Tuesday, September 30, 2014

یادداشت وارده: گفتاری در شماتت شماتت‌كنندگان

یادآوری: «یادداشت‌های وارده»، نظرات و نوشته‌های خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شده‌اند و «لزوما» هم‌راستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.

 

فرنام شکیبافر - آقای رییس‌جمهور در خلال یك مصاحبه با رسانه‌ای خارجی در پاسخ به یك سؤال سخنی با این مضمون  بیان كردند كه چنین برداشتی ندارند كه در ایران كسی به خاطر فعالیت رسانه‌ای گرفتار برخورد امنیتی شده باشد. پرواضح است این سخن با واقعیت مطابقت ندارد. همین امر طی روزهای گذشته واكنش‌های بسیاری از سوی فعالین سیاسی و خصوصاً رسانه‌ای كشور در پی داشت. گرچه واكنش‌های منفی و انتقادات به این سخن رییس‌جمهور قابل درك و فهم است و چه بسا دكتر روحانی می‌توانست پاسخی دیپلماتیك‌تر در برابر این سؤال كریستین امان‌پور دهد اما به نظر می‌رسد منتقدین به این مسئله و شماتت كنندگان رییس‌جمهوری كه اغلب اشخاصی فرهیخته، دموكرات و دلسوز كشور هستند، متأسفانه عموماً ناخواسته توأم با نادیده گرفتن پاره‌ای واقعیات است.

 

فرض كنیم دكتر روحانی به این قبیل سؤالات پاسخی دهند كه اینگونه جلوه كند كه بین قوه مجریه و قوه قضائیه یا سایر نهادهای حاكمیتی در ایران شكاف عمیق و منازعه وجود دارد و علی‌رغم آنكه دولت مصلح و نوپای ایران خواهان تغییر رویه‌های زیادی در ارتباط با مسائل قضایی و امنیتی كشور است (كه این چنین نیز هست) لیكن به علت ضعف و ناتوانی، ظرف چهارده ماهی كه بر سر كار آمده است در این امر كه تغییراتی در این حوزه پدید آورد كامیاب نبوده است. آیا غیر از این است كه در این صورت دولت جدید ایران نزد جهانیان ضعیف و ناتوان جلوه كرده و به پرستیژ بین‌المللی دولتی كه از آن انتظار داریم در سطح جهانی یك دیپلماسی اقتصادمحور و صلح‌طلب را پی جوید و احترام و عزت بین‌المللی ایران را پس از سال‌ها تحقیر احیا كند، لطمه وارد می‌گردد؟ آیا غیر از این است كه خصوصاً با توجه به اینكه قطار مذاكرات حساس و سرنوشت‌ساز هسته‌ای برای ایران به نقطه پایانی نزدیك می‌شود و لاجرم دولت می‌بایست ترمز قطار بلاهت هسته‌ای را بكشد و از همین رو بسیار حائز اهمیت است كه چهار قدرت غربی عضو ۵+۱، دولت و مذاكره‌كنندگان هسته‌ای آن را در موضع قدرت حس كنند و به عملی شدن تعهدات ایران اطمینان یابند، انجام كنش‌هایی از سوی دولت‌مردان معتدل و خاصه شخص آقای رییس‌جمهور كه نظام سیاسی و هیئت حاكمه ایران را دچار عدم انسجام و شكاف عمیق نشان دهد بسیار آسیب‌زا خواهد بود؟ همچنین آیا غیر از این است كه دولت «نجات ملی» دكتر روحانی موسوم به «تدبیر و امید» اگر در این شرایط حساس اقداماتی انجام دهد كه در داخل بین دولت با سایر نهادها و مراكز قدرت بی‌جهت تولید تنش كند، این امر به اجماع نسبی حاصل شده در كشور و بین جناح‌های مختلف درون نظام سیاسی پیرامون مسئله هسته‌ای می‌تواند صدمه وارد كند؟        

 

