانی در گفت و گویی با صدا و سیما از حمایت‌های اعضای شورای نگهبان از «نامزد خاص» گلایه کرد. (+)با این حال، گویا حضرت آیت‌الله هنوز هم نگران بود که مردم پیام واضح‌اش را درک نکرده باشند. پس امضای خود را پای بیانیه دو خطی حمایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از احمدی‌نژاد ثبت کرد تا سندی مکتوب از حمایت خود نیز بر جای بگذارد. خود جنتی بعدها در توضیح حمایت از احمدی نژاد گفت: «حمایت من از آقای رییس جمهور یکی به دلیل حمایت‌های «آقا» بوده است و دیگر اینکه غالباً مواضع و شاخصه‌های وجودی رییس جمهور را می‌پسندم». (+)

تمامی این حمایت‌های آشکار در حالی صورت گرفت که ماده ۹۳ قانون انتخابات صراحتا تاکید داشت: «در اجرای صحیح اصل۹۹ قانون اساسی و حفظ بی‌طرفی كامل، ناظرین شورای نگهبان موظف‌اند در طول مدت مسوولیت خود، بی‌طرفی كامل را حفظ نمایند و ابراز جانبداری ناظرین به هر طریقی از یكی از كاندیداها جرم محسوب می‌شود». یادآوری می‌شود که احمد جنتی، علاوه بر دبیری شورای نگهبان (که نهاد ناظر و بی‌طرف انتخابات محسوب می‌شود) به عنوان یکی از ۶ عضو «هیات مرکزی نظارت بر انتخابات» نیز انتخاب شده بود. (اینجا+)


امسال نیز در کشور ما سال انتخابات است. انتخابات مجلسی که برای تمامی جناح‌های سیاسی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و باز هم قرار است با نظارت شورای نگهبانی برگزار شود که آیت‌الله جنتی بر مسند دبیری آن تکیه زده است و طبیعتا خبری هم از رسیدگی به جرایم انتخاباتی ایشان در سال ۸۸ نیست که نیست. گویی اراده آشکاری قصد تمجید و تایید آن جرایم را دارد.
http://j.mp/GASQd7

Sunday, July 26, 2015

چشما تیزبین هنرمند



این تصویر، متعلق است به تابلوی معروف «آنژلوس»، اثر «ژان فرانسوا میله» نقاش فرانسوی که احتمالا حد فاصل سال‌های ۱۸۵۷ تا ۱۸۵۹ کشیده شده است. بر خلاف ظاهر ساده‌اش، موضوع اصلی این نقاشی همواره محل اختلاف بوده است. گروهی آن را یک زوج کشاورز می‌خوانند که پس از پایان کار روزانه در مزرعه سیب‌زمینی، مشغول دعای پایان روز هستند. ویکی پدیای انگلیسی این روایت را ارجحیت داده و حتی نمای کوچک کلیسا در پس زمینه تصویر را نشانه به صدا درآمد ناقوس پایان روز کاری و دعای پایان روز قلمداد کرده است. همچنین در مورد رابطه احتمالی زن و مرد، از یک زوج گرفته تا «ارباب و رعیت» گمانه‌زنی شده است. با این حال، عجیب‌ترین نظر را «سالوادور دالی» در مورد تابلو ارایه کرد.

دالی اصرار داشت که این دو نفر، زوجی هستند که کودک خردسال خود را در خاک دفن کرده و مشغول دعا خواندن بر سر قبر او هستند! این ادعای دالی واکنش‌های زیادی برانگیخت و موج غالب با آن از سر مخالفت درآمد. با این حال دالی اصرار داشت که چشمان‌‌اش سایه تابوت کودک را در زیر خاک تشخیص می‌دهد. سرانجام به اصرار دالی، موزه لوور پذیرفت که نقاشی را تحت آزمایش‌هایی با اشعه X قرار دهد. نتیجه شگفت‌انگیز بود، آزمایش‌ها سایه یک تابوت کوچک را در زیر خاک نشان دادند!

تابلو «آنژلوس» بارها و بارها مظهر الهام سالوادور دالی قرار گرفت و چندین اثر خود را بر پایه طرحی از آن کشید که در لینک‌های زیر می‌توانید مشاهده کنید:

۱- http://goo.gl/ZnwswR
۲- http://goo.gl/16hWGx
۳- http://goo.gl/1AhJSQ
۴- http://goo.gl/VTC7u8
۵- http://goo.gl/dfAVmI
۶- http://j.mp/1S46b3u
۷- http://j.mp/1HSmTLs


http://j.mp/GASQd7

Saturday, July 25, 2015

جرات راست گفتن!




