Friday, August 29, 2014

و تو چه می‌دانی که مرگ چیست؟



جمعیت از حیاط بزرگ مسجد بیرون زده است. سالن اجتماعات چند باری پر و خالی شده. آن‌ها که فرصت نشستن پیدا می‌کنند خیلی زود بلند می‌شوند و بیرون می‌روند تا جا برای تازه‌واردها باز شود. بیرون مسجد خیابان بند آمده است. صف ماشین‌ها به چهارراه کشیده و خیابان‌های اطراف هم گره خورده‌اند. دست‌هایم را روی شانه‌های‌اش می‌گذارم و می‌گویم «آقاجون، نصف کرمانشاه آمده‌اند». لبخند می‌زند و می‌گوید «بلی که بلی»!

روی صندلی‌اش نشسته، پاها را باز کرده، عصای‌اش را جلو گرفته و دست‌های‌اش را بر روی آن قرار داده است. به چهره‌ها دقت می‌کند و گه گاه سری به نشانه آشنایی تکان می‌دهد.

گوینده مسجد از اهالی استان‌های اطراف نام می‌برد و به «جامعه اهل سنت» می‌رسد. یاد تابلوی بزرگ تصویر «امام علی» می‌افتم که همیشه روی سرش بود و زیر چشمی نگاه‌اش می‌کنم. می‌گوید «مردمان شریفی هستند. برادریم با هم».

از میان جمعیتی که به مقابل صف صاحبان عزا می‌رسند و تسلیت گویان عبور می‌کنند، بعضی با دست به نیم‌رخ خود می‌کوبند. آنچنان که کف دست روی چشم راست می‌افتد و پیشانی و گونه سیلی محکمی تحمل می‌کنند. تعجب می‌کنم. می‌گوید «این رسم پریانی است».

«پریان» روستای زادگاه آقاجون است. حالا دیگر می‌شود از روی همین رسم کهن پریانی‌ها را از دیگران تشخیص داد. از میان آن همه رسم و رسومی که طی آن سه روز دیده‌ام، این یکی از همه جالب‌تر است. احساس عجیبی است که به هویتی تعلق داشته باشی که رسم و رسوم خاصی دارند. یک جور حس پشت‌گرمی به آدم می‌دهد. حس اینکه جایی و در خاکی ریشه‌ای داری که نگه‌ات می‌دارد.

هیبت استوارش مثل همیشه آرام است اما توصیه‌های‌اش تمامی ندارد: «روله مردم گرمشانه، شربت بریزین. یخ کم نباشه. حلوا بگردانین. خرما بیارین. شیرینی‌ش مانده نباشه».

ممنوعیت مدح و ثنای متوفی وصیت موکدی است که به تمام سخنرانان گوش‌زد شده. روحانی مسجد، روضه هم نمی‌خواند. از فرصت مجلس برای توصیه اهالی به دو ویژگی «شهروندی» استفاده می‌کند. «به فرزندان خود روحیه «پرسش‌گری» و توانایی «نه» گفتن را بیاموزید تا جامعه‌مان پیشرفت کند». آقاجون باز هم بادی به غب‌غب می‌اندازد: «فکر کردی چه؟ آقات الکی دنبال کسی نمی‌فرسته»!

کم‌کم گرمای هوا شکسته می‌شود و زور خورشید ته می‌کشد. وقت رفتن است. هرقدر جاده تهران به کرمانشاه دل‌نشین و امیدوار کننده است، راه کرمانشاه به تهران دل‌گیر است. دست‌کم تا قبل از این که چنین بوده. هر بار، وقت رفتن که می‌رسید باید گونه‌های‌اش را می‌بوسیدم و اشک‌های‌ام را پنهان می‌کردم. دور می‌شدم و موهبت وجودش را می‌گذاشتم برای آنانی که اطراف‌اش بودند. این بار اما فرق داشت. گفتم «آقاجون، برویم»؟