یكی از مهم‌ترین تلاش‌های دولت ظرف بیش از یك سال گذشته این بوده است كه صدای واحدی از ایران شنیده شود و كشور ضمن آنكه از وضعیت «حاكمیت یكپارچه اقتدارگرایانه» بعد از سوم تیر خارج شود، در كنار آن به وضعیت «حاكمیت دوگانه» پیش از سوم تیر نیز بازنگردد. برای چنین مسئله‌ای دولت نباید اختلافات عمیق با قوه قضائیه و سایر نهادها و مراكز قدرت در ایران را علنی نماید و می‌بایست اعمال دولت بسته به میزان توانش در راستای تغییر وضع موجود تنظیم گردد. از این قبیل سخنان رییس‌جمهوری نباید اینگونه برداشت شود كه دولت مسائلی به این وضوح و روشنی رو نادیده می‌گیرد و انكار می‌كند. این قبیل كنش‌های دولت‌مردان جدید از جمله شخص دكتر روحانی را باید در كانتكس تلاش برای تحقق حاكمیت یگانه تحلیل كرد. بلاشك دولت و شخص دكتر روحانی قصد آزردن بدنه هواداران و پایگاه اجتماعی خود را ندارد و اگر سخنی ولو خلاف واقع در مجامع بین‌المللی بیان می‌كند باز هم مصالح ملی را مدنظر دارد. عملكرد دكتر روحانی حاكی از این امر بوده است كه وی به ساختار قدرت و قواعد بازی در نظام سیاسی حاكم در ایران اشراف بسیار بالایی دارد و اقدامات پوپولیستی و صورت دادن سخنوری‌های قهرمانانه ولی بی‌اثر بر عرصه معادلات واقعی قدرت را هرگز بر اعمالی كه ولو نزد پایگاه اجتماعی و هواداران دولت موقتاً خوشایند نباشد ولی در عرصه عینیت و واقعیت اندكی بهبود و پیشروی دولت در جهت خواسته‌های عمومی مردم و پس راندن اقلیت تندروی قدرتمند را در پی آورد، ترجیح نمی‌دهد. متأسفانه برخی نخبگان فكری و اهالی مطبوعات كشور بعضاً به جای آنكه این مسئله را نقطه قوتی در عملكرد دولت تلقی كنند و مخاطبین عام خود را نیز به این مسئله آگاه كنند بالعكس خود این امر را نقطه ضعف دولت نمایش می‌دهند.  

 

در شرایطی كه قوه مجریه در بسیاری از حوزه‌ها با قوه قضائیه و بعضی نهادهای امنیتی دیگر هم‌سو نیست و به لحاظ ابزارها و از حیث توازن قوای موجود متأسفانه هنوز پتانسیل اجرایی كردن بایسته و شایسته اصل ۱۱۳ قانون اساسی را در جهت برعهده گرفتن و نظارت بر اجرای قانون اساسی ندارد و تفسیر محافظه‌كارانه و رسمی حاكم در كشور موقعیت فرادستی رییس‌جمهور را به نسبت قوه‌ قضائیه به رسمیت نمی‌شناسد، طبیعتاً با این اوصاف دولت در شرایط حاضر امكان ناگزیر كردن این نهادها به هم‌نوایی با سیاست‌های خودش در حوزه‌های قضایی و امنیتی را ندارد وگرنه پر واضح است كه دیدگاه‌های سران دولت جدید همانند دیدگاه‌های روشن‌اندیشانه شخصی نظیر علی یونسی است و شخص رییس‌جمهور نه صرفاً به خاطر تحقق وعده‌اش بلكه در راستای تحكیم و تقویت موضع و قدرت دولت بسیار مایل به رفع حصر و حبس از كسانی است كه بلاشك پس از رهایی محكم‌ترین مواضع را در حمایت از عقلانیتی كه دولت جدید بر كشور حاكم كرده است در پیش خواهند گرفت. اما در چنین شرایطی كه دولت به دلیل گران‌باری و به سختی گرفتار حل و فصل مسائل حاد بین‌المللی و اقتصادی كشور بودن و نیز به این خاطر كه در عرصه معادلات فعلی حاكم بر ساخت قدرت در ایران فعلاً توان تحقق بخشیدن به خواسته‌های خود و پایگاه اجتماعی‌اش در عرصه سیاست داخلی را تا فرارسیدن زمان مساعد ندارد، پس تا آن زمان از ایجاد تنش داخلی كه حتی نتیجه عكس می‌تواند در پی داشته باشد و عملكرد نهادها و مراكز قدرت مذكور را بیش از پیش به سمتی سوق دهد كه خلاف میل و اراده دولت و جمهور مردم عمل كنند، اجتناب می‌كند. اگر دولت چنین نكند و از باب لجاجت سایر نهادها و مراكز قدرت بیش از پیش خلاف تمایل دولت گام بردارند این مسئله خود نارضایتی از دولت را در بین پایگاه اجتماعی‌اش تشدید كرده، چرخه معیوبی می‌آفریند و دقیقاً همان چیزی است كه اقلیت تندرو، مایل به رخ دادن آن است تا بتواند ائتلافی گسترده در ساخت قدرت موجود علیه دولت به این بهانه‌های واهی كه دولت فتنه‌انگیزی می‌كند و نظام سیاسی را به مخاطره انداخته است، پدید آورد. پس با این اوصاف همین مشی دولت و شخص دكتر روحانی كه از مسیر تعامل و كنشگری متناسب با سطح قدرت خود در برابر نهادها و مراكز قدرتی كه با آن‌ها اختلاف نظر دارد در پیش گرفته است، بهترین روش ممكن است كه چه بسا تدریجاً به تلطیف و تعدیل عملكرد این نهادها و مراكز قدرت یا حداقل برخوردار نبودن آنان از بهانه برای كودتای خزنده علیه دولت ختم گردد.