«عیسی‌ کلانتری» می‌گوید: «منابع کنونی کشش تأمین نیازهای جمعیت فعلی ایران را ندارد و در آینده نه‌چندان دور حدود ۷۰‌درصد جمعیت ایران باید از کشور مهاجرت کنند». (+)آقای کلانتری سابقه وزارت کشاورزی را در کارنامه دارند و در حال حاضر مشاور رییس جمهور در امور آب و کشاورزی هستند. البته هشدارها فقط در مورد آینده کشور نیست. آقای کلانتری توضیح می‌دهند: «درحال حاضر وضع آبی برخی از شهرهای ایران به سطحی رسیده است که آن شهرها از نظر تعاریف علمی و استانداردهای جهانی به «شهر مرده» تعبیر می‌شوند. به‌عنوان مثال درحال حاضر شاهرود و نیشابور از نظر هیدرولوژی شهر مرده به حساب می‌آیند و بخش عمده‌ای از شهرستان رفسنجان نیز شهر مرده تلقی می‌شود».

این روزها در مورد بحران آب زیاد می‌شنویم. زیاد به ما هشدار می‌دهند و به صورت مداوم از ما می‌خواهند که در مصرف آب صرفه‌جویی کنیم، با این حال مشخص نیست که این گزارش‌ها بجز انذار عمومی، چه کارکردهای دیگری پیدا می‌کنند؟ آیا مسوولین و متخصصین، این آمارهای نگران کننده را به رهبران و مقامات تصمیم‌گیرنده نیز ارایه می‌دهند؟ خبرهای دیگری وجود دارد که در این باره تردیدهای جدی ایجاد می‌کند.

«محمد درویش» می‌گوید که بند۶۳ سیاست‌های کلان برنامه ششم توسعه که مربوط به محیط‌زیست می‌شده است از فهرست این سیاست‌ها حذف شده! (+) پیش از این انتشار سیاست‌های برنامه ششم توسعه پرسش‌هایی را ایجاد کرده بود. برای مثال، از مجموع ۸۰ بندی که در فهرست ابلاغیه رهبری وجود داشت، حتی یک بند هم به ضرورت تمرکز بر روی بحران خشک‌سالی کشور اختصاص نداشت و این در حالی بود که مقام رهبری در این ابلاغیه بر گسترش «جمعیت» و همچنین افزایش نیروهای «بسیج مستضعفین» تاکید مجدد داشتند. حال مدیر دفتر آموزش و مشارکت‌های اجتماعی سازمان محیط زیست، علاوه بر اشاره به حذف بند ۶۳ از فهرست اولیه این سیاست‌ها، خبر از یک اراده عجیب دیگر می‌دهد: «تمرکز برنامه ششم توسعه بر روی رشد اقتصادی ۸درصدی»! (اینجا+)

با یک رشد ۸درصدی، جمعیت کشور ما ظرف ۱۰ سال آینده دقیقا ۲ برابر خواهد شد و از مرزهای ۱۵۰میلیون نفر می‌گذرد. این دقیقا همان عدد مورد علاقه رهبر نظام است که از دو سال پیش مصرانه تاکید می‌کند «ایران ظرفیت ۱۵۰ میلیون جمعیت را دارد». (اینجا+) ایشان به تازگی و در دیدار ماه رمضان خود با تشکل‌های دانشجویی نیز بار دیگر وزیر بهداشت را مورد عتاب قرار دادند که سیاست‌های مبارزه با «پیش‌گیری از بارداری» به خوبی اجرا نمی‌شود. (اینجا+) با این حال داعیه چنین ظرفیتی برای جمعیت کشور از جانب رهبر، با هیچ یک از آمارها و گزارش‌های رسمی در مورد منابع آبی کشور هم‌خوانی ندارد.

