Thursday, July 31, 2014

«سبکی تحمل‌ناپذیر هستی»



اگر کسی از من بپرسد که احساس خوشبختی کامل چیست؟ من بلافاصله همین نقاشی جناب ون‌گوک در ذهنم مجسم می‌شود و تصویر آن مرد کشاورزی که یله داده روی خرمن گندم. یک جوری فارغ‌البال ولو شده و دست‌ها را زده زیر سر که انگار هیچ دغدغه‌ای در زندگی ندارد. به حالت پاهای‌اش دقت کنید. چقدر ساده و راحت رهای‌شان کرده، انگار بخواهد بگوید که در زندگی هیچ کار نکرده‌ای ندارد. به هیچ کس بدهکار نیست و حالا که آمده یک دمی استراحت کند، ذهن‌اش هیچ جای دیگر پرواز نمی‌کند. حتما یک خستگی دلپذیری‌ هم در اندامش احساس می‌کند. از آن خستگی‌ها که یک درد کوچک و دل‌نشین با خود دارند. دردی که می‌دانی همین است و هیچ چیز از پی‌اش نیست. پس حالا فقط باید دراز بکشی و گه گاه یک کش و قوسی هم به خودت بدهی که از ذره ذره بیرون رفتن درد لذت ببری. من می‌گویم «احساس خوشبختی کامل» دقیقا همان احساسی است که این مرد در همین لحظه دارد تجربه می‌کند.

اما زن کمی فرق دارد. حتما پا به پای مرد کار کرده و همان خستگی و درد را در بدنش دارد، حالا هم دارد کنارش استراحت می‌کند، اما در خوابیدن‌اش یک احساس ناراحتی کوچکی وجود دارد. یک جور دغدغه مرموز. خیلی بزرگ نیست. کوچک است. مثلا، مثل اینکه حالا بچه‌هایی را توی خانه گذاشته که کمی نگران‌شان است. یا شاید، مثلا با خود فکر می‌کند که این همه گندم را درو کردیم، اما معلوم نیست که درآمدش کفاف همه مخارج را بدهد. یا شاید دارد به مشکل یکی از بچه‌ها فکر می‌کند. به لباس پاره پسرک یا درد ناگفتنی دختر. البته زیاد نیست. دغدغه‌اش هرچه باشد، همین‌قدر کوچک است و زیاد نیست. آنقدرها هم ناراحت نخوابیده. فقط در همین حد که خودش اینجا است و ذهن‌اش هنوز به چند جای دیگر سرک می‌کشد. آخر این از ویژگی‌های زنان است. مردها راحت‌تر می‌توانند در لحظه استراحت اینجور آسوده باشند. خیال‌اش راحت است که کاری را که می‌توانسته و باید انجام می‌داده، انجام داده. دیگر باقی‌اش فکر و خیال بی‌خود است. اما زن، هرقدر هم که تلاش کرده باشد، حتی اگر بیش از توان‌اش زحمت کشیده باشد، باز یک جای فکرش درگیر است. یک جور نگرانی همیشگی برای آینده. اگر نبود، او هم مثل مرد کفش‌های‌اش را در می‌آورد و کناری پرت می‌کرد، اما زن کفش‌های‌اش را حفظ کرده، شاید به نشانه آماده‌باشی برای کار بعدی.
http://j.mp/GASQd7

ترجمه وارده: «الو؟ اسراییل تو زنگ زدی؟»


سهراب نوروزی - این نوشتار ترجمه‌ متنی است که توسط «زیاد بکری» در ۲۹ جولای در «الجزیره» منتشر شد. «زیاد بکری» فلسطینی است و در نوار غزه زندگی می‌کند. او یک مترجم، بلاگ نویس و معلم است که در وبلاگ «دنیای من در کلمات، از غزه» می‌نویسد.

