اسراییل به غزه حمله میکند. جنگ نابراری است. یک نفر میپرسد چرا آمریکا، یا سازمان ملل، یا اتحادیه اروپا برای جلوگیری از تداوم قتلعام دخالت نمیکنند؟ دیگری هم نگران است. میپرسد چرا کشورهای عربی سکوت کردهاند؟ در ظاهر، هر دو نگران جان شهروندان بیگناه هستند، اما اگر به دقت نگاه شود، در پس یک اظهار نظر، میتوان ته مانده و رسوب نوعی تفکر «نژادپرستانه» را مشاهده کرد.
* * *
در فرهنگ سیاسی «داریوش آشوری»، در تعریف «نژادگرایی» آمده است: «نژادگرایی نظریهای است که میان نژاد و پدیدههای غیر زیستشناسی مانند دین، آداب، زبان و... رابطه ایجاد کرده برخی نژادها را برتر از دیگر نژادهای بشری میشمارد». به باور من، مقدمه آنکه ما برخی نژادها را «برتر» از برخی دیگر قلمداد کنیم این است که در درجه نخست مرزبندیهای انسانی را به صورت نژادی انجام دهیم. مخالفت با نژادپرستی، یعنی اینکه همه انسانهای جهان را صرفا «انسان» بدانیم. مرزبندیهای سیاسی کشورها یک الزام بینالملل است، اما دستهبندیهای بعدی نه ضروری، و نه حتی انسانی است.
* * *
حکومتهای انگشت شماری در طول تاریخ آشکارا از نژادپرستی حمایت کردهاند اما انگشتشماری این تجربههای تاریخی ابدا به معنای محدود و کمرنگ بودن خطر نژادپرستی نیست. مساله اینجاست که درک رفتارهای نژادپرستانه، تنها زمانی که به صورت آشکارا دست به کنشهای تهاجمی میزنند راحت است. در باقی موارد، پی بردن به ذات قضاوتهای نژادگرایانه کمی دشوارتر میشود.
وقتی اسراییل به غزه حمله میکند، «طبیعی» است که انتظار داشته باشیم مراجع حقوقی و یا دستکم کانونهای قدرت در جهان جلوی جنایت را بگیرند. «سازمان ملل» که مرجع حقوقی است و بیشترین انتظار از او میرود. اتحادیه اروپا و یا حتی آمریکا هم قدرتهای برتر جهانی هستند که توان نظامی، اقتصادی یا دیپلماتیک جلوگیری از این حملات را دارند. اما چرا ناظر نگران با شنیدن نام فلسطین باید به یاد «کشورهای عربی» بیفتد؟ این کشورهایی که همهشان روی هم یک ارتش نصفه و نیمه هم نداشته و بعضیهاشان فاصله بسیار زیادی هم از منطقه دارند، مثلا چه اولویتی به «چین» (یک قدرت نظامی) یا «یونان» (همسایه آبی «غزه») دارند؟ آیا فقط به خاطر اینکه فلسطینیها هم «عرب» هستند؟ و ما در پس ذهنمان همچنان عادت داریم انسانهای جهان را بر اساس نژادهایشان طبقهبندی کنیم؟ و حتما در دفاع از ملتی «عرب»، از یک «عرب» انتظار بیشتری داریم تا از یک «اسلاو»؟!
* * *
نگارندهای در شبکهای اجتماعی تذکر میدهد که فعالان کوردی که نسبت به سکوت جهانیان در برابر فاجعه «کوبانی» اعتراض میکنند «بهتره تیغ انتقادشون رو به جای اونکه به سمت جهان بگیرند، در درجه اول به سمت بارزانی و سیاست های اون و حزبش در مقام ریاست اقلیم کردستان بگیرند». (+) در ظاهر ما با هشداری نسبت به قومگرایی کور و متعصبانه کوردها مواجه هستیم. اما پرسش من این است که این نگارنده غیرقومگرا، چرا تصور میکند که در این مساله یک «خودشان» وجود دارد؟ مرزهای این «خودشان» چیست بجز نژاد مشترک اهالی کوبانی با اطلاعرسانان اینترنتی و رهبر حزب دموکراتیک؟ چه چیز باعث میشود که نگارنده، رهبر یک حزب سیاسی در عراق را دارای اولویت نخست برای رسیدگی به کشتار یک شهر در کشور سوریه بداند؟ پاسخ ساده است: «نژاد» بارزانی!
این مساله، آنقدر ساده، طبیعی، بدیهی و پیشپا افتاده به نظر میرسد که حتی نشان دادن عمق نگرش نژادپرستانه در مورد آن دشوار است. درست مثل «هوا»یی که آنقدر در برابر دیدگان ما است که قطعا نمیتوانیم آن را ببینیم. خواننده این متن هم میتواند به یاد بیاورد که «احتمالا» به صورت یک پیشفرض بدیهی انتظار داشته کوردهای عراق، یا کوردهای ترکیه، یا دیگر کوردهای جهان برای نجات «کوبانی» پیشقدم شوند. اما چرا؟ کوردها در جهان چه سمت حقوقی دارند که بخواهند به جنایتهای جنگی یا اختلافات نظامی رسیدگی کنند؟ دارای کدام قدرت نظامی برتر جهانی هستند که از آنها توقع دخالت در مسائل مربوط به نسلکشی میرود؟
اگر همچنان گمان میکنید که در چنین قضاوتی ابدا مرتکب استفاده از رسوبات اندیشه «نژادگرایی» نشدهاید، به این پرسش بیندیشید که چقدر احتمال دارد بتوانیم جای این دو انتظار را عوض کنیم: «از اقلیم کردستان عراق و حزب مسعود بارزانی توقع داشته باشیم که جنایات غزه را محکوم کند، و از کشورهای عربی انتظار داشته باشیم که جلوی کشتار شهروندان کوبانی را بگیرند».
No comments:
Post a Comment