در گزارش اعلام شده از جانب عیسی کلانتری می‌خوانیم: «تنها دو کشور در جهان وجود دارد که با بهره‌برداری بی‌رویه از منابع آب‌های سطحی در معرض بحران جدی قرار گرفته‌اند و آن دو کشور ایران و مصر است. این در شرایطی است که میزان بهره‌برداری از آب‌های سطحی در مصر به ٤٦‌درصد و در ایران با اختلاف فاحش به ٩٧‌درصد رسیده است. برای این‌که عمق فاجعه را بهتر متوجه شوید عملکرد برخی از کشورهای جهان را در بهره‌برداری از آب‌های سطحی سرزمین‌شان مرور می‌کنیم: ژاپن ١٩درصد، آمریکا ٢١درصد، چین ٢٩درصد، هند ٣٣‌درصد و در کشوری مانند اسپانیا که از لحاظ اقلیم و ویژگی‌های جغرافیایی به ایران شباهت دارد تنها ٢٥درصد». (+)

بنابر گزارش آقای کلانتری، از جمعیت فعلی کشور هم چیزی در حدود ۴۰ تا ۵۰ میلیون نفر به دلیل خشکسالی باید ایران را ترک کنند، معلوم نیست با رشد انفجاری جمعیت به ۱۵۰ میلیون نفر، چه بلایی قرار است بر سر ما بیاید. با این حال به نظر می‌رسد که این گزارش‌ها فقط برای ایجاد نگرانی در جامعه منتشر می‌شوند و اساسا مشخص نیست آیا به گوش رهبر کشور هم می‌رسند یا نه! شاید بد نباشد به خاطر بیاوریم که مقام رهبری، چندی پیش تصمیمم گرفته بودند که صادرات گاز به اروپا را هم تحریم کنند! این در حالی است که ما نه تنها گازی به اروپا صادر نمی‌کنیم، بلکه بنابر روایت مرکز پژوهش‌های مجلس اساسا چنین امکانی نداریم. (اینجا+) اما چندین ماه پیش از آنکه کارشناسان وزارت نفت با تحلیلی خوش‌بینانه ابراز امیدواری کردند که شاید بتوان راه‌هایی برای فراهم سازی امکان صادرات گاز به اروپا پیدا کرد، (اینجا+) «عبد الوحید فیاضی»، نماینده مردم «نور و محمودآباد» اعلام کرد که پیرو فرمایشان مقام معظم رهبری «متن پیش‌نویس طرح تحریم صادرات گاز به اروپا به دست بنده نوشته شد». (اینجا+)

قول معروفی است در توصیف وضعیت دو پادشاه مستبد پهلوی که «به رضاشاه کسی جرات دروغ گفتن نداشت و به محمدرضاشاه کسی جرات راست گفتن»!


http://j.mp/GASQd7

Thursday, July 23, 2015

احمق! این اقتصاد است!


بسیاری از ما می‌دانیم که تقویم خورشیدی را مدیون «حکیم عمر خیام» و گروهی از دست‌یاران و همکاران او هستیم، اما شاید کمتر کسی بداند که ضرورت اصلی تدوین «گاه‌شمار جلالی» و پذیرش آن در عصری که حاکمان این سرزمین بر پایه دین اسلام و مذهب تسنن حکومت می‌کرده‌اند چه بوده؟ پروفسور «آن لمبتون» در این مورد توضیح جالبی می‌دهد. (در کتاب «تاریخ میانه ایران») در تاریخ ایران میانه، دیوان اداری کشور بر پایه سال قمری درخواست خراج سالانه می‌کرد، اما  کشاورزان تنها در طول مدت سال شمسی بود که موفق به برداشت محصول می‌شدند. با توجه به اینکه هر ۳۳ سال قمری با چند روز اختلاف معادل ۳۲ سال شمسی می‌شد، گاه پیش می‌آمد که ماموران مالیاتی پیش از برداشت محصول از کشاورزان طلب مالیات کنند که نارضایتی و اختلاف ایجاد می‌کرد. در نهایت، «ملک‌شاهسلجوقی» برای رفع این مشکل دستور تدوین تقویم جلالی را صادر کرد و از آن پس سال شمسی با عنوان «سال خراجی» رواج دوباره یافت.