فشاری به عصای‌اش داد و بلند شد. یک دست به عصای چوبی و یک دست در دست من. همیشه از این قدم زدن‌ها لذت می‌بردم. این بار، پشت سرش صف صاحبان عزا به چشم می‌خورد، سیاه‌پوش، با چشمانی سرخ و قامتی شکسته. شرارت پنهانی در ته وجودم وسوسه‌ام می‌کند که خوشحال باشم از اینکه این‌بار ناچار نیستم آقاجون را برای‌شان بگذارم و بروم. این‌بار می‌توانم با خودم ببرم‌اش به هرکجا که خواستم. بگذار حالا آن‌ها بایستند و زیر لرزش آرام شانه‌های‌شان افسوس رفتن‌اش را بخورند. بگذار از این پس تا ابد او را جایی در قلب خودم به انحصار بکشم.

آرام قدم می‌زنیم و دیگر هیچ نمی‌گوید. می‌خواهم دوباره صدای‌اش را بشنوم. می‌گویم «آقاجون، حالا دیگر همیشه با هم هستیم، مگر نه؟»

می‌خواند: «شکرم و دادت
شکرم و بردت
شکرم و احسان
دوباره کردت».

می‌دانم وقتی که نمی‌خواهد جواب بدهد شعر می‌خواند. این بار حتما چیزهای بیشتری هم می‌داند و جواب نمی‌دهد.

پی‌نوشت:
یکشنبه، نهم شهریورماه، خیابان آپادانا، خیابان عشق‌یار، میدان نیلوفر، مسجدالرضا، ساعت ۱۶ الی ۱۷:۳۰
http://j.mp/GASQd7

Tuesday, August 26, 2014

انسان طراز غربی، انسان طراز ایرانی/اسلامی



کشور ما، به دلیل وسعت، جمعیت، منابع طبیعی و تولید ناخالص ملی، به صورت معمول در رتبه‌بندی‌های اقتصادی جزو ۲۰ تا ۳۰ کشور نخست دنیا قرار دارد. اما هنگامی که از این رتبه‌بندی‌ها به سمت معیارهای انسانی/اخلاقی/اجتماعی حرکت می‌کنیم، به ناگاه جایگاه کشور با یک افت شدید مواجه می‌شود.

برای مثال در حالی که کشور ما با بیش از ۳۳۷ میلیارد دلار تولید ناخالص ملی در رتبه ۲۹ کشورهای جهان قرار دارد،(+) اما بر اساس شاخص توسعه انسانی در رتبه ۷۰ قرار گرفته و از فهرست کشورهای توسعه یافته فاصله می‌گیرد.(+) (۴۰ کشور نخست جهان در این فهرست را «توسعه یافته» می‌خوانند) این بدان معنا است که ما نتوانسته‌ایم درآمدهای ملی خود را به درستی صرف توسعه استانداردهای زندگی شهروندان (از جمله امید به زندگی، سواد، سطح آموز و بهداشت) کنیم.

اوضاع در رده‌بندی‌های دیگر از این هم بدتر است. در شاخص «فساد اقتصادی» ما در جایگاه ۱۴۶ جهان، در شاخص پایداری محیط زیست ۱۳۲، کیفیت زندگی ۱۵۰ و رتبه فضای کسب و جایگاه ۱۴۰ کشورهای جهان را کسب کرده‌ایم. این آمارها را کم و بیش همه می‌دانیم، اما اشاره اصلی من، به مساله «شاخص اخلاق» است.

در جلسه رای اعتماد به وزیران پیشنهادی دولت آقای روحانی، یکی از انتقادات مخالفان «محمدعلی نجفی» به عنوان وزیر آموزش و پرورش، استناد او به «انسان طراز غربی» بود. مخالفان اعتقاد داشتند باور آقای نجفی به بالاتر بودن سطح اخلاق در انسان غربی یک انحراف است و چنین اندیشه‌ای شایستگی آموز فرزندان این کشور را ندارد. (+) آقای نجفی در دفاع از خود بار دیگر بر این دغدغه تاکید کرد و افسوس خورد که «ای کاش ما انسانی با طراز غربی تربیت می‌کردیم».

