گلولهباران تانکها که متوقف شد و عربده قدارهبندهای «طیب تاجبخش» و «شعبان بیمخ» که آرام گرفت پشت سرش یک شهر سوخته به جای ماند. «جاوید شاه» گفتن در شهر ارواح آنقدر بیخطر و پر صله بود که هر کفتاری تلاش کند خودش را به سفره برساند و دمی تکان دهد. سنگها را که بستند و سگها را که ول کردند، بالاخره اعلیحضرت همایونی جرات کرد که از مخفیگاهش خارج شود . آن وقت، تمام غیرت ملی و میهنیاش را جمع کرد تا بهترین سپاسگزاری را نثار مجلس رجالهها کند. اسم کودتا شد «قیام مردمی در دفاع از شاه و میهن»! شعبانبیمخها و قدارهبندها و جیرهخوارها و اراذل و اوباش هم شدند وطنپرست! طبیعتا ملیگرایان و آزادیخواهان هم شدند «ارتجاع»!
* * *
چهار سال پیش، در جریان یکی از آن مناظرههای به یاد ماندنی، مهندس موسوی گفت: «یكی از مشكلات ما است كه با یك پدیده واقعا شگفتآوری مواجه هستیم كه میتواند در برابر مردم به دوربین نگاه كند و بگوید سفید، سیاه است. هزار را بگوید ۲هزار، ۲ضربدر ۲ را بگوید ۴ نمیشود، میشود۱۰».
آن زمان آقای مدعی «بصیرت»، از تمام بیاخلاقیها و تخلفات انتخاباتی دست گذاشت روی تهمت «دروغگویی» به رییس جمهوری که نظرش به نظرشان نزدیک بود. نخستین بار نبود که سیاستمداری در رده اول کشورداری توانایی تشخیص موقعیت را نداشت، حتی این اشتباه تاریخی که سرنوشت خودش را به سرنوشت «پدیده شگفتآور» گره زد هم میتواند در منطق همان بیدرایتیهای سیاسی قابل درک باشد. اما وقتی چهار سال بعد، تشت رسوایی از هفت آسمان به زمین افتاد و کار به جایی رسید که ارشدترین مقامات رسمی کشور صراحتا تایید کنند که «پدیده شگفتآور» توی چشم مردم نگاه میکرد و دروغ میگفت، دیگر نمیشود اصرار بر همان اشتباه پیشین را از جنس نداشتن درک سیاسی قلمداد کرد! شاید باید بگوییم با پدیده شگفتآور جدیدی مواجه هستیم که راستراست توی چشم مردمی که کوس رسواییاش را هر روز بیشتر از دیروز میشنوند نگاه میکند و از «بصیرت» سخن میگوید!
* * *
کم تکرار نشده، اما چه باک از این تکرار وقتی همچنان تازگی خودش را حفظ کرده است؟ اگر شصت سال پیش رهگذری «جشن ملی» سالگرد عربدهکشی شعبانبیمخها را میدید و زیر لب میخواند:
در مملکت چو غرش شیران بقا نکرد
این عو عو سگان شما نیز بگذرد
ای بسا که به خوشخیالی مفرط متهم میشد و زمزمه طوطیوار یک شعر تاریخمصرف گذشته. اما کودتای ۸۸ بر خلاف کودتای ۳۲ از همان ابتدا ابتر از کار درآمد و به مصداق یک «کودتای ناتمام» هیچ گاه نتوانست سایه شوم و سیاه دلمردگی و سکوت گورستانی را در کشور حاکم کند. چهار سال مقاومت جنبش سبز جشن پیروزی بهار ۹۲ را رقم زد تا همه به چشم خود ببینند که چقدر زودتر از آنکه تصورش میشد دوران «عو عو سگان» به سر رسیده است. چه باک از این آخرین فریادهایی که اتفاقا این روزها در سالگرد یکی از آن جشنهای همایونی در تقدیر قیام شعبانبیمخها به پا شده است؟
آخرین فریادها همیشه بلندترینها هستند و سلیطه بیآبرویی که چیزی برای از دست دادن ندارد، هرچه بیشتر عربده میکشد و پاچه میگیرد و شهرآشوبی میکند. ناظر خردمند میداند که بهترین پاسخ به این «هل من مبارز»طلبیها سکوت است و پوزخندی که «سحر نزدیک است».
No comments:
Post a Comment