Friday, August 31, 2012

دو هفته بی خبری از مریم صالحی،فعال حقوق بشر

// مریم صالحی، ۲۵ ساله، دانشجوی تهران وساکن اراک از اعضای فعال گروه حامیان حقوق بشر در ایران و همچنین از اعضای سابق انجمن اسلامی دانشگاه اراک و از اعضای چندین کمپین حقوق بشری از جمله کمپین یک میلیون امضاء بوده، که سحرگاه روز چهارشنبه ۲۵ مرداد ماه ۹۱ در خانه پدری ایشان در اراک توسظ ماموران لباس شخصی دستگیر شده است. خانم صدیقه ماهوری مادر وی می‌گوید که نه تنها ماموران حکم بازداشت و یا هیچگونه کارت شناسایی جهت بازداشت از خود ارایه نکرده، بلکه با رفتاری بسیار تهدید وتحقیر آمیز با خانواده وی برخورد کرده و برخی ازاموال شخصی این خانواده را با خود برده‌اند. از زمان دستگیری تا زمان تهیه این گزارش، علی رغم تلاشهای فراوان خانواده و دوستان مریم، هیچ گونه اطلاعاتی از محل نگه داری وی بدست نیامده است. خانوادهٔ مریم بسیار نگران سلامتی و چگونگی وضعیت وی می‌باشند و آن‌ها از مجامع و سازمانهای حقوق بشری تقاضای مساعدت و پیگیری نموده‌اند. facebook: http://adf.ly/1587888/whostheadmin

به یاد سرو ایستاده جنبش سبز ایران، زنده یادمصطفی کریم بیگی

این جا چراغ های رنگی اش هم بوی مرگ میدهد ... برادرم facebook: http://adf.ly/1587888/whostheadmin

Wednesday, August 29, 2012

ما با دهانهای باز و لبهای جنبان خاموشیم، او اما با لبان دوخته فریاد می زند: آزادی

// محمد نظری زندانی سیاسی که بیش از ۲۰ سال است به اتهام ارتباط با حزب دمکرات کردستان در زندان رجایی شهر کرج بسر می‌برد در اعتراض به وضعیت پرونده خود دست به اعتصاب غذا زده و لبهای خود را دوخت. محمد نظری زندانی سیاسی زندان رجایی شهر کرج که به اتهام ارتباط با حزب دمکرات کردستان به حبس ابد محکوم شده و تا کنون ۲۰ سال از حبس خود را پشت سر گذاشته است در اعتراض به عدم رسیدگی مسئولین قوه قضاییه در مورد آزادیش از امروز صبح دست به اعتصاب غذا زده و لبهای خود را دوخت. گفتنی است، محمد نظری بعد از ۵ سال پیگیری خانواده خود در دادسرا و قوه قضاییه در اعتراض به بی‌توجهی قوه قضایی به مسئله آزادیش دست به اعتصاب غذا زده است. یکی از نزدیکان محمد نظری به گزارشگر هرانا گفت: وی در زمان دستگیری بیست و دو سال بیشتر نداشت و هیچگونه اقدام مسلحانه‌ای نیز انجام نداده بود. کار او تنها فعالیت تبلیغی بوده است و نباید تمام عمر خود را در زندان سپری کند. ما ۵ سال است که پیگیر آزادی وی هستیم ولی مسئولین قوه قضاییه پاسخی به ما نمی‌دهند. facebook: http://adf.ly/1587888/whostheadmin

Monday, August 27, 2012

'شخصیت عروسکی جیگر ممنوع التصویر شد'

"جیگر" یکی از شخصیت های عروسکی که در مجموعه جدید کلاه قرمزی در نوروز ۹۱ از تلویزیون پخش شد، ممنوع التصویر شد. به گزارش خبرگزاری میراث فرهنگی، روابط عمومی شبکه دو اعلام کرده است که مدیران نظارتی تلویزیون این کاراکتر را به دلیل "بدآموزی های رفتاری" از جمع شخصیت های مجموعه کلاه قرمزی کنار گذاشته اند. جیگر، نام الاغ عروسکی بود که در آخرین مجموعه کلاه قرمزی به عروسک های این مجموعه اضافه شد و در مدت کوتاهی به یکی از شخصیت های محبوب تلویزیونی تبدیل شد. در قسمت های جدید مجموعه کلاه قرمزی که اخیرا از تلویزیون پخش شد، از این شخصیت عروسکی خبری نبود. همچنین در بازپخش این مجموعه از شبکه های جام جم و نمایش، جیگر سانسور شده بود. کلاه قرمزی و پسر خاله و اطرافیانشان که از عید نوروز امسال به تعدادشان اضافه شده، در مناسبت ها و اعیاد مختلف مانند نوروز و عید فطر در قالب برنامه های تلویزیونی در این رسانه ظاهر می شوند. این برنامه ها معمولا از پر بیننده ترین برنامه های تلویزیون ایران هستند. فیلم "کلاه قرمزی و بچه ننه" در حال اکران در سینماهای ایران است و پیش بینی می شود به پرفروش ترین فیلم امسال سینمای ایران تبدیل شود. facebook: http://adf.ly/1587888/whostheadmin