دست‌کم در جلسه مذکور، مفهوم و ملاک‌های اخلاقی در توصیف «انسان طراز غربی» آنقدر گنگ بود که قضاوت را دشوار می‌کرد. اما دو استاد دانشگاه ایرانی، پژوهشی انجام داده‌اند با عنوان «کشورهای اسلامی به واقع چقدر اسلامی هستند»؟* نتایج این تحقیق می‌تواند به شفاف‌سازی مفهوم انسان طراز غربی کمک فراوانی کند. در تحقیقی که آقایان «شهرزاد رحمان» و «عباس عسکری» انجام داده‌اند، یک سری ملاک‌های اخلاقی از دل آموزه‌های اسلامی استخراج شده است. در مجموع ۱۱۳ شاخص، از جمله: «شرافت و احترام مقام انسان، تعهد و مسوولیت انسان، عدالت، حقوق مالکیت، حرمت ربا، پاکی از فساد و ...» مورد بررسی قرار گرفته‌اند و بر پایه این بررسی کشورهای جهان رتبه‌بندی شده‌اند. نتیجه پژوهش تکان‌دهنده است.

با معیارهای اسلامی استخراج شده در این پژوهش، «مسلمان‌ترین» کشور جهان، «نیوزیلند» است و لوکزامبورگ و کشورهای اسکاندیناوی در جایگاه بعدی قرار می‌گیرند. در میان ۳۷ کشور نخست جهان نام هیچ کشور مسلمانی به چشم نمی‌خورد و تنها کشور مالزی است که جایگاه ۳۸ را به خود اختصاص می‌دهد. میانگین رتبه کشورهای اسلامی ۱۳۹ و جایگاه ایران ۱۶۳ است!

من نمی‌دانم این آمار برای پژوهش‌گران و یا مقامات مسوول چه مقدار تعجب‌برانگیز است. اما اگر این رتبه‌بندی‌ها را در مقابل چشم خود ببینیم، شاید بتوانیم درک درست‌تری نسبت به مفهوم «انسان طراز غربی» پیدا کنیم. در نهایت ارجاع می‌دهم به یادداشت قبلی با عنوان «جامعه شناسی از پس لاتاری صدا و سیما» که با متر و روش متفاوتی به شاخص‌های هشداردهنده اخلاقی در جامعه ایرانی می‌رسیم.

پانویس:
* مرجع آمارها و محتوای پژوهش مورد اشاره: مجله «ایران فردا»، دور جدید، شماره ۲، تیرماه ۹۳
http://j.mp/GASQd7

Monday, August 25, 2014

جامعه شناسی از پس لاتاری صدا و سیما!




کتاب قوانین و مقررات تبلیغاتی کشور را می‌توانید از اینجا (+) دانلود کنید. در اصل ۲۵ از ضوابط آگهی‌های رادیویی و تلویزیونی صراحتا آمده است: «تعیین جایزه برای تشویق مخاطبین آگهی به خرید و مصرف بی‌رویه مجاز نیست».

درک دلایل این ممنوعیت نیز بسیار ساده است. فروش کالا به قصد شرکت در یک قرعه‌کشی، مصداق صریح و بارز تعریف «لاتاری» است. تفاوتی نمی‌کند که شما برای شرکت در لاتاری یک برگه کاغذ بخرید یا یک رب گوجه! اما چه کسی است که هر روز در معرض انبوهی از تبلیغات تلویزیونی دقیقا با همین وعده شرکت در قرعه‌کشی برخورد نکرده باشد؟ آش آنقدر شور شده که دیگر کار از پخش تبلیغات تولیدکنندگانی که از این مسیر می‌خواهند فروش خود را افزایش دهند گذشته و خود صدا و سیما هم در برنامه‌های مختلف شیوه تبلیغات مشابهی در پیش گرفته و مثلا در برنامه‌های ورزشی مردم را تشویق می‌کند که با ارسال پیامک در یک قرعه‌کشی شرکت کنند.