 

مع‌الوصف و با توجه به اینكه دكتر روحانی بدون هراس نسبت به واكنش‌های منفی ناشی از چنین سخنانی در داخل، از چارچوب سیاست و خط‌مشی اصولی خود خارج نمی‌شود و به جای حركت‌های محبوبیت‌زای گذرا به دنبال تأثیرگذاری در عرصه واقعی قدرت است، اینكه به این بهانه مورد هجمه و شماتت قرار بگیرد خاصه آن هم از سوی كسانی كه انتظار است با هوشیاری به جای تولید نارضایتی و ناامیدی در رأی‌دهندگان به تشویق تدبیر و به تولید امید بپردازند و به جای بازی در زمین افراطیون به انزوا و خنثی كردن توطئه‌های آنان در راستای ایجاد شكاف در ائتلاف گسترده منجر به حركت ملی ۲۴خرداد بپردازند، بسیار جای ناراحتی و افسوس دارد. چرا باید كسانی كه خود می‌بایست با حمایت گسترده از دولت در این امر كه دولت بتواند دست بالاتر را در معادلات قدرت در داخل پیدا كند یاری برسانند، خود از كنار رویدادهای بسیار مهمی نظیر سخنرانی مطابق با منافع ملی و عمل‌گرایانه كم‌سابقه در تاریخ جمهوری اسلامی در سازمان ملل و ملاقات كم‌سابقه و بعضاً بی‌سابقه با برخی مقامات غربی به راحتی می‌گذرند اما یك جمله كم‌اهمیت را به طرز گسترده‌ای برجسته می‌سازند؟! پای فشردن بر رمانتیسم تاریخی و ایده‌اآلیسم بیمارگونه حاكم بر ایران و سیاست‌ورز ایرانی از مشروطه تا كنون كه دولت‌های مصلح بسیاری نظیر دولت‌های احمد قوام، محمد مصدق، علی امینی، مهدی بازرگان و ... را زمین زده است و قطار اصلاحات را نیز در سوم تیر متوقف كرد تا چه زمان می‌خواهد تداوم یابد؟! آیا باید دولت «نجات ملی» دكتر روحانی نیز به این سرنوشت دچار شود و ایران گرفتار ناامنی و فروپاشی شود تا خیال عده‌ای آسوده گردد؟! گویا هگل آن ‌جایی كه اظهار داشته است «تاریخ به انسان می‌آ‌موزد كه انسان هیچگاه از تاریخ نیاموخته است» به خطا نرفته است.