* * *

معروف است که وقتی فردی دمِ مرگ است، تمام زندگی‌اش از جلوی چشمانش می‌گذرد. برای من اما جور دیگری بود. تمام زندگی‌ام هنگامی از جلوی چشمانم عبور کرد که مقابل تلفنی ایستاده بودم که زنگ می‌زد. آیا این همان تماس است؟ آیا قرعه به نام ما افتاده است؟

از شروع حمله اسراییل، تلفن هر کسی در غزه ممکن است زنگ بخورد و اسراییل به آن‌ها بگوید که باید خانه‌شان را ترک کنند چون در کمتر از پنج دقیقه بمباران خواهند شد. البته به شرطی که آن‌ها خوش شانس باشند! آن‌ها که بخت و اقبالشان برگشته، بدون این‌که کسی به آن‌ها زنگ بزند کشته می‌شوند.

چند ثانیه به اندازه چند سال طول کشید. تمام توان خود را جمع می‌کنم و تلفن را برمی‌دارم. عمه‌ام بود که از خارج از غزه تماس گرفته بود؛ شنیده بود که نزدیک خانه ما را بمباران کرده‌اند. این‌که عزیزان ما خارج از غزه این همه اطلاعات در مورد ما دارند بامزه است. آن‌ها زندگی‌شان را به کناری گذاشته‌اند تا جنگ غزه را از تلویزیون و اینترنت پیگیری کنند. آن‌ها نام خیابان‌ها، ساختمان‌ها و شهدا را از حفظ اند.

عمه پرسید: «نزدیک بود؟»
من گفتم: «نه»
- «اما جوری حرف می‌زنی انگار روح دیدی!»
- «مشکلی نیست عمه جان. فقط قبل از برداشتن تلفن یک سری فکرهای مزخرف به مغزم رسید.»

تنها نشستم و شروع کردم به فکر کردن. اگر واقعا اتفاق بیفتد چه؟ چطور واکنش نشان می‌دهم؟ چکار باید بکنم؟ ناخودآگاه، نفس‌هایم سنگین شد و اظطراب وجودم را فرا گرفت. اولین فردی که بهش فکر کردم مادرم بود. چطور آن زنِ پیر، با اضافه وزن و مشکلات قلبی و فشار خون می‌تواند از طبقه چهارم به پایین بدود و به موقع خودش را به خیابان برساند؟

افکارم به جاهای دیگر سر می‌کشند. چه چیزهایی باید با خودم ببرم؟ البته، پاسپورت، کارت شناسایی و مدارکم را. وقتی که داشتم مدارکم را از کشو در می‌آوردم، چشمم به مدرک کارشناسی‌ام از دانشگاه افتاد. هنوز به خاطر دارم که آن روز که مدرک را گرفتم و به خانه برگشتم چقدر افتخار می‌کردم. چهار سال برایش درس خوانده بودم. به اطراف نگاه می‌کنم و چشمم به عکس خودم که قاب گرفته از دیوار آویزان است می‌افتد. دانش‌آموزانم که جشن تولد سورپرایزی برایم راه انداخته بودند، بهم داده بودندش. بهشان قول دادم که عکس از دیوار اتاق آویزان خواهد ماند و هیچگاه پایین نخواهد آمد. باید آن نامه‌ها و عکس‌ها را با خود ببرم یا بگذارم که زیر آوار خانه‌ای که تاریخ فراموشش خواهد کرد بسوزند؟

ساعت‌ها می‌گذرند و من از یک خاطره به خاطره دیگر پرتاب می‌شوم. چه چیزی را باید با خودم ببرم؟ یا به عبارت دیگر، کدام خاطره از این خانه برای من مهمتر از بقیه است؟ کدام بخش از «زیاد»، از روحم، را باید ببرم؟ جمله‌ای که روز پیش شنیده‌ام در گوشم زنگ می‌زند. داشتم فیلم‌های کشتار شجاعیه را تماشا می‌کردم. ۶۰ هزار نفر خانه‌هایشان را ترک کردند تا جانشان را به در ببرند. از میان مردمی که در حال فرار در خیابان بودند، مردی گفت: «امروز مثل روز نکبت ۱۹۴۸ است.»