شیوا نظر آهاری جهت اجرای 4 سال حبس و 74 ضربه شلاق به دایره اجرای احکام زندان اوین احضار شد.

facebook: http://adf.ly/1587888/whostheadmin

احضار ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگارمحروم از روزنامه نگاری جهت اجرای یکسال حبس

ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگاری که به مدت 30 سال از حرفه روزنامه نگاری محروم گردیده، جهت اجرای یکسال حکم حبس تعزیری ،به دایره اجرای احکام زندان اوین احضار شد. facebook: http://adf.ly/1587888/whostheadmin

از وطن بعد از این سخن گو باز


شعر دوره مشروطه، نمونه‌ای گسترده و همواره قابل تعمق است از ادبیات در خدمت جامعه. در این دوره، هم‌زمان و در پیوند با تغییرات سیاسی-اجتماعی، شعر (احتمالا به عنوان قدیمی‌ترین و شاید تنها شاخه از ادبیات در کشور ما) نیز دوره گذار خود را سپری می‌کرد. دوره گذاری که هم شامل سبک و اصلوب اشعار می‌شود و هم محتوا و درون‌مایه آنان را در بر می‌گرفت. گمان می‌کنم در مورد تغییرات سبک شعر، صرفا نام بردن از نتیجه نهایی این دوره که در ظهور «نیما» تبلور یافت کفایت می‌کند. بحث من اینجا در مورد تغییر در محتوا و درون‌مایه شعر است:

 

تا کی ای شاعر سخن‌پرداز . . . می‌کنی وصف دلبران طراز؟

دفتری پرکنی ز موهومات . . . که منم شاعر سخن‌پرداز

گر هوای سخن بود به سرت . . . از وطن بعد از این سخن گو باز

دیوان ادیب: ص285-286


همین سه بیت از «ادیب»، به خوبی می‌تواند قصد، دلیل و البته هدف تغییر درون‌مایه شعر دوران مشروطه را تشریح کند. دوره‌ای که برای نخستین بار شاعر ایرانی تلاش کرد از کنج عزلت و انزوای خود خارج شده و شعر و هنرش را به خدمت اجتماع درآورد. بدین ترتیب، بناگاه تمامی اصلوب‌ها و قوانین شعر کهن مورد تردید قرار گرفت. در قالب، تاکید اصلی از ترکیب، اوزان، عبارات و فخر کلام به سمت روانی و آشنایی به گوش مردم تغییر یافت و در درون‌مایه از عشق‌ و مطرب و ساغر و ساقی، به سمت وطن، حریت، ملیت، تجدد، فقر و انقلاب تغییر جهت داد. «ماشاءالله آجودانی» در توصیف این نسل جدید از شعرا می‌نویسد: «هرچند بهار بزرگ‌ترین شاعر بلامنازع این دوره است و گرچه بعد از او، ادیب است که در سخنوری بی‌همتاست، اما خلف‌ترین شاعران این دوره آنانی هستند که به مقتضیات سیاسی و اجتماعی و ضرورت‌های تاریخی زمان خود پاسخی مناسب داده‌اند». (یا مرگ یاتجدد، ماشاءالله آجودانی، ص158)


به باور من پس انقلاب سال 57، هیچ گاه شعرا، دوران پیوند طلایی خود با قلب جامعه را تکرار نکردند. پرداختن به مسایلی همچون فقر، تبعیض، اختلاف طبقاتی، محرومیت‌های اجتماعی، فساد حکومتی و حتی اجتماعی از فهرست موضوعات شعرا خارج شد و تنها یک جریان محدود از «شعر طنز» بدان پایبند ماند. جریانی که نشریات «گل‌آقا» برای سال‌های سال پرچم‌دار آن بودند و از نظر من دو کارکرد عمده داشتند:  نخست اینکه با گستره وسیع مخاطبان خود و موج اقبالی که نسیب‌شان شد بار دیگر یادآور شدند که جای این سبک از ادبیات مردمی چقدر خالی است و توده جامعه تا چه میزان مشتاق و تشنه این سبک از شعر است.