 

با متر اخلاقی نمی‌تواند عملكرد سیاستمداران را سنجید. عیار «نتایجی» كه كنش‌های سیاسی یك سیاستمدار در پی می‌آورد را باید سنجید. نظر به حجم مشكلات كشور در مرداد ۹۲ اگر برآیند عملكرد  دولت حاضر در پایان دور اول، جستن كشور از خطر جنگ و فروپاشی، خروج از «ركود تورمی» حاد، بهبود قابل لمس فضای كسب و كار خصوصاً برای فعالین اقتصادی بخش خصوصی، احیای شأن و شوكت بین‌المللی وطن به طور نسبی، و فراهم آمدن مجال و فضای تنفس برای اهل فرهنگ و هنر، رسانه‌ها، دانشگاه و ... باشد، نام دكتر روحانی را باید در میان رجال سیاسی بزرگ تاریخ ایران قرار داد. ژست‌های اخلاقی و رادیكال و محكوم كردن مسیر و روشی كه دولت برای دستیابی به اهداف فوق در پیش گرفته است، بدون آنكه آلترناتیو واقع‌بینانه و مناسب‌تری وجود داشته باشد، عملی محاسبه‌گرانه، بخردانه و دارای مطلوبیت نیست. آنچه درجه نخست اهمیت را دارد آن است كه در پایان عصر اعتدال و در آستانه وارد شدن به قرن پانزدهم شمسی تا حد امكان ایرانی ثروتمند، ایران دارای بخش خصوصی وسیع‌تر، جمهوری اسلامی در معادلات بین‌المللی اثرگذارتر، ایران‌زمین نزد جهانیان محترم‌تر، جامعه سیاسی ایران تشكل‌یافته‌تر و دارای احزاب سیاسی بزرگ‌تر و مدرن‌تر باشد. اینكه كشور در واپسین گام‌های خروج از ركود تورمی است؛ اینكه مذاكرات هسته‌ای در آستانه حصول به موفقیت نهایی است؛ اینكه ایران در مسیر و نخستین گام‌های بهبود مناسبات و اتصال اقتصادی و تكنولوژیك با جهان خصوصاً غرب است و دیپلماسی ایران نقش مثبتی در تحولات عراق، سوریه و مبارزه با تروریسم در حال ایفا كردن است؛ نهایتاً اینكه فضای سیاسی، دانشگاهی و رسانه‌ای امروز كشور ولو با وضع مطلوب فاصله داشته باشد ولی قابل قیاس با پیش از ۲۴ خرداد نیست؛ و مسائل دیگری از این دست، حاكی از آن است كه دولت به رقم تنهایی نسبی در ساخت قدرت و عدم هم‌سویی و همكاری دو قوه دیگر، در مسیر صحیحی حركت كرده و می‌كند و یك بار بسیار سنگین را تاكنون به خوبی به سمت مقصد در حال حركت دادن است. باید موضع دولت را قوی‌تر و دست دولت در ساخت قدرت را بالاتر برد نه آنكه مرتكب اشتباهاتی تاریخی شد كه فرجام ناخوشایندی دارد و بارها ایرانیان ان را آزموده‌اند. نباید لحظه‌ای از یاد ببریم كه در ۲۴ خرداد با علم به شرایط و فضای موجود كشور و با اطلاع از وضعیت ساخت قدرت در ایران یك «رییس‌جمهور» برگزیدیم، نه یك «رهبر اپوزوسیون» یا «استاد اخلاق و فلسفه»!


پی‌نوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند. یادداشت‌های وارده خود را به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.


http://j.mp/GASQd7

Tuesday, September 23, 2014

سه ایراد تاریخ‌نگاری به سبک «من و تو»


نخستین بار نیست که شبکه «من و تو» مجموعه مستندی با موضوع تاریخچه انقلاب پخش می‌کند. دست‌کم پیش از این شاهد پخش مجموعه‌هایی مشابه، با موضوع چهره‌های سرشناسی همچون آخرین نخست‌وزیر دوران شاهنشاهی ایران بودیم که طبیعتا گوشه‌ای از تاریخ انقلاب را به تصویر می‌کشیدند. بهانه این یادداشت، مجموعه در حال پخش «انقلاب ۵۷» از همین شبکه است که به گمانم می‌تواند نمونه آزمایش‌گاهی کاملی باشد از سه خطر عمده‌ای که در کمین روایت‌های تاریخی نهفته است. البته، در این یادداشت کوتاه، من این سه خطر را با مثال‌هایی از همین مجموعه مستند بررسی می‌کنم، اما همین شیوه را حتی می‌توان به بررسی کتاب‌هایی که در مورد وقایع تاریخی نوشته می‌شوند نیز تسری داد.