در ۶۶ سال گذشته این سرنوشت فلسطیان بوده که دائم خانه‌هایشان را تخلیه کنند، دارائی‌هایشان، زمین‌هایشان و تاریخشان را رها کنند. آیا مردم شجاعیه هرگز به خانه‌هایشان باز خواهند گشت؟ یا تنها با خاطرات مکانی که خانه می‌نامیدندش ادامه خواهند داد؟

یک بار با زنی حرف می‌زدم که هنوز کلید خانه‌ای که روز نکبت ولش کرده بود را با خود داشت. با خودم گفتم «این خانم جدی جدی کلید را نگه داشته؟ فکر می‌کند حتی اگه بتواند برگردد، اصلا میتواند با همان کلید در خانه‌اش را باز کند؟» آن موقع نفهمیدم که آن کلید، تمام چیزی بود که او را به یاد خانه‌اش می‌انداخت، روح خانه‌ای بود که برای همیشه گم شده بود.

حالا نوبت من بود که تصمیم بگیرم که چه چیزی «کلید» من خواهد بود تا برای سالیان بعد یادگار مکانی باید که نامش خانه بود. می‌گویند وقتی که از بمب‌های اسراییلی دارید فرار می‌کنید، وحشتزده هستید و به تنها چیزی که می‌اندیشید به در بردنِ جانتان است. اگر این اتفاق برای من بیفتد چه؟ اگر وقتی پا به فرار گذاشته‌ام، یکی از بچه‌های همسایه که همیشه دور و بر آپارتمان ما بازی می‌کرد را ببینم که روی زمین افتاده و کمک نیاز دارد چه؟ آیا آن‌قدر وحشت‌زده هستم که این فرشتگان را رها کنم؟

در این افکار غرق شده بودم. سرگیجه گرفتم. شاید به خاطر روزه ماه رمضان بود. مسلمانان یک سال تمام صبر می‌کنند که رمضان برسد تا بهترین اعمال خود را انجام دهند تا به خدا نزدیک‌تر شوند، تا همدیگر را دریابند و به مستمندان کمک کنند. رمضان ما زیر بمب و خمپاره گذشت، در حالی که دائم دعا می‌کردیم که خودمان و عزیزانمان سالم بمانند. چنان در افکارم غرق شده بودم که فراموش کردم دلیل اصلی همه این افکار ترسناک چه بود، همان دلیل که سبب شد وقتی تلفن زنگ زد فکر کنم که «این همان تماس است». دلیلش، داستان غم‌انگیزی بود که برای دوستم اتفاق افتاد.

دوستم دو سال پیش با مرد بسیار مهربانی ازدواج کرد، و مثل هر تازه عروس و دامادی، خانه‌ای از خودشان نداشتند و در نتیجه با خانواده‌شان یکجا زندگی می‌کردند. هر دو شان خیلی سخت کار می‌کردند و پس‌انداز می‌کردند که خانه‌ای بخرند. یادم می‌آید که چقدر برای خانه‌ی جدیدش هیجان داشت. دوست داشت تمام جزئیات کوچک را برایم تعریف کند، کاشی‌ها، مبلمان، رنگ‌ها، دیوارها. من هم در مقابل می‌گفتم که این فقط یک خانه است، قصر که نیست. اما او همیشه می‌گفت «اما این هر خانه‌ای نیست، خانه‌ من است! توی این خانه داستان زندگی‌ام را با شوهر و بچه‌هایم می‌نویسم.»

پس از دو سال، خانه‌شان آماده بود که پذیرایشان باشد. دوستم خوشبخت‌ترین فرد تمام جهان بود، صدایش تغییر کرده بود، چهره‌اش هم همینطور. او آماده بود که زندگی‌اش را در خانه جدید آغاز کند. این، دو هفته پیش از شروع جنگ بود. وقتی اسراییلی‌ها شروع به بمباران ما کردند، آن‌ها خانه‌شان را ول کردند که به محل امنی بروند. در آخرین آتش‌بسی که اعلام شده بود، دوستم به آن‌جا برگشت و تنها چیزی که دید خانه‌اش بود که با خاک یکسان شده بود. «تنها چیزی که سالم مانده بود، اسباب‌بازی پسرم بود»، او این جمله را با صدایی شکسته گفت.