دوم اینکه متاسفانه این تصور نادرست را از خود بر جای گذاشتند که پرداختن شعر به مشکلات روزمره مردمی تنها در قالب طنز میسر است. به نحوی که گویا هر شاعری که به این سطح از دغدغه‌های مردمی بپردازد حرفی جدی برای طرح ندارد و راهی به محافل روشنفکری نخواهد یافت. مقایسه کنید با درون‌مایه فقر در شعر مشروطه که شعرایش همه از روشنفکران برجسته عصر خود بودند و همین درون‌مایه را گاه حتی به شکل تراژدی می‌سرودند. (همچون تراژدی «آخ عجب سرماست امشب ای ننه» سروده سیداشرف‌الدین گیلانی که به این بند ختم می‌شود:

 

شا باجی وقتی رسید از گرد راه . . . با ذغال و خاکه و حال تباه

یک نگاهی کرد با افغان و آه . . . دید یخ کرده ز سرما مومنه

آخ عجب سرماست امشب ای ننه


متن کامل شعر را از اینجا+ بخوانید)

 

اشعار زیر، دو سروده از «علی سلیم» (ای-میل) که برای انتشار در اختیار «مجمع دیوانگان» قرار گرفته‌اند. من توضیح بیشتری در مورد این اشعار ندارم و تنها به توصیفی دیگر از ماشاءالله آجودانی اکتفا می‌کنم از شعر اجتماعی دوره مشروطه: «این نوع شعر با توجه به موازین نقد کلاسیک و نقد جدید، از ارزش والای هنری برخوردار نیست، اما متناسب با شرایط زمانی و متناسب با نیازهای فضای انقلابی آن زمان، صمیمی‌ترین و واقعی‌ترین شعر دوره خود بوده است». (همان)


 

صف مرغ

 

درصف مرغ 5هزار تومن . . . بچه‌ای ایستاده بود بلند

مادرش آنطرف کنارکیوسک . . . بر لبش زهر مار یک لبخند

پدر!؟ پیر وناتوان که به زور . . . می‌کشد بار زندگی به کمند

آنطرف‌تر دوخواهرش نگران . . . به برادر همی  دهند سوگند

ای محمد بیا، بیا برویم . . . جان خواهر مکن چنین، دلبند

پسر از ذوق آنکه پدر . . . دست در جیب خود کند، خرسند

پدر از شرم روی پسر . . . عرقی بر جبین و روی نژند

 

آه کی می‌رسد به گوش زمان

درد بیچارگان این دوران

 

آن میان ازدهام و همهمه بود . . . مرغ پایان هر چه زمزمه بود

سجده بر آستان حضرت مرغ . . . حال جزو وظایف همه بود

باورش سخت نیست اگر گویم . . . آن کیوسک قبله‌گاه مسلمه بود

شیخ ما از سر شکم‌سیری . . . خطبه جمعه‌اش پیاز و اشکنه بود

منبع این حدیث گوهربار . . . یک وجب زیر ناف اشکمه بود

 

از نبوغ چنین کسی تو بخوان

رنج بیچارگان این دوران

 

آن یکی گفت گرانی از ما نیست . . . از خدایی‌ست که اوهم از ما نیست

دست حقی‌ست که پشت گردن خلق . . . عکس آن آیه‌های قرآنی‌ست

به گمانم که این سخندان هم . . . آگه از سِرّ آن مقوا نیست

گفتمش شیخ را اگر با ما . . . قصد خون کرده‌ای محابا نیست

لیک لختی بیا بشین برما . . . تا ببینی که مر گ رویا نیست

بعد از آن ظلم را دو چندان کن . . . زانکه این پند به پشم ملا نیست

 

آه، آیا که می‌شود درمان؟!