- نخست: شیوه وزن‌دهی نامتوازن


تجمعی به خاک و خون کشیده می‌شود. ناظری قضاوت می‌کند: «معترضین با تجمع بدون مجوز قانون را نقض کردند. دستگاه سرکوب هم با کشتار یکصد، تن از خشونت بیش‌ از اندازه استفاده کرده است» و جمع‌بندی می‌کند: «طرفین هر دو اشتباه کردند و هر دو در وقوع این فاجعه مقصر بوده‌اند».


تمرکز نامتناسب بر روی وقایعی که نسبت وزن، اهمیت و تاثیرگزاری آن‌ها با یکدیگر سازگار نیست از فراگیرترین نقیصه‌های متون تاریخی است. خطر چنین تحلیلی آن زمان دو چندان می‌شود که دقت کنیم هیچ گزاره دروغینی مطرح نشده و تحلیل‌گر می‌تواند مدعی «روایت صادقانه تاریخ» باشد. به صورت معمول و در جریان روایت‌های یک جانبه‌ای که انبوهی از اطلاعات را به صورت فشرده به سمت مخاطب شلیک می‌کنند، بعید نیست که مخاطب عامی ایراد کار را متوجه نشود و فریفته این وزن‌دهی نامتوازن شود.


این شیوه، گاه از سر ناآگاهی، و در مواردی رندانه برگزیده می‌شود. در هر صورت، اثرات تخریبی آن بسیار زیاد است چرا که مخاطب معمول، به ویژه در آشفته‌بازاری از دروغ و تحریف، «صدق کلام» را یکی از بزرگ‌ترین معیارهای قضاوت نهایی خود قرار می‌دهد. از این بابت، مستندهای تاریخی «من و تو» نمونه‌های بسیار افراطی از این روایت‌های نامتوازن هستند. برای مثال، دو سوم از یک برنامه کامل را به جزییات قدرت نظامی ارتش شاهنشاهی اختصاص می‌دهند و دقت و اقتدار آن را همچون یک مزیت برای نظام سلطنتی پررنگ می‌کنند و طبیعتا به این پرسش نخواهند پرداخت که «اقتدار نظامی، نه در مقایسه با گسترش فضای اختناق، نه در مقایسه با شکنجه و قتل مخالفان سیاسی، نه در مقایسه با شیوع سرسام‌آور فسادهای مالی و شکاف عمیق طبقات اجتماعی، بلکه صرفا در مقایسه با یک فقره نارسایی انتقال آب به برخی از روستاهای کشور چه جایگاه و اهمیتی برای توده مردم دارد؟» *


- دوم: بی‌اخلاقی‌های کوچک


بر چه کسی پوشیده است که ساده‌ترین عرفیات جامعه نیز در طول دهه‌های متمادی دچار تغییر می‌شوند؟ حال اگر در معنایی فراگیرتر، به عرف رایج سیاست جهانی بیندیشیم، قطعا و به طریق اولی با تغییراتی بزرگ‌تر مواجه خواهیم بود. برای دوره‌های طولانی در تاریخ، پادشاهانی که می‌توانستند مرزهای امپراطوری خود را تا دوردست‌ها گسترش دهند نوابغی تحسین شده بودند. (امثال کوروش و اسکندر) اما امروز اگر دیوانه‌ای قصد کشورگشایی به سرش بزند، همه بر سر جنون و جنایت‌پیشگی او توافق خواهند داشت. آیا می‌توان با ملاک‌های امروز به نقد عملکرد دوره‌های گذشته پرداخت؟