* * *

 در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۹۹۲ آمریکا، یکی از مشاوران «بیل کلینتون» عبارتی را بر زبان راند که خیلی زود شهرت و کارکرد بسیار پیدا کرد و به شعار انتخاباتی کلینتون هم بدل شد: «It's the economy, stupid». سال‌ها بعد، حزب مشارکت در تحلیل دلایل شکست خود در انتخابات سال ۸۴ تحلیلی ارایه کرد که خلاصه‌اش این شد: «ما نتوانستیم دموکراسی را به نان شب ترجمه کنیم». البته اگر دوستان ما در حزب مشارکت کمی زودتر به فکر استفاده از تجربیات جهانی می‌افتادند شاید به جای تحلیل شکست می‌توانستند از دلایل پیروزی خود سخن بگویند!

این انتقاد صرفا به یک حزب سیاسی اصلاح‌طلب محدود نمی‌شود. من نمی‌دانم چطور «تحریم‌گرا»های سیاست انتخاباتی کشور انتظار دارند مردم از نوشتن نام کاندیدایی که صاف توی صورت‌شان نگاه می‌کند و می‌گوید «من به شما پول می‌دهم» یا «پول نفت را بین شما توزیع می‌کنم» خودداری کنند و در مقابل راه نامعلوم و نامشخصی همچون «تحریم» را در پیش بگیرند؟! تجربیات جهانی به کنار، آیا ما در همین فرهنگ خودمان از دیرباز نخوانده و نشنیده‌ایم که «سیلی نقد به از حلوای نسیه»!!

باز هم اگر بخواهیم به جهان سیاست‌ورزی انتخاباتی محدود نمانیم، می‌توان به پی‌گیری مطالبات اجتماعی/مدنی فکر کرد و از خود پرسید که فعالین مدنی/اجتماعی ما، تا چه میزان خود را ملزم می‌دانند که راستای مطالبات خود را با ملموس‌ترین نیازهای اجتماعی هماهنگ سازند؟ در بحث ساده و دم دستی «آزادی بیان»، می‌توان بر روی یک «حق بدیهی انسانی» تمرکز کرد؛ اما چنین محرکی چطور می‌تواند موجی از حمایت توده‌ها را برانگیزد؟ حال تصور کنید همین مقصود نهایی، با یک بازخوانی ساده به چنین روایتی بدل شود: «برای جلوگیری از مفاسد اقتصادی گسترده، باید رسانه‌ها حق داشته باشند که از عملکرد مسوولین به صورت مداوم به مردم گزارش بدهند»! (هر بار که برنامه ۹۰ پخش می‌شود، پدرم با اشتیاق می‌گوید: کاش یک ۹۰ هم برای این مفسدان اقتصادی داشتیم!)

* * *

محمد رضاشاه پهلوی در چند سال پایانی حکومت خود تصمیم گرفت که مبداء تاریخ کشور را به پیش از اسلام ببرد و از تاریخ ۲۵۰۰ ساله استفاده کند. این تصمیم هیچ گونه توجیه منطقی برای مردم نداشت و طبیعتا هم در نهایت ناکام ماند. شاید امروز تنها دلیل شکست آن طرح گرایش مذهبی ایرانیان قلمداد شود، اما بهتر است به یاد بیاوریم که برای حکام شریعت‌گرای اهل سنت، حتی اسامی و مناسک ماه‌های قمری چه قداست غیرقابل تردیدی داشته است، (و هنوز هم دارد) آن وقت شاید بهتر بتوانیم درک کنیم که مساله تعیین کننده در چنین تحولاتی، میزان پی‌وند تصمیم ما با ضروریات زندگی روزمره مردم خواهد بود. بدین ترتیب شاید ما هم عادت کنیم که در هنگام اندیشیدن و تصمیم گیری برای روی‌کردهای سیاسی یا اجتماعی خود تکرار کنیم: «هی رفیق! مساله اقتصاد است»!

پی‌نوشت:

پیشنهاد من برای پی‌گیری مساله تعطیلی اغذیه‌فروشی‌ها در ماه رمضان و برخوردهای نیروی انتظامی به بهانه روزه‌خواری هم بر پایه همین ضرورت اتخاذ استدلالی بر پایه معیشت مردمی بنا شده بود که می‌توانید از اینجا+ بخوانید.
http://j.mp/GASQd7

Tuesday, July 21, 2015

در دفاع از روشنفکری!