درد بیچارگان این دوران؟

 

یاد باد آنکه مرغ با ما بود . . . تئوری، مدیریت دنیا بود

مرغ رفت و رییس همچنان . . . نگران ملت اروپا بود

عمق تحمیق را بنگر . . . کز نهان‌گاه ما هویدا بود

اشک بر چهره‌ام نشست و سرود . . . این چکامه که درد دل‌ها بود

 

با وجود چنین کسان تو بخوان

رنج بیچارگان این دوران

 

 - - - - -


 

زلزله


 درد، از در آمد و با ما نشست . . . پیکر انسانیت درهم شکست

بعد مرغ و سفره خالی ز نان . . . این زمین است که به خصم ما نشست

حادثه جانکاه بود و جانگداز . . . بدتر از آن، نطق شیخ خود پرست!

که بفرمودند بلا و زلزله . . . از نبود روسری و چادر است!

و از گناه خلق می‌آید پدید . . . این‌همه رنجی که بر ما حاضر است!

دردناک آمد سخن اما به طنز . . . چند نکته در ته ذهنم نشست:

 

نیک گفتش شیخ ما؟! کاین دردو رنج . . . که  در این سی سال در میهن نشست

هم بلایی چون خودش هم ظلم او  . . . از گناه اولین ملت است

هم دعا هم اصل سوراخ دعا . . . چون معمایی، درآن خطبه گم است

ما گنه کردیم و تو ظالم شدی؟! . . . حکمتت در حلق من ای شیخ پست

روی کردم بعد از آن سوی خدا . . . خنده تلخی بروی لب نشست

گفتمش یارب بلا اندر بلا؟ . . . شکر! اما این سزای آدم است؟

آه، موج خون جگر را پاره کرد . . . سینه‌ام ازدرد، در پهلو شکست

بغض برراه گلویم خیمه زد . . . همچو فریادی که برگریه نشست

کی رسد یارب  به پایان درد ما . . . قصه ویرانی ایران ما

 


پی‌نوشت:

«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند.

http://adf.ly/1587888/whostheadmin

Sunday, August 26, 2012

جنازه هایی که تا دیروز جان داشتند

// تمام این جنازه‌ها تا عصر دیروز جان داشتند و زندگی را دوست می‌داشتند .قصاب سوریه همچنان هم میهنانش را سلاخی می کند ،جامعه جهانی در حال تماشا و استکبار ستیزان خوشحال که دخالت بشر دوستانه انجام نشد تا مثلا فاجعه لیبی تکرار نشود وهمچنان اندوه لبنان کشت ما را شرم بر شما -------------- :پ ن پس از دو هفته بمباران تمام شهر، وحوش اسد به داریا هجوم بردند . از زن، مرد، کودک، سالخوره، پیر و جوان، هر کسی که به‌دست‌شان رسید را کشتند. آمارها از «قتل‌عام ۲۰۰ تن» می‌گوید . facebook: http://adf.ly/1587888/whostheadmin

دستاوردهای یک ورزش ناسالم برای جامعه‌ای رو به زوال

احسان‌الله- سه میلیارد و ششصد میلیون تومان. یک میلیارد و ششصد میلیون تومان. یک و نیم میلیارد تومان. یک میلیارد و سیصد میلیون تومان. 900 میلیون تومان. 850 میلیون تومان. این عدد و رقم‌ها بودجه‌های در نظر گرفته شده برای توسعه امکانات اولیه و حیاتی نظیر مدرسه و بیمارستان برای نقاط محروم ایران نیست. این‌ها مبالغی است که مدیر عامل جدید پرسپولیس، سردار رویانیان برای جذب یا تمدید قرارداد مربی و بازیکنان پرسپولیس در فصل جاری هزینه کرده است. البته تیم دولتی دیگر یعنی استقلال هم اوضاع چندان متفاوتی ندارد. این تیم هم با قرارداد سه میلیارد تومانی اش با نکونام (و چند قرارداد یک میلیاردی دیگر) نشان داد که در پرداخت بودجه عمومی ورزش به تعداد محدودی فوتبالیست، دست کمی از رقیب همشهری‌اش ندارد.


چند نوشته پراکنده این‌طرف و آن‌طرف دیدم که با حمایت از این پرداخت‌های میلیاردی و مخالفت ضمنی با مقایسه فوتبال با ورزش‌های دیگر، به دفاع از این موضوع پرداخته بودند. استدلال‌های رایج هنگام توجیه این دستمزدهای میلیاردی چه هستند؟


اول. در فوتبال طراز اول دنیا در اروپا هم مبالغی به مراتب بیشتر از این به بازیکنان پرداخت می‌شود. پرداخت این پول به بازیکنان فوتبال طبیعی است.