به صورت مشخص، در مستند «من و تو»، زمانی که بحث به شکل‌گیری «سازمان مجاهدین خلق» با محوریت حنیف‌نژاد، بدیع‌زادگان و محسن رسید، راوی از تعبیر «تروریستی» برای توصیف فعالیت‌های این گروه استفاده کرد و زیرکانه نیز در هنگام به کار گیری این تعبیر بر روی تصویری از «مسعود رجوی» تمرکز کرد که در میان توده ایرانیان نام او نماد تمام عیاری از جنایت و خیانت و تروریسم است. اما سوء استفاده از این تصویر امروزین، برای تخطئه جریانی که در آغاز دهه چهل شمسی شکل گرفته است چه توجیهی دارد؟ در عصری که «چه‌گوارا» یک اسطوره جهانی است، آنان که سلاح به دست می‌گیرند و علیه ظلم قیام می‌کنند «چریک»، «فدایی» و «مجاهد» هستند و اگر در این راه جان‌شان را از دست بدهند، در سراسر جهان و در میان تمامی آزادی‌خواهان جایگاه «شهدای راه آزادی» را پیدا می‌کنند. تروریست خواندن چنین گروه‌هایی در یک روایت تاریخی، یعنی سوءاستفاده از ادبیات رایج امروز، برای وارونه‌سازی تصویر آنان در عصری که در آن به سر می‌بردند و نتیجه‌اش قطعا «آدرس غلط» دادن به مخاطب خواهد بود.


- سوم: سقوط تا فروتر از مرزهای شرافت


در نهایت، کمترین انتظار من از یک مدعی روایت‌گری تاریخ این است که با حداقل‌هایی از تحقیق، روایتی فراتر از معجون شایعات و توهمات رسوب کرده در ذهنیت تاریخی را به تصویر بکشد. اتفاقا، مستند «من و تو»، آنجا که به بازسازی چهره حکومت سلطنتی و سیمای سران آن مربوط می‌شود، این اصل را به خوبی رعایت کرده و تلاش می‌کند تا با یک بازخوانی تاریخی، برخی از باورهای سنتی جامعه خود نسبت به خاندان سلطنتی را تغییر دهد. مشکل زمانی پیش می‌آید که کار به گروه‌های مخالف برسد!


باز هم به صورت مشخص، در این مستند ادعا شد: «حزب توده ایران به دستور مقامات شوروی فرقه دموکرات آذربایجان را تشکیل داد و فرقه نیز بر تجزیه ایران پافشاری کرد». باید اعتراف کرد این تصویری است که در ذهن بسیاری از ایرانیان پذیرفته و ای بسا ثبت شده است. پس روایت‌گران «من و تو» نیز از این کلیشه قدیمی کمال استفاده را می‌برند تا سوار بر شایعات رسوب کرده در اذهان مخاطب، از حقیقت‌های تاریخی فرار کنند.


هر ناظری که سطحی‌ترین مطالعه‌ای در مورد تاریخچه فرقه دموکرات و حزب توده ایران داشته باشد درخواهد یافت که فرقه، بدون اطلاع «حزب توده ایران» و اتفاقا در جریان یک «انشعاب» از مرکزیت حزب تشکیل شد. پس از آن نیز حزب تا مدت‌ها در برخورد با فرقه دچار سردرگمی بود و نمی‌توانست به جمع‌بندی قطعی برسد. هرچند اصلاحات دموکراتیک فرقه که با شعارهای حزب هم‌خوانی داشت آنان را وادار و مشتاق به حمایت می‌کرد، اما شائبه تجزیه‌طلبی فرقه حزب توده را محتاط کرده بود. از سوی دیگر، مرور تاریخچه حزب توده ایران به خوبی نشان می‌دهد که هرچند رابطه حزب با دولت سوسیالیسی شوروی بسیار نزدیک و دوستانه بود، اما تعبیر «دستور گرفتن» از مسکو، به هیچ وجه برازنده رابطه این دو نبوده است. درست به همان میزان که ادعای «تجزیه‌طلبی فرقه دموکرات» از همان ابتدا ادعای باطلی است. فرقه تا مدت‌ها بر تمامیت ارزی ایران تاکید داشت و حتی گرایش به فدرالیسم هم در نطفه‌های نخستین فرقه دیده نمی‌شد.


در نهایت، البته که کار فرقه بالا گرفت و از مرزهای فدرالیسم هم فراتر رفت و به تجزیه‌طلبی رسید، اما در استقلال حزب توده ایران همین بس که در «پلنوم» رسمی خود واقعه حمایت از فرقه دموکرات را به بحث و نقد گذاشت و سرانجام به صورت تاریخی بر اشتباه بودن آن موضع تاکید کرد. به باور من، سوار شدن آگاهانه بر رسوبات غلط سنتی یک جامعه، بسیار بدتر از ارایه تاریخ دروغین است، چرا که در دروغ تنها یک زشتی نهفته، اما تکرار رسوبات ذهنی نادرست، هم در دل خود دروغ را دارد و هم به تثبیت ذهنیات غلط یک جامعه مهر تایید می‌زند. از این منظر، من چنین بی‌اخلاقی‌هایی را، به ویژه آن زمان که طرفی متهم شود که ابزار دفاع از خود را ندارد، در سطح نزول از مرزهای شرافت قلمداد می‌کنم.