چیزی که از همه بیشتر آزارم می‌دهد این است که داستان غزه همواره در رقم و عدد خلاصه می‌شود: «۵۰ نفر کشته شدند، ۱۰۰ ساختمان خراب شد». این مردم، نام دارند، داستان دارند، رویا و خانواده و آرزو و آینده دارند، و از همه مهمتر تاریخ دارند. این ساختمان‌ها خانه‌ مردم بودند، مکان‌های امن و ایمنی بودند، مکان‌هایی برای سخت‌کوشی و استراحت، برای خاطرات و تاریخ خانودگی.

آیا زنده خواهیم بود تا ببینیم روزی را که حرمت خانه‌ها و زندگی‌های مردم فلسطین مورد احترام قرار می‌گیرد؟
http://j.mp/GASQd7

Tuesday, July 29, 2014

ترجمه وارده: غزه و مذاکرات هسته‌ای


نویسنده: «دلیا داسا کی»، مدیر مرکز سیاست عمومی خاورمیانه و نیز دانشمند ارشد علوم سیاسی در موسسه غیرانتفاعی و غیرحزبی «رند». این نوشتار در ۲۷ جولای ۲۰۱۴ در «فارین پالیسی» منتشر شد و سپس در «وبلاگ موسسه رند» نیز بازنشر یافت.

مترجم: سهراب نوروزی

نوامبر سال ۲۰۱۳، هنگامی که گروه ۵+۱ (گروهی مشتمل بر پنج عضو دائم شورای امنیت ملل متحد به اضافه‌ی آلمان) به یک توافق موقت برای محدود کردن برنامه‌ هسته‌ای ایران رسیدند، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل به شدت به این «اشتباه تاریخی» که می‌توانست دنیا را به «مکانی بسیار خطرناک‌تر» تبدیل کند، حمله کرد. هفته گذشته، مذاکرات بدون رسیدن به توافق نهایی با شکست مواجه شد و به جای آن، چهار ماه مهلت برای ادامه‌ مذاکرات تعیین شد. اما این بار نتانیاهو حتی نیم نگاهی نیز به این موضوع نداشت.

واکنش بی سر و صدای نتانیاهو در مقایسه با طعنه‌ پر هیاهو و آشکار پیشین ممکن است عجیب به نظر برسد. برخی ممکن است بگویند که درگیری‌های غزه حواس رهبر اسرائیل را به خود مشغول کرده؛ یک سرتیتر خبری در اسرائیل حتی ابراز کرد که شاید «نتانیاهو می‌خواسته به ایران حمله کند، اما به جایش در غزه گیر کرده است». (اینجا +) نتانیاهو اما به نوبه‌ خود این امر را کاملا روشن کرد که اسراییل «عدم توافق را به توافق بد ترجیح می‌دهد»، (+) که این می‌تواند توضیحی باشد بر پاسخ آرام اسراییل بر تمدید مذاکرات اخیر. با این همه، هنوز ایران بزرگترین تهدید امنیتی در ذهن نتانیاهو محسوب می‌شود و حماس نتوانسته جای آن را بگیرد. اگر ربطی وجود داشته باشد، درگیرهای غزه به احتمال زیاد نگرانی‌های او در مورد ایران را بدتر خواهد کرد و ممکن است که مذاکرات ضعیف و بی‌نقطه‌ اتکای محکم فعلی را دشوارتر سازد.

مذاکره‌کنندگان آمریکا کوشیده‌اند که موضوعات منطقه‌ای که ایران درگیر آن است را تفکیک و از خود مذاکرات جدا سازند. مثلا، آنها از طرح موضوعاتی مانند برنامه توسعه موشکی ایران، ارتباط آن کشور با گروه‌های تروریستی، و نقض حقوق بشر پرهیز کرده‌اند. مذاکره‌کنندگان ایران نیز برای آمریکایی‌ها روشن ساخته‌اند که هیچ اجباری برای بحث در مورد موضوعات منطقه‌ای (مانند موضوعات عراق و سوریه) ندارند و علاقه‌مند به تفکیک موضوع هسته‌ای از تمام سایر موضوعات هستند. منطق حاکم بر این رفتار این است که با تفکیک موضوعات می‌توان شانس رسیدن به توافق را افزایش داد، مخصوصا در این هنگام که مذاکرات به خودی خود پیچیده هستند. با این حال، این تفکیک‌سازی در عمل تقریبا غیرممکن است. بحرانی مانند غزه، محاسبات تمام شرکت‌کنندگان در مذاکرات هسته‌ای را به هم می‌ریزد، همچنان که این بحران موضع کشورهایی چون اسرایل، که بخشی از مذاکرات نیستند اما خروجی آن برایشان اهمیت فراوانی دارد، را نیز تغییر می‌دهد.