دوم. فوتبال در ایران ورزشی پر طرفدار است. پس طبیعی است چنین مبالغی برای آن هزینه شود.

 

* * *

پاسخ این مغالطه‌ها (و شاید اشتباهات) رایج چه هستند؟

 

1- باشگاه‌های فوتبال در اروپا متکی بر کسب درآمد از طریق فروش بلیط، فروش محصولات ورزشی، پخش تلویزیونی و تبلیغ و غیره هستند. حقوق بازیکنان از این درآمدها تامین می‌شود و نه از بودجه‌های دولتی. هر باشگاه (بعنوان یک بنگاه اقتصادی) بر اساس کیفیت محصولی (فوتبال) که به مخاطب تماشاچی و هوادار) عرضه می‌کند، درآمدی دارد و از همان درآمد هم حقوق‌های کلان کارمندانش (یعنی بازیکنان) را تامین می‌کند. در ایران اما اینگونه نیست. آخرین تیم‌های تماما غیردولتی حاضر در لیگ برتر به گمانم شموشک‌نوشهر و استقلال‌اهواز بودند (البته در مورد دومی مطمئن نیستم). اکثر تیم‌ها، یا مستقیم متعلق به نهادهای دولتی هستند (استقلال و پرسپولیس بودجه‌های میلیاردی متولی رسمی ورزش کشور(!) را می‌بلعند، ملوان و فجرسپاسی و صبا متعلق به سازمان‌های نظامی هستند) یا متعلق به کارخانه‌ها و صنایع دولتی هستند (سپاهان، ذوب‌آهن، صنعت نفت، مس، تراکتورسازی، فولاد و غیره). هیچ کدام از این تیم‌ها بدون کمک نهادهای دولتی قادر به ادامه حیات با مخارج و هزینه‌های فعلی نیستند. هیچ کدام نمی‌توانند با تبلیغات و فروش بلیط حتی بخشی کوچک از درآمدهای میلیاردی خود را تامین کنند. چرا؟ چون کالای با کیفیتی برای عرضه ندارند. چون احتمالا تماشاگر حاضر نیست پولی برای این فوتبال هزینه کند. در چنین شرایطی مهم نیست کدام بنگاه محصول با کیفیت تری به مخاطب عرضه کند. تیمی موفق‌تر است که در دستیابی به منابع ثروت (البته منابع لایزال دولتی) به منظور جذب بازیکنان بهتر، کوشا باشد و در این زمین نتایج بهتری کسب کند! از آنجا که اقتصاد ایران عموما دولتی است و بنگاه‌های دولتی منابع بی‌انتهایی از ثروت در اختیار دارند، این رقابت بر سر افزایش اعتبارات، و به تبع آن افزایش سطح دستمزد‌ها هم رقابتی بی‌انتها خواهد بود.


2- اما این تمام داستان نیست. در حالیکه فدراسیون فوتبال برای بازیکنان باشگاه‌ها سقف درآمد تعیین کرده، تیم‌ها راه‌های دیگری برای پرداخت‌های میلیاردی به بازیکنان پیدا می‌کنند. از جمله مدیر عامل باشگاه «مردمی» پرسپولیس با استفاده از رانت و دریافت ارز دولتی (40 درصد ارزانتر از نرخ ارز در بازار آزاد) و خرید خودروهای خارجی گران‌قیمت مانند پورشه و بی‌ام‌و مرسدس بنز، بخشی از قرارداد بازیکنان را به این شکل پرداخت کرده و بدین ترتیب با دور زدن قانون، سقف قرارداد تعیین شده از سوی فدراسیون را بی‌اعتبار کردند. یعنی رانت خواری و سوء استفاده‌های فراقانونی (و نه لزوما غیرقانونی) هم وارد ماجرا می‌شود. مناسبات اقتصادی هم به مانند بسیاری موارد دیگر در ایران غیرشفاف و ابهام‌آمیز است. استفاده از رانت‌های سیاسی و اقتصادی برای نقل و انتقالات مالی درفوتبال، نمود دیگری از فوتبال کثیف ایرانی استکه به ادامه این مناسبات پنهان در فضای تاریک کمک می‌کند.