پی‌نوشت:
* برای نمونه‌ای مکتوب از این ایراد می‌توانم به کتاب «معمای هویدا» اشاره کنم که بخش عمده کتاب متمرکز بر دانش شخصی و تسلط جناب نخست وزیر به چندین زبان خارجی است و کمترین اشاره ممکن به این حقیقت می‌شود که در دوران ۱۳ ساله نخست‌وزیری او، فقط چند مخالف سیاسی در زندان‌ها و زیر فشار شکنجه جان‌شان را از دست دادند؟


http://j.mp/GASQd7

Sunday, September 21, 2014

به کدامین گناه؟

 

در طبقه هفتم ساختمان شورای شهر مشغول گفت و گو هستیم که ناگهان صدای شیون بلند می‌شود. صدایی که تا طبقه هفتم هم رسیده و از پنجره‌های دوجداره عبور کرده! از همان اول که وارد خیابان بهشت شده بودیم وضعیت غیرعادی منطقه جلب توجه می‌کرد. خیابان بند آمده بود و ماشین‌ها به زحمت چند سانتی‌متر پیش‌روی می‌کردند. نیروهای گارد و ضد شورش تمام خیابان را غرق کرده بودند. درون ساختمان شورا هم ولوله‌ای به پاست. کارمندان و گاه نمایندگان شورا مدام خود را به پشت پنجره‌های دو طرف ساختمان می‌رسانند تا درگیری‌ها را از بالا ببینند. از روز قبل حدود چهارصد تن از دراویش بازداشت شده‌اند و حالا خانواده‌های‌شان، زن‌ها و کودکان تجمع کرده‌اند که «ما را هم بازداشت کنید».

 

خشونت در برخورد با زنان و کودکانی که تجمع کرده بودند شدید بود. یادآور تیره‌ترین روزهای تابستان ۸۸. در ساختمان شورای شهر هم همه دارند به نشانه تاسف و انزجار سر تکان می‌دهند. زمزمه‌های مختلفی به گوش می‌رسد:

 

- «این‌ها بی‌آزارترین مردمان هستند. با این‌ها چکار دارند؟»

- «از دیشب خانواده‌های‌شان آمده‌اند و توی خیابان پشتی خوابیده‌اند».

- «عجب پشتکار و اتحادی دارند این‌ها».

- «نظام بالاخره مجبور است کوتاه بیاید».

 

حرف زیاد است، اما پرسشی که هیچ کس جواب‌اش را نمی‌داند این است: «اصلا چرا برخورد با این جماعت درویش‌ها شروع شد؟ چه کار کرده‌اند که به خانقاه‌های‌شان حمله می‌شود و رهبران‌شان را بازداشت می‌کنند؟ چه آزاری به کسی رسانده‌اند که این‌طور مستحق خشونت و زندان و سرکوب هستند؟»

 

هیچ کس جوابی ندارد.

 

پی‌نوشت:

حادثه متعلق به همین امروز (یک شنبه ۳۰ شهریورماه۹۳) است (+) و صدای شیونی که از آن صحبت کردم در دستگاه ضبط من ثبت شده. تصویر تزیینی است.

http://j.mp/GASQd7

Wednesday, September 17, 2014

شوق گفت و گو


«اگر روزی روزگاری گذارتان به آلمان افتاد، حتما سری هم به شهر «وایمار» در شرق این کشور بزنید. از شهرهای بسیار زیبا و تاریخی اروپاست. البته نه به بزرگی و عظمت ابرشهرهایی چون برلین، پاریس یا لندن؛ اما «فرهنگ‌شهر» آلمان است. حتی چند سال پیش از این یونسکو این شهر را به عنوان «نخستین فرهنگ‌شهر اروپا» برگزید. وایمار شهر کلاسیک‌های آلمان است. شهر ولفگانگ گوته و فریدریش شیلر؛ شهر فرانتس لیست است؛ آن‌جا که نیچه جان سپرد و جمهوری وایمار پا گرفت.