«امیر تتلو»، خواننده محبوب و پر مخاطب پاپ، به تازگی در صفحه اینستاگرام خود (با نزدیک به ۱.۵ میلیون مخاطب) نوشته است: «تتليتيام، هوادارام، عشقن عشق، كوشين؟!؟ بياين ببينم، هر كى نگه بغ بغو، بغ بغوووو!» (+) در پاسخ به این فراخوان، تا این لحظه بیش از ۳۷هزار نفر یادداشت را «لایک» زده‌اند و بیش از ۳۰۰۰ نفر نوای «بغ بغو» سر داده‌اند!

* * *

حدود ۶ ماه پیش، «یوسف اباذری» در جلسه نقد پدیده «مرتضی پاشایی» سخنانی گفت که در جنجال لحن و اعتراض مخالفان و مدافعان، خیلی زود اصل کلام گم شد و کل بحث به حاشیه رفت. استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در بخشی از انتقادات تند و تیز خود به استقبال گسترده از زنده‌یاد مرتضی پاشایی گفت: «برای من خیلی جالب است که یک ملتی می‌افتند به ابتذال و در مجلس ترحیم چنین خواننده‌ای شرکت می‌کنند و توی سرشان می‌زنند ... و یک نفر در فیس‌بوک می‌نویسد که "من تا ابد می‌سوزم" ... چرا مردم ایران به این افلاس افتاده‌اند؟ چطور مردم ایران به این فلاکت افتاده‌اند؟ اینجاست که تحلیل بسیار مهم است». (+)

بخش عمده‌ای از منتقدان اباذری، سویه انتقاد خود را به سمت «لحن غیرمودبانه» ایشان در مخاطب قرار دادن «مردم» نشانه رفتند. اگر بخواهیم این انتقاد را بپذیریم، به صورت ضمنی باید قبول کنیم که با کنار گذاشتن این ادبیات، منتقدان هم با ذات نقد ایشان موافق هستند، اما واقعیت این است که در تمام این مدت، هیچ نقد دیگری (با لحن و ادبیاتی محترمانه و مورد نظر منتقدان) خطاب به پدیده‌ای رو به گسترش در دل جامعه مشاهده نشد. من باور دارم که مساله اصلی در آن جدال، نه لحن و ادبیات اباذری، بلکه شهامت لازم برای «نقد رفتارهای عوامانه توده مردم» بود که یک نفر از خود نشان داد، اما بسیاری از منتقدان همچنان از آن گریزان ماندند.

این نخستین بار نیست که نخبگان و روشنفکران جامعه ما از به نقد کشیدن رفتارهای عوامانه پرهیز کرده و سر باز می‌زنند. اساسا، روشنفکر ایرانی آنقدر از جانب حکومت تو سری خورده و از جانب عوام تحقیر شده که در نوعی «خود باختگی»، اعتماد به نفس خود را از دست داده است. به شخصه، آشکارترین نشانه این ضعف در اعتماد به نفس را در «ادبیات روشنفکرستیز در دل قشر روشنفکر» مشاهده می‌کنم. از سیدضیاءالدین طباطبایی گرفته تا جلال آل احمد و علی شریعتی، بدون تردید همه در صف روشنفکران جامعه خود قرار داشته‌اند، اما نه در نقد ضعف‌های روشنفکری، بلکه علیه بنیان روشنفکری و در «خیانت» و «ابتذال» و «غرب‌زدگی» و «وابستگی» و «بی‌هویتی» و دوری‌اش از جامعه قلم زده‌اند. روی‌کردی که هنوز هم آشکارا و به وفور در میان بسیاری از اهل قلم مشاهده می‌شود و سبب شده تا اساس واژه «روشنفکری» را در عرف معمول، به نوعی واژه نکوهیده که می‌توان آن را به قصد تمسخر، تخطئه و یا تحقیر کسی به کار برد بدل کنند.

عجیب اینکه فشار سرکوب جامعه عوام در تمامی نیم‌قرن گذشته همواره قدرتمندتر از فشار سرکوب و خفقان دستگاه‌های سانسور و اطلاعتی و امنیتی عمل کرده است. تا بدان حد که روشنفکر ایرانی سابقه طولانی در مبارزاتی شجاعانه علیه اقتدار حکومتی در کارنامه دارد که ای بسا تاوان آن را با خون خود پرداخته باشد، اما در برخورد با توده عامی مردم، در بهترین حالت سکوت کرده، و در باقی موارد، ای بسا به قصد اثبات پی‌وند خود با جامعه یا در گریز از اتهام «غرب‌زدگی» و «برج عاج نشینی» به توجیه و تمجید توده اجتماعی پرداخته است.