3- فوتبال در ایران ورزشی پرطرفدار است؟ خب قبول. علاقه مخاطب به یک کالا از کجا می‌آید؟ پاسخ ساده است: مخاطب از بین مجموع محصولاتی که به او عرضه شود آنچه را که به ذایقه‌اش خوش بیاید انتخاب می‌کند. میزان محبوبیت و مقبولیت یک محصول وقتی قابل مقایسه و بررسی است که حق انتخابی در کار باشد. آیا در این مورد خاص، اینگونه بوده است؟


از حدود بیست سال پیش و اوایل دهه هفتاد رسانه‌ها و از همه بیشتر صدا و سیما، اقدام به پخش مستقیم یا با تاخیر مسابقات فوتبال در سطوح مختلف کرده است. مسابقات فوتبال جام جهانی و جام ملت‌های اروپا و لیگ‌های اروپایی و مسابقات داخلی ایران و مسابقات تیم‌های ملی در سطح رقابت‌های منطقه‌ای تا مسابقات دوستانه از رسانه فراگیری مانند تلویزیون پخش شده. آیا این لطف ویژه شامل حال رشته‌های ورزشی دیگر هم بوده است؟ یک درصد این میزان، مسابقات رشته‌های بسیار جذابی مانند والیبال و بسکتبال در تلویزیون پخش شده است؟ یک هزارم این مقدار، مسابقات رشته‌هایی مانند دو و میدانی، شنا، تنیس، ژیمناستیک و شمشیر بازی (حتی در سطح بی رقیبی مانند المپیک) به نمایش در آمده؟


مشخص است که نه. غیر از فوتبال هیچ محصول دیگری به مردم عرضه نشده. به عنوان فقط یک مثال: چه تضمینی وجود دارد که اگر مسابقات جام جهانی و لیگ داخلی آمریکا و مسابقات جام ملت‌های اروپا در رشته بسکتبال هم به اندازه فوتبال پخش می‌شد طرفداران بسکتبال در ایران کمتر از فوتبال می‌بود؟ پخش مسابقات در سطوح رده بالای جهانی، در نتیجه افزایش علاقه مخاطب به این ورزش‌ها، رو آوردن شرکت‌ها و اسپانسرهای داخلی به حمایت از تیم‌های ایرانی و لیگ‌های داخلی، پخش منظم مسابقات لیگ داخلی از تلویزیون و افزایش دوباره مخاطبان اتفاقی است که می‌توانست (و می‌تواند) برای هر رشته ورزشی دیگری بیفتد. فعلا این لطف ویژه صرفا متوجه فوتبال شده، و این طبعا به معنای جذابیت مطلق فوتبال و عدم جذابیت رشته‌های دیگر نیست.


4- نهایتا نتیجه توجه شهوت‌گونه رسانه‌ها به فوتبال ایرانی، بی‌توجهی به رشته‌های ورزشی پایه مانند دو میدانی و شنا و ژیمناستیک و دوچرخه سواری، و اقبال کمتر به ورزش قهرمانی است. چند سال پیش در مجله‌ای گزارشی می‌خواندم از کشورهای شرق آسیا (کره جنوبی و ژاپن) که با گسترش امکانات ورزش همگانی، میانگین قد شهروندان‌شان در طول یک بازه ده ساله چیزی حدود 10 تا 15 سانتیمتر افزایش یافته است و طبعا سلامت عمومی جامعه هم به همین میزان بهتر شده. در مقابل در ایران کارشناسان نسبت به افزایش عدم سلامت و فقر حرکتی بخصوص در کودکان و نوجوانان و باز بخصوص در دختران نوجوان و زنان هشدار می‌دهند (بخشی از فقر حرکتی دختران نوجوان احتمالا ناشی از محدودیت‌های موجود و فقر فرهنگی رایج در جامعه است. باوری کهنه که با لعاب جدیدتر _ و به همان میزان ابلهانه‌تر _ «زن ریحانه است پس باید در خانه بماند» در رسانه‌ها بازتولید می‌شود. بخش دیگری از این عدم سلامت ناشی از افزایش ناگهانی جمعیت در دهه‌های گذشته و کاهش شدید سرانه فضاهای آموزشی و ورزشی در مدارس و کل جامعه است که گویا با سیاست حمایت از افزایش جمعیت دولت فعلی قرار است همچنان ادامه یابد).


