یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شدهاند و «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.
سهراب نوروزی: چند سال پیش ساعت ۱۱ شب حوالی میدان آزادی سوار خودرویی شدم که چند دقیقه بعد معلوم شد سایر سرنشینان زورگیر بودند. بعد از ساعتی چرخاندن من در محلههای پرت و خالی کردن جیب و کیف و حساب بانکی و تهدید به مرگ و غیره، من را از ماشین بیرون انداختند و راهشان را ادامه دادند. من هم مجبور شدم تا خانه را پیاده گز کنم که در راه خودرو پلیسی را دیدم. دست تکان دادم و وقتی ایستاد ماجرا را تعریف کردم و «طبیعتا» حرفی که شنیدم این بود که ما نمیتوانیم کاری کنیم. فردای آن روز که برای شکایت به دادسرا و سپس به کلانتری رفتم بعد از حدود ۶ ساعت دوندگی و کاغذبازی قرار شد پلیس به مورد من رسیدگی کند. در ابتدا که رییس کلانتری و سپس مسوول پرونده اصرار داشتند که من را قانع کنند همچین اتفاقی نیافتاده و از خیر پیگیری بگذرم. رییس کلانتری دو بار به صراحت و با اوقات تلخی گفت که امکان ندارد همچین اتفاقی در محدوده او افتاده باشد و لابد من اشتباه میکنم! جالبترین قسمت ماجرا آنجا بود که آقای بازپرس اصرار داشت سر در بیاورد که من آن موقع شب آنجا چه میکردم؟ از کجا آماده بودم؟ آیا مست بودم یا نه؟ دوستانم چه کسانی هستند و غیره. دست آخر این من بودم که محکوم شدم به اینکه آن موقع شب مهمانی مجردی رفته بودم و تا دیروقت ولگردی میکردم. پلیس کاملا جدی من را محکوم کرد که مسوول روزگیری بودم!
اینکه مسوولین بلندپایه آتشنشانی تهران قربانیان آتش اخیر در خیابان جمهوری را محکوم کردهاند که مسوول جان خود هستند و خطا کردهاند که سعی داشتند خود را نجات دهند همانقدر احمقانه است که ماجرای فوق، بلکه احمقانهتر و دردناکتر. دو انسان جان خود را بی خود و بی جهت از دست دادهاند و آتشنشانی آن دو را مسوول مرگ خود میداند. نردبان میتواند در هر جای دیگر دنیا باز نشود، این امکان وجود دارد که تشک آتشنشانی در هر مملکت دیگری خراب شود یا باز نشود یا اصلا فراموش شود. اما اینکه قربانیان آتش که از ترس جان مجبور به فرار از پنجره بودند مسوول مرگ خود قلمداد شوند فقط در جامعهای مثل ایران رخ میدهد که هنوز نظام سیاسی به این درک نرسیده که میان حق و مسوولیت رابطهای انکار ناشدنی برقرار است. حفظ جان شهروندان حق تک تک آنهاست و نظام سیاسی مسوول اجرای این حق است. برای اینان گویا مسوولیت حفظ جان شهروندان توسط دولت نه به دلیل حقی است که شهروندان بر گردن دولت دارند، بلکه امتیازی است که دولت به شهروندانش میدهد!
این موضوع البته اصلا جدید نیست و در کل تاریخ سیاسی این مملکت تا همین لحظه امری کاملا طبیعی تلقی شده است. به عنوان یک نمونه کوچک، شهرداری تهران چه در دوره احمدینژاد چه قالیباف این منتگذاری بر سر مردم را لحظهای فراموش نکرد. یادم میاید که وقتی سامانه بی.آر.تی راه افتاد روی اکثر اتوبوسها با قلم بسیار درشت نوشته شده بود «هدیهای به مردم شریف تهران». حال آنکه اتفاقا آن سامانه و تمام سایر خدمات شهری، مسوولیت مستقیم شهرداری است و مردم پولش را از پیش دادهاند و اگر منتی هست، مردم باید سر آقای شهردار و کل دم و دستگاهاش بگذارند که این اجازه را یافتهاند که به مردم خدمت کنند.