در وایمار سراغ پارک شهر را بگیرید. از پارک شهر تا میدان «بتهوون» راه چندانی نیست؛ یکی از میدان‌های زیبای شهر است. در گوشه میدان بتهوون دو صندلی سنگی بزرگ به چشم می‌خورد که رو به روی هم قرار گرفته‌اند. یکی رو به شرق دارد و یکی رو به غرب. هر دو صندلی را از یک قطعه سنگ خارا تراشیده‌اند؛ از یک جنس با رگه‌هایی از بلور نیلگون. جلوتر بروید! صندلی‌ها خالی است و شما را به نشستن و نظاره کردن دعوت می‌کند. نگاه کنید! درست در میان فرش خارا، میان دو صندلی، غزلی از حافظ نقش بسته است، با خط زیبای نستعلیق؛ و در دو سوی فرش دو قطعه شعر از گوته به چشم می‌خورد به زبان آلمانی. گویی که این دو بزرگ، دور از اغیار در این گوشه از جهان به گفت و گو نشسته‌اند. میزبان گوته است که در وایمار ساکن است و میهمان حافظ».


این متن را از پشت جلد کتاب «در ستایش گفت و گو» نوشته «خسرو ناقد» برداشتم. یک جست و جوی ساده هم در مورد شعری که از حافظ ثبت شده کردم. اینجا(+)آمده که آن بیت شعر این است:


درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد


پی‌نوشت:


این روزها مشغول مطالعه در باب «گفت و گو» هستم. کتاب آقای ناقد بی‌اندازه شیرین و خوش‌خوان است و البته به مساله گفت و گو محدود نمی‌شود و به مواجهه و دیدارهای بسیار جالبی از فرهنگ شرق و غرب می‌پردازد. عنوان این یادداشت را هم برگرفته از کتاب «شوق گفت و گو» نوشته «حسن قاضی‌مرادی» انتخاب کردم.

http://j.mp/GASQd7

Tuesday, September 16, 2014

جزییاتی کوچک اما ضروری


تصویر نخست متعلق با تابوی مشهور «شب پرستاره» (Starry Night) اثر «ون‌سان ون‌گوک» است. تصویر عکسی است که خودم از ایستگاه متروی میرداماد گرفتم. گمان می‌کنم بی‌نیاز از توضیح باشد که کاشی‌کاری دوم از روی اثر جناب ون‌گوک انجام شده است. با این حال در شناسنامه پایین اثر فقط نوشته شده:

 

نام تابلو: آسمان پرستاره

نام هنرمند: غلام‌علی نصیری حاتم‌آبادی

نام ایستگاه: میرداماد

اندازه: ۴*۲

جنس: کاشی شکسته

سال ساخت: ۱۳۸۷

 

و سپس همین توضیحات به زبان انگلیسی تکرار شده است. البته من می‌توانم درک کنم که احتمالا منظور از «نام هنرمند» اشاره به کسی است که کاشی‌کاری را انجام داده؛ اما اشاره نکردن به منبع اصلی (یعنی تابلوی جناب ونگوک) دو مشکل ایجاد می‌کند:

 

نخست اینکه از وقتی من این اثر را دیده‌ام، هرگاه در مقابل آثار هنری به کار رفته در دیگر ایستگاه‌های مترو قرار می‌گیرم ناخودآگاه دچار این تردید می‌شوم که «آیا این اثر اصل است یا باز هم با یک کپی‌برداری مواجه هستیم که نام خالق اصلی ذکر نشده»؟ دوم اینکه معلوم نیست ناظر خارجی که توضیحات انگلیسی اثر را می‌خواند چه تصوری می‌کند؟

 

خلاصه اینکه من از پر شدن ایستگاه‌های مترو و کلا فضای شهری از آثار هنری واقعا لذت می‌برم و به نظرم کار بسیار ارزشمندی است. حیف است که با رعایت نکردن این ریزه‌کاری‌های جزیی کار به این خوبی زایل شود.

http://j.mp/GASQd7