با هزینه‌ای که صرف فوتبال فشل ایرانی شده، چند زمین مخصوص دویدن و چند استخر شنا برای کودکان و نوجوانان می‌شود ساخت؟ وظیفه وزارت ورزش و جوانان توجه به مشکلات رشدی و پرورش جسمانی نسل‌های آینده ایران است یا تامین بودجه‌های میلیاردی دو تیم پایتخت؟ تیم‌هایی که با وجود هزینه‌های گزاف نه تنها سال‌هاست که در آسیا ناکام بوده‌اند، که در لیگ داخلی هم در میانه‌های جدول دست و پا می‌زنند. کدام یک از مدیران دولتی مرتبط با فوتبال ایرانی، و کدام یک از صنایع دولتی که سالانه هزینه‌های گزافی را صرف فوتبال بی‌کیفیت ایرانی می‌کنند، در آینده مسوولیت مشکلات جسمی و حرکتی نوجوانان و جوانان ایرانی را به عهده می‌گیرند؟ نیز کدام یک از افرادی که در صدد توجیه هزینه‌ها و امکانات گزاف صرف شده در فوتبال هستند؟ نوجوانان ناسالم امروز تبدیل به والدینی می‌شوند که ناسلامتی را به فرزندانشان هم انتقال می‌دهند. مشکلات جسمانی آدم‌ها در سنین پیری هزینه زیادی را به سیستم خدمات درمانی کشور و نظام بیمه‌ای تحمیل می‌کند. آنقدر که درباره یکی از باخت‌های متعدد دو تیم پایتخت (و تیم های دیگر) در رسانه عمومی کشور صحبت می‌شود، یکی از این موارد مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد؟ من اینطور فکر نمی‌کنم.


در ورزش قهرمانی هم همین گونه است. اکنون موفقیت در رقابت‌های جهانی مستقیما به تبلیغ نام یک کشور مرتبط شده است. کشورهای شرق آسیا عموما در رشته‌هایی مانند دو میدانی و شنا هرگز کشورهایی صاحب نام نبوده‌اند (یا کمتر بوده‌اند). اما در المپیک 2012 لندن، مثلا در رشته دو 10000 متر، جلوی دوربین‌های تلویزیونی و هنگام پخش زنده از ده‌ها شبکه مختلف، سه دونده ژاپنی با آن قیافه‌های برند گونه‌شان هفت یا هشت دور اول را جلوی انبوهی از دونده‌های کنیایی و اتیوپیایی می‌دوند و هر چند از دور دهم به ته صف نقل مکان می‌کنند، اما تا همین جا آن‌ها وظیفه‌شان را انجام داده‌اند. ایضا در دو ماراتن هم تا یک چهارم اول مسیر دو دونده ژاپنی در گروه دونده‌های گروه اول دیده می‌شوند. آن جلو می‌دوند تا پرچم کشورشان را نشان بینندگان دو ماراتن، این رشته بنیادین و دلیل وجودی بازیهای المپیک بدهند. چینی‌ها در کنار اقتدار سنتی‌شان در ژیمناستیک و شیرجه، در شنا هم طلا می‌گیرند. رکورددار دو صد و ده متر با مانع در المپیک، نه یک کوبایی و نه یک آمریکایی، که یک چشم بادامی چینی است. باز در دو چهار در صد متر امدادی، ژاپن در کنار قدرت‌های سنتی آمریکا و جاماییکا، در فینال حضور دارد، یعنی که حداقل چهار دونده صد متر طراز اول دارد، یعنی که میلیون‌ها ژاپنی دویده‌اند و بدنی سالم‌تر داشته‌اند و هزاران نفرشان دو میدانی را در سطح حرفه‌ای ادامه داده‌اند و از میان آن‌ها چهار نفر به این سطح بالا از آمادگی جسمانی دست یافته‌اند تا میان سریع‌ترین انسان‌های کره زمین قرار گیرند.


در مقابل، نگارنده شاهد این بوده که در یک جشنواره مرتبط با مسایل حیات وحش، حدود بیست کودک 6 تا 10 ساله که از میان بازدیدکنندگان از جشنواره و بطور اتفاقی برای یک بازی آموزشی انتخاب شده بودند، هیچ کدام، دقیقا هیچ کدام معنای پریدن (پرش طول) را نمی‌دانستند. نه تنها نمی‌دانستند که یاد هم نمی‌گرفتند؛ انگار که بدن‌هایشان هیچ آموزشی در این زمینه ندیده بود.