حال و در شرایطی که چندین سال است صراحت قانون تبلیغات در تلویزیون ملی نقض می‌شود، بالاخره «شورای نظارت بر صدا و سیما» تذکری بابت تبلیغات تلویزیونی به جناب ضرغامی داده است.(+) هرچند متاسفانه این تذکر هم هیچ اشاره‌ای به صراحت نقض قانون و تبدیل تلویزیون ملی به یک بنگاه لاتاری عظیم ندارد، اما در جریان این تذکر می‌توان بر روی چند نکته عمیق شد.

تلبیغات، از بارزترین و عریان‌ترین ملزومات اقتصاد سرمایه‌داری است. جایی که همه چیز را جذب مخاطب حداکثری تعیین می‌کند و ذائقه عمومی جامعه در سریع‌ترین حالت ممکن به شیوه و سبک تبلیغات راه پیدا می‌کند. حال از مرور گلایه‌های هیات نظارت بر صدا و سیما می‌توان به چند ذائقه عمومی در جامعه ایرانی اشاره کرد که در تبلیغات تجاری کشور بازتاب یافته. این کلیدواژه‌ها می‌توانند اشارات جالبی در شناخت جامعه ایرانی باشند. توصیف گرایش‌های جامعه ایرانی را دقیقا از متن تذکر این هیات مرور می‌کنیم:

- «روی‌کردهای مادی‌گرایانه و روحیات عافیت‌طلبی در مقابل روحیه کار و تلاش»
- گرایش به «سبک زندگی غربی»
- گرایش به «استفاده از برندهای خارجی»
- «مال‌اندوزی کاذب و نامتعارف از طریق اهدای جوایز قرعه‌کشی». (همان گرایش به لاتاری)
- «استفاده از غذاهای آماده»
http://j.mp/GASQd7

Tuesday, August 19, 2014

نوار آن روز سند است



پیام پیروزی کودتا و سقوط دولت ملی مصدق را «مهدی میراشرافی» از رادیو خواند. پیام مشهوری است که فایل صوتی آن هم کم شنیده نشده است. اما پیام دیگر هم هست که همان روز و بلافاصله پس از پیام جناب «میراشرافی» از رادیو پخش شد و کمتر بدان پرداخته شده است. پیام سخنگوی «مجمع مسلمانان مجاهد» است که در میان هلهله و «جاوید شاه»گویی‌های دیگران، «این روز بزرگ تاریخی» را تبریک می‌گوید.

«مجمع مسلمانان مبارز» در سال ۱۳۲۷، به محوریت «نواب صفوی» و با هدف ‌پی‌گیری فعالیت‌های جمعیت «فداییان اسلام» تشکیل شد. «شمس قنات‌آبادی» به عنوان اولین رییس مجمع انتخاب شد و هم او بود که بعدها در ستیز با دولت ملی مصدق، به همراه «مظفر بقایی» و «حسین مکی» به سلطنت‌طلبانی چون «میراشرافی» پی‌وست و در مقدمه‌سازی کودتای ۲۸ مرداد به یاری «فضل‌الله زاهدی» شتافت.

پس از انقلاب ۵۷، در همان روزهای نخستین سال ۵۸، «مسعود بهنود» نخستین مجموعه «پادکست»مانند ایران را تولید کرد. رادیویی با عنوان «کانال دو» که بر روی نوارهای کاست و در چهار قسمت منتشر شد. بهنود، در نخستین قسمت از رادیوی کاستی خود از فرصت سقوط رژیم شاهنشاهی استفاده می‌کند و پس از ۲۵ سال سکوت خفقان‌آمیز در مورد کودتا، به ماجرای ۲۸ مرداد می‌پردازد. من بخشی از این نوار را که حاوی پیام کودتا و بیانیه مجمع مسلمانان مجاهد است بریده‌ام که از لینک زیر می‌توانید آن را بشنوید.


http://j.mp/GASQd7

Sunday, August 17, 2014

حسرت آزادی‌های قجری!