در واقع بسیاری از کشورهای عربی به همان اندازه اسراییل نگرانی‌هایشان از ایران همواره فراتر از برنامه هسته‌ای آن کشور بوده است. برای برخی دولت‌ها، جاه‌طلبی منطقه‌ای ایران، ارتباطش با گروه‌های شیعه در سایر کشورها، و ارتباطش با نهادهای تروریستی در منطقه بسیار بیشتر از تلاش آن کشور برای دستیابی به توان هسته‌ای هشدار دهنده است. حتی برای اسراییل، نگرانی اصلیش این نیست که ایران واقعا سلاح هسته‌ای علیه اش به کار ببرد، بلکه این است که توانایی تهران در انجام چنین کاری او را در سایر زمینه‌های اینچنینی جسورتر سازد. برای اسراییل دستیابی به چنین توانایی‌هایی غیرقابل پذیرش است، به ویژه وقتی که پشتیبانی درازمدت ایران از حزب‌الله در شمال اسراییل، و همچنین حمایت‌های پراکنده‌ی مالی و نظامی‌اش از حماس و سایر گروه‌های شبه‌نظامی فلسطینی در غزه را در نظر بگیریم. در نتیجه هنگامی که درگیری‌ای رخ می‌دهد که در آن بردِ عمل ایران واضح‌تر می‌گردد (مانند درگیری اخیر در غزه) موضع رهبران اسراییل در رابطه با برنامه هسته‌ای ایران سخت‌تر خواهد شد.

اسراییل کمترین شکی در مورد نقش ایران در درگیرهای غزه ندارد. هرچند که ایران، پس از آن‌که حماس از گروها‌ی مخالف بشار اسد حمایت کرد، حمایت‌اش از آن سازمان را معلق ساخت، اما تحلیل‌گران و مسوولین اسراییلی بر این باورند که حمایت‌های پیشین به اندازه‌ای بوده که حماس را برای حمله توانا ساخته است. به عنوان مثال، هرچند که هم اکنون بسیاری از راکت‌های حماس ساخت خود آن‌ها است (که نتیجه تعلیق حمایت ایران و تخریب مسیرهای قاچاق حماس توسط مصر بوده است) اما بسیاری معتقدند که برخی قطعات راکت و نیز دانش فنی ساخت و استفاده از آن‌ها از ایران می‌آید. وقتی که گرد و خاک درگیری‌ها فرو بنشیند، همین رابطه ایران با جنگ در مرزهای اسراییل توجه بیشتری به خود جلب خواهد کرد.

نتیانیاهو به نوبه خود این رابطه را چنین تشریح کرده است: «حماس و جهاد اسلامی، توسط ایران حمایت مالی، تجهیز نظامی و آموزش داده شده‌اند ... این ایران نباید مجاز به داشتن تواناییِ تولید مواد اتمی برای سلاح‌های اتمی باشد. اگر این اتفاق بیافتد، چیزهایی که ما امروز دور و بر خود می‌بینیم و اتفاقاتی که در خاور میانه رخ می‌دهد، بسیار بدتر خواهد شد(+) یک مسوول بلند‌پایه آمریکایی که در مذاکرات هسته‌ای شرکت دارد همین حس نتانیاهو را منعکس کرده و به گزارشگران در وین گفته که «ایران مسوولیت دارد که از فراهم آوردن سلاح جنگی که آتش این درگیری را شعله‌ور می‌سازد خودداری کرده و آن را متوقف سازد». (+) نگرانی مشابه‌ای ممکن است که در کنگره آمریکا شکل گرفته باشد، که خود می‌تواند برداشتن تحریم‌ها را دشوارتر سازد چرا که حماس با پشتیبانی ایران در حال حمله به مهمترین شریک آمریکا در خاورمیانه است.