* * *

اگر در پرونده «مرتضی پاشایی»، صرفا با تشییع پیکر خواننده‌ای مواجه بودیم که کنشی اجتماعی بجز خوانندگی در کارنامه‌اش نداشت و هواداران‌اش هم صرفا در مراسم ترحیم او شرکت کرده بودند، امروز با پدیده شگفت‌انگیز دیگری مواجه هستیم که سوار بر موج محبوبیت عوامانه خود، هر روز سری به سوراخی نامربوط می‌کشد. یک بار اراجیفی یکسره نامربوط، مبتذل و خرافی در اثبات ضرورت حجاب بر زبان می‌راند! یک بار دیگر نامه «فدایت‌شوم» و عرض خاکساری و سینه‌چانی برای رهبری نظام ارسال می‌کند. یک روز با انتشار تصاویر «تتو»های عجیب و غریب‌اش جلب توجه می‌کند و روز دیگر سوار بر عرشه ناو ارتشی، از ضرورت نظامی‌گری و «خلیج مسلح فارس» سخن می‌گوید. با این همه، من ابدا انتقادی به یک شخص ندارم. هرکسی ممکن است برای کسب دست به رفتاری از این عجیب‌تر هم بزند.

تمرکز من، بر هزاران نفری (ای بسا میلیون‌ها نفری!) است که به چنین ادبیاتی اقبال نشان می‌دهند. واقعا نمی‌دانم شخصی مثل اباذری باید در مواجهه با چنین صحنه‌ای از چه ادبیاتی استفاده کند که «بی‌ادبانه» و «توهین‌آمیز» محسوب نشود؛ اما به شخصه اطمینان دارم که حتی چوپان‌ها هم گوسفندان خود را به این شیوه خطاب نمی‌کنند و از آن مهم‌تر، در سنت و فرهنگ و عرف و ادبیات و تاریخ و سابقه این مملکت، برای توصیف «رفتار» جماعتی که صرفا به دنبال هم راه می‌افتند و «بغ بغو» می‌کنند، «گوسفندوار»، دقیق‌ترین و کامل‌ترین توصیفی است که می‌توان به کار برد! (و چه تقارن جالبی دارد که تکرار کامنت‌های «بغ بغ» گاهی به «بع بع» هم رسیده است!)

* * *

همان‌گونه که «قدرت بدون نقد فاسد می‌شود»، قطعا جامعه نیز بدون انتقاد مداوم رو به زوال می‌گذارد. من به تقدس انسان عمیقا باور دارم، اما بسیار نگران‌ام که این تقدس بخواهد با تقدیس هر نوع روی‌کرد و رفتار انسانی خلط شود. جناب اباذری، در آن جلسه جنجالی و در پاسخ به اعتراض یکی از حضار که فریاد می‌زد «شما نماینده مردم نیستید» ادامه داد: «معلوم است من نماینده مردم نیستم. شما نماینده مردم هستید. من همین کسی هستم که دارم می‌گویم این مردم* ابله‌اند. معلوم است که من نماینده مردم نیستم».

من نیز نه تنها شرم و هراسی ندارم، بلکه گمان می‌کنم حق داشته باشم افتخار کنم که در برابر این سطح سخیف از رفتار عامیانه خود را «روشنفکر» بدانم، و بدین روشنفکری افتخار کنم و باز هم به خود جرات می‌دهم بگویم آنانی که به دنبال یک نفر دیگر (چه ارباب قدرت باشد و چه چهره‌ای به ظاهر هنرمند) فریاد «بغ بغو» سر می‌دهند، به مراتب حقیرانه‌ای از شانیت سقوط کرده‌اند که ای بسا شایسته همان توصیف «اسفل سافلین» باشد!

پی‌نوشت:
 * آقای اباذری در هنگام بر زبان راندن «این مردم» به تصویری اشاره می‌کنند از هواداران مرتضی پاشایی که طبیعتا در متن پیاده شده از نوار قابل انتقال نیست و ممکن است این شائبه را ایجاد کند که ایشان کل مردم ایران را خطاب قرار داده‌اند.


در پی‌وند با همین موضوع، یادداشت «لمپنیسم گستاخ» را بخوانید.
http://j.mp/GASQd7