«... برابر حکم اسلامی، هر سلطان، والی و قاضی که بر مسند می‌نشیند نباید هدفی جز اصلاح امور خلق داشته باشد اما اینک از اسلام جز اسمی نمانده است. مردم در متابعت هوی و خودپرستی و تحصیل لذایذ نفسانیه می‌کوشند و تصور می‌کند که با تعزیه‌داری و گریستن و گریاندن بر حضرت امام حسین و اصحاب‌ش بخشوده خواهند شد. اموال را از فقرا و مستحقین بازداشتی، صرف در تعزیه‌داری نمودی به نحوی که عشرش، بلکه عشر عشرش صرف در امر راجح عقلی یا شرعی نشدی، بلکه غالبش صرف بر محرمات عقلیه و شرعیه شدی. اینان از خوردن مال مردم ابایی ندارند و تصور می‌کنند که چون ولایت‌شان صحیح است و تعزیه‌داری می‌کنند رستگار خواهند شد...»

* * *

«... هر جور شعر و چرندیات است به اسم اسلام پخش می‌شود، هر جور دعای عجیب و غریب، هر جور عملی به نام اسلام رایج است مثلا در عزاداری‌ها، در دعا نویسی‌ها ... نباید به گونه‌ای عمل کرد که جوان اعتقادش از ما سلب شود، جوان می‌داند اسلام درست است. شما سالانه برای بعضی چیزها چقدر خرج می‌کنید؟ در همین ایام عاشورا چقدر پول‌ها خرج می‌شود بازده فرهنگی‌اش چقدراست؟ دو شب گریه می‌کنند و بعد می‌روند ...»

* * *

بند نخست، بخشی از کتاب «تحریرالعقلاء» است، اثر «شیخ هادی نجم‌آبادی» که من آن را از کتاب «نظریه حکومت قانون در ایران» نوشته «سیدجواد طباطبایی» (ص ۱۷۷) نقل کردم. جناب شیخ کتاب خود را در دوران ناصرالدین‌شاه نوشتند و کسی به خاطر اعتراض به تزویر و ریا و مال مردم خوری و ریخت و پاش بی‌حساب و کتاب در مراسم تعزیه‌خوانی یقه جناب شیخ را نگرفت.

بند دوم اما، بخشی از سخنان اخیر «نجف‌قلی حبیبی» است که در برنامه «دیروز، امروز، فردا» عنوان شده (اینجا+) و موجی از اعتراضات با اتهام «توهین به امام حسین» را در پی‌داشته است. بیانیه پشت بیانیه از کفن‌پوشان خودجوش صادر شده (+) که حق این توهین کننده به امام حسین را کف دست‌اش بگذارید و کار به آنجا رسیده که ورود چنین فردی به دانشگاه به عنوان دلیل کافی برای استیضاح وزیر علوم اعلام می‌شود. (+)

دوران قاجار در تاریخ ما نماد تمام عیاری از فساد و فقر و جهل و استبداد و عقب‌افتادگی است. اما به نظر می‌رسد گاه باید کلاه خود را قاضی کنیم. چشم‌ها را بشوییم و دوباره برخی نشانه‌های تاریخی را مرور کنیم.
http://j.mp/GASQd7

Saturday, August 16, 2014

دو ویژگی برای ژورنالیسم زرد

 

نخست: بی‌اخلاقی

 

ویکی‌پدیای فارسی در تعریف «خبرنگاری زرد» می‌نویسد: «خبرنگاری زرد به خبرها و خبرنگارانی اطلاق می‌شود که پایشان را از اصول حرفه‌ای و اخلاقی روزنامه نگاری بیرون می‌گذارند». «مدیا کاشیگر» نیز در تعریف روزنامه‌نگاری زرد بر مساله اخلاق تاکید ویژه‌ای دارد: «من این را نمی پذیرم که تعریف مطبعه زرد فقط در اهمیت دادن به تیراژ و جذب مخاطب عام است. هیچ رسانه‌ای را سراغ ندارم که فقط بر اساس انگیزه تیراژ کار کند و هیچ رسانه‌ای هم نیست که به دنبال مخاطب نباشد. به نظرم  باید این جنبه را برجسته کرد که ویژگی مطبوعات زرد، فقدان کم ترین اخلاق است». (خردنامه همشهری - مهرماه ۸۵)