* * *
چارلز تیلور، فیلسوف نامدار کانادیی در کتابی شناخته شده تحت عنوان «Modern Social Imaginaries» به این مساله میپردازد که آیا مدرنیته غربی تنها شکل ممکن از مدرنیته است یا خیر. در فصل اول کتاب تیلور تز بسیار مهمی را مطرح میکند که تا آخرین فصل به تبیین و تشریح آن میپردازد و آن این است که مدرنیته در غرب وقتی شروع به شکل گرفتن کرد که کل سیستم اخلاقی جامعه شروع به تغییری بنیادین نمود. تیلور بر این عقیده است که تفاوت اصلی دوره پیش-مدرن با دوره مدرن در این است که نظام اخلاقی حاکم بر این دو اساسا متفاوت است. در دوره مدرن نظام اخلاقی مبتنی بر حقوق و وظایف متقابل فردی است. هر فرد جدا از منزلت و سواد و شغل و مذهب و ثروت حقوقی دارد و مسئولیتهایی. این حقوق غیرقابل نقض بوده و آن مسوولیتها نیز همینطور. این در واقع ظهور نظامی بیسابقه در تاریخ است که نظام اخلاقیات فردی نام دارد. در برابر آن، در دوره پیش مدرن، نظام اخلاقی در واقع یک نظام مبتنی بر عملکرد کل سیستم بود بدین معنا که حقوق فردی معنا نداشت مگر با توجه به موقعیت و کارکرد آن فرد در جامعه مورد بحث. کل سیستم مهمتر از فرد بود و فدا کردن افراد برای بقای سیستم کاملا توجیه داشت. این دقیقا همان دیدگاهی است که آیت الله خمینی و خامنهای و سایر مسوولین بارها و بارها تکرار کردهاند، که حفظ نظام از همه چیز واجبتر است.
در نظام اخلاقی پیش-مدرن فرد مهم نبود، بلکه کل سیستم مهم بود و فردیت فقط ابزاری بود در آن سیستم که مسوولیتش حفظ بقای سیستم بود و عملا هیچ حقی نداشت مگر اینکه دولت یا حاکم لطفی کرده و او را مورد نوازش و مرحمت قرار دهد. در آن سیستم (که همین نظام جمهوری اسلامی از مثالها زنده آن است) مسوولیتها و امتیازات وجود دارد و خبری از حقوق حقه افراد نیست.
نکته بسیار کلیدی در تئوری تیلور این است که او بر این عقیده است که نظام اخلاقی مدرن (مبتی بر حقوق فردی) به لحاظ تاریخی و وجودی مقدم بر نظام سیاسی مدرن است. یعنی در ابتدا نظام اخلاقی فردی شکل گرفته و سپس بر اساس آن نظام سیاسی مدرن و در نهایت مدرنیته متبلور شده است. طبق نظر تیلور، مدرنیته در کنه خود یک نظام اخلاقی است که به شکل یک نظام سیاسی متبلور میشد.
با این حساب، قطعا میتوان گفت که جامعهای مثل ایران هرگز به معنای غربیِ آن مدرن نبوده است چرا که سیستمهای سیاسیِ حاکم هیچگاه بر مبنای نظام حقوق فردی شکل نگرفتهاند. هیچ نظام سیاسیای در ایران تا کنون خود را در وهله اول مسوول برآورده کردن حقوق حقه مردم ندانسته است. بر این اساس است که میتوان گفت ایران هیچگاه مدرن نبوده. آنچه که اکثر متفکران و روشنفکران نفهمیدند این بود که مدرن شدن نه به معنای استفاده از تکنولوژی و پیشرفت علمی، نه به معنای داشتن یک سیستم بوروکراتیک و نه حتی به معنای داشتن دولت و مجلس و قوه قضاییه مستقل است. چرا که مدرن شدن در گام اول به معنای دور ریختن اخلاقیات خدا محور، سلطان محور، دین محور و امثال آن، و پذیرفت اخلاق فرد محور به جای تمام آنها است. در این اخلاقیات فرد محور، مباحث از حقوق شروع میشود و نه از مسوولیتها. به گمانم درک صحیح این مساله میتواند راهنمایی برای پژوهشگران و روشنفکرانی باشند که دغدغه مدرنیته و سنت در ایران را دارند.
* * *
اینکه هنوز نظام سیاسی در ایران اصرار دارد که به شهروندان بقبولاند که تمام خدمات دولت در واقع امتیازی است برای شهروندان، در همین امر ساده اما بنیادین ریشه دارد که ما در ایران هنوز مدرن نشدهایم. هنوز اخلاقیات ما اخلاقیات فرد محور نشده است و احتمالا ملغمهای است از اخلاقیات خدامحور و سلطان محور و مذهب محور. وگرنه، آتش نشانی مسلما و مطلقا وظیفه حفظ جان شهروندان را در مواقع خطر بر عهده دارد و هیچ فرق نمیکند که آن قربانی ترسیده باشد یا نه. در این مساله که تنها یک نمونه کوچک اما دردآور از بیمسوولیتی دولت بود، نه تنها آتشنشانی که کل دولت و کل نظام سیاسی ایران باید از مردم عذرخواهی کنند چرا که هنوز در عقاید ماقبل تاریخی خود به سرمیبرند و هنوز باور نکردهاند که تکتک مردم حقی بلاانفصال بر گردن کل نظام دارند که هیچگاه این حق از گردن نظام باز نخواهد.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند. یادداشتهای وارده خود را به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.
No comments:
Post a Comment