در همین هنگام، شرکای آمریکا در مذاکره، و به ویژه فرانسه با دستورِ کار سفت و سخت خود در مورد منع گسترش، ممکن است حتی بیش از پیش به جدیت ایران در مورد اجرای توافق هسته‌ای شک کنند. با وجود تمام مسائل دیگر، مساله‌ غره یادآوری می‌کند که ایران ممنوعیت‌های قانونی سازمان ملل را نقض کرده است، که به نوبه خود بر آتش درگیری در منطقه دمیده است. به عنوان نمونه، گزارشی که سازمان ملل متحد در ژانویه‌ی 2014 تهیه کرد، (اینجا+) نتیجه چنین گرفته است که راکت‌ها و سایر جنگ‌افزارهایی که اسراییل جلویشان را در دریای سرخ گرفته است از ایران ارسال شده بودند. اسرائیل نیز ادعا کرده که این سلاح‌ها به سمت غزه در حرکت بوده اند. این گزارش در زمان انتشار توجه چندانی را جلب نکرد، اما پس از درگیری‌های غزه، ممکن است مورد توجه بیشتری قرار گیرد.

در انتها، فشار عمومی در ایران ممکن است سببِ افزاش حمایت تهران از شبه‌نظامیان فلسطینی شود، چرا که یک تجمیع فراگیر و عمومی در مورد تجاوز اسراییل و نیز تشخیص رهبر ایران مبنی بر این‌که این درگیری‌ها می‌تواند به نوسازیِ تصویر ایران به عنوان رهبر مقاومت در منطقه کمک کند، وجود دارد. علیرغم گسست بر سر سوریه، رهبران ایران ارزش‌های خاصی را در تقویت و حمایت از حماس می‌بینند، چرا که ممکن است درگیری‌های فرقه‌ای منطقه‌ای را کاهش دهد تا تهدید کمتری متوجه جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای ایران باشد. برای اثبات این نکته، رهبر ایران در ۱۴جولای تویتی فرستاد که «کشتار غزه توسط صهیونیست‌ها باید دولت‌ها و ملت‌های مسلمان را بیدار سازد تا اختلافات را کنار گذاشته و متحد شوند». (+) حمایت بیشتر از شبه‌نظامیان غزه، در عوض خود منجر به مقاومت بین‌المللی بیشتر در برابر توافق هسته‌ای و نیز برداشتن تحریم‌ها خواهد شد.

مطمئنا ایرن و آمریکا هر دو دلایل موجهی برای رسیدن به توافق موفقیت‌آمیز هسته‌ای دارند که سبب شده است علی‌رغم مسائل غزه همچنان به کار خود ادامه دهند. برای دولت اوباما، پاسخ دیپلماتیک به مشکل هسته‌ای ایران یک دستاور بزرگ در سیاست خارجی محسوب می‌شود که می‌تواند یکی از مشکلات را از منطقه‌ای آشفته رفع کند. در ایران، (آیت‌الله) خامنه‌ای هنوز از مذاکراتی که منجر به رفع تحریم‌های فلج‌کننده شود حمایت می‌کند. باید منتظر ماند و دید که آیا راه حلی به دست می‌آید که انتظار ایران برای برنامه هسته‌ای صلح آمیز را برآورده سازد و در عین حال آنقدر محدود باشد که آمریکا و شرکایش را قانع سازد؟ اما هر چه که درگیری غزه بیشتر ادامه یابد، مجزا کردن مذاکرات از سایر مسائل منطقه‌ای دشوارتر خواهد شد و این نشانه‌ خوبی برای رسیدن به نتیجه‌ موفقیت‌آمیز نیست.

پی‌نوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند. یادداشت‌های وارده خود را به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.
http://j.mp/GASQd7