 

ماده ۲۳ قانون مطبوعات صراحتا تاکید می‌کند «هرگاه در مطبوعات مطالبی مشتمل بر توهین یا افترا، یا خلاف واقع و یا انتقاد نسبت به شخص (اعم از حقیقی یاحقوقی) مشاهده شود، ذی نفع حق دارد پاسخ آن را ظرف یك ماه، كتبا برای همان نشریه بفرستدو نشریه مزبور موظف است اینگونه توضیحات و پاسخ‌ها را در یكی از دو شماره‌ای كه پس از وصول پاسخ منتشر می‌شود، در همان صفحه و ستون، و با همان حروف كه اصل مطلب منتشر شده است، مجانی به چاپ برساند». (+)

 

یعنی قانون‌گزار ما نیز به خوبی می‌دانسته که نه صرفا توهین، که حتی «انتقاد» یکجانبه نیز امری غیراخلاقی است. حال، در شرایطی که می‌دانیم، نه شخص میرحسین موسوی، که هیچ کس دیگری نیز حق ندارد در دفاع از او سطری در مطبوعات رسمی کشور منتشر کند، نقد یک جانبه عملکرد او به نظر من مصداق کامل همان «فقدان کمترین اخلاق» است.

 

دوم: عوام‌گرایی

 

دکتر سلطانی‌فر به جنبه دیگری از روزنامه‌نگاری زرد اشاره دارد: «روزنامه نگاری زرد به آن نوع روزنامه نگاری گفته می‌شود كه با استفاده از روش‌های عوام‌گرایانه می‌كوشد مخاطبان بیشتری جذب كند». (روزنامه‌نگاری، دکتر محمد سلطانی فر، ۱۳۸۳، ص۱۰۸)

 

این شیوه از «عوام‌گرایی» را دکتر خانیکی به نوعی دیگر توضیح می‌دهند: «رسانه‌های زرد، الزاما ساده‌نویس نیستند. حتی توجه به جذابیت های ژورنالیستی به معنای زرد بودن آن‌ها نیست و در مرز حوزه آکادمیک و کار خبر رسانی فعالیت می‌کنند، اما در تعریف کلاسیک، هر چیزی که جنبه خبری در آن به جنبه تحلیلی غلبه داشته باشد ممکن است ویژگی مطبوعات زرد شمرده شود». (خردنامه همشهری - مهرماه ۸۵)

 

بدین ترتیب، با شیوه متفاوتی از عوام‌گرایی مواجه هستیم که می‌تواند رخت و لباس فریبنده‌ای بر تن کند و همچون گفتار «شبه علمی» که ظاهری فریبنده اما باطنی غیرعلمی دارد، در ظاهری نخبه‌گرا و با زبانی پیچیده همچنان درون‌مایه‌ای عوامانه داشته باشد. برای مثال، اینکه تحلیل کنیم «اگر روحانی در سال ۸۸ نامزد شده بود چه اتفاقی می‌افتاد»؟، هرقدر با اصطلاحات و ظواهر پیچیده انجام شود، در نهایت عملی عوامانه و بیحاصل است. دیگری خواهد پرسید «اگر روحانی به جای مصدق بود چه می‌شد؟» و می‌شود ادامه داد: «اگر لیونل مسی در خوزستان به دنیا می‌آمد چه می‌شد؟» و الخ. اینگونه بازی‌های به ظاهر فکری، بیش از آنکه شایسته عنوان «تحلیل» یا «بحث و گفت و گو» باشند، برازنده «وراجی فکری» هستند. نه به نتیجه‌ای می‌رسند و نه ثمری از خود بر جای می‌گذارند. در نهایت جنبه تحلیلی مفیدی ندارند و  می‌توان گفت تنها جنبه سرگرمی‌خواهی و جذب مخاطب با فریبی عوامانه را دارند.


http://j.mp/GASQd7