برگردیم به ورزش قهرمانی. چندی پیش گزارشی از رسانه ملی پخش شد درباره ورزشگاه نیمه تمام دوچرخه سواری در مشهد که در حال تبدیل به انبار ضایعات بود! قبل‌تر دوچرخه‌سوارهایی در یک شهرستان که با دوچرخه‌های معمولی کورسی و در جاده‌های آسفالت برای مسابقات آسیایی تمرین می‌کردند. گزارش‌هایی دیگر از ورزش‌کاران رشته‌های مختلف که حتی تجهیزات‌شان را هم خودشان با هزینه شخصی تامین می‌کردند. ورزشکارانی که حضور در بالاترین سطح رقابت‌های جهانی یعنی المپیک را هم تجربه کرده‌اند اما همچنان از کسری از توجهی که به فوتبال می‌شود محرومند.


کشتی در ایران سابقه‌ای دیرینه دارد و موفقیت ایران در کشتی امر عجیبی نیست. این درخشش ایران در رشته‌های مانند والیبال و بسکتبال و حضور موفق در رقابت‌های جهانی است که مایه افتخار ورزشکاران این رشته‌ها و مدیران فدراسیون‌های مربوطه است، اما همچنان تیم‌های لیگ‌های داخلی ایران در این رشته‌ها به دلیل مشکلات مالی از حضور در رقابت‌ها انصراف می‌دهند، همچنان مسابقات لیگ داخلی بطور منظم از رسانه ملی پخش نمی‌شود، همچنان تلاشی جهت جوسازی مثبت پیرامون این رشته‌ها انجام نمی‌گیرد. هر چه هست، صرفا برای فوتبال است.


5- پس چرا اینقدر به فوتبال توجه می‌شود؟ بخشی‌اش احتمالا به این دلیل است که مدیران دولتی شهوت شهرت دارند و حضور در جو پر سر و صدا و پر حاشیه فوتبال ایرانی می‌تواند این عقده آنان را پاسخ دهد و برای پاسخ دادن به نیازهایشان چه راهی بهتر از استفاده از بودجه عمومی سراغ دارید؟ دلیل کلان‌تر اما این است که بنظر من فوتبال آشکارا بعنوان یک مخدر اجتماعی عمل می‌کند. گاه سرپوشی برای انگیزه‌های پنهان استقلال طلبی نزد برخی از قومیت‌هاست، گاه به جوانان عاصی ابزار اعتراض و اغتشاش در محیطی کنترل شده می‌دهد. همچنین برای انبوه جوانانی که شغل مناسب و درآمد مناسبی ندارند، تنها تفریح ارزان قیمت و در دسترس است. بدین ترتیب دولتی که برنامه‌ای جامع و بلند مدت برای افزایش اشتغال و ایجاد سرگرمی و توانمند سازی بخشی از جوانان جامعه بخصوص در میان اقشار حاشیه نشین ندارد، با پرداخت رانت مستقیم به فوتبال، مخدری دسته جمعی برای جوانان‌اش ایجاد می‌کند. البته که هر مخدری تاریخ مصرف مشخصی هم دارد.


6- سخن آخر: دو سالی هست که تصمیم گرفته‌ام دیگر بیننده فوتبال ایرانی نباشم. این یک تصمیم شخصی است. نمی‌توانم قبول کنم وقتی حتی بسیاری از شهرها از داشتن یک بیمارستان تخصصی و مجهز محرومند، وقتی بسیاری از روستاها یک مکان مناسب بعنوان مدرسه ندارند، بودجه‌های دولتی صرف دستمزد بازیکن‌های درجه چندم (در مقیاس جهانی) شود؛ وقتی اکثریت کودکان و نوجوانان ایرانی از کوچکترین فضای مناسب برای بازی و ورزش محرومند و ساعت‌های گران‌بها از وقت‌شان در محیط‌های بسته کافی‌نت و گیم‌نت و جلوی تلویزیون تلف می‌شود، وقتی سلامت روح و جسم شان را در این محیط‌ها از دست می‌دهند، سازمان ورزش و جوانان (!) میلیاردها تومان بابت دو تیم تحت مالکیت‌اش هزینه کند.


ترجیح می‌دهم اگر هم می‌خواهم از فوتبال لذت ببرم، نمونه با کیفیت‌تر اروپایی‌اش را استفاده کنم و نه از فوتبال کثیف و پرحاشیه باشگاهی در ایران. من مشتری این محصول مخرب و ضد اجتماع نیستم. شما می‌توانید باشید و از آن لذت هم ببرید.

 

پی‌نوشت:

«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند.

 

http://adf.ly/1587888/whostheadmin