دیوان عالی کشور هلند، ارتش و در نتیجه دولت این کشور را در مرگ شهروندان بوسنی در جریان «کشتار سربرنیتسا» مسوول دانسته است. (+) در روستای «سربرنیتسا»، نظامیان صرب حدود ۸ هزار غیرنظامی بوسنیایی را به قتل رساندند، اما هلندیها چرا محکوم هستند؟ آیا آنها در قتلعام شرک کردند؟ آیا آنها به صربها سلاح و مهمات و تجهیزات رساندند؟ آیا آنها برای صربها لایه دفاعی درست کردند؟ خیر. هلندیها هیچ کدام از این کارها را نکردند و اتفاقا گناه آنها «هیچ کاری نکردن» است! یک کمپ از ارتش هلند در منطقه حاضر بوده اما برای دفاع از مردم منطقه وارد عمل نمیشود و البته اهالی را در کمپ خود پناه نمیدهد. من با دادگاه هلندی کاملا موافقم که این سکوت دستکمی از مشارکت در جنایت ندارد.
* * *
«صبرا و شتیلا» اسامی آشنایی به گوش ایرانیان هستند. یادآور یک جنایتی که با نام «اسراییل» گره خورده است. دقیقا ۳۰ سال پیش در چنین روزی گروهی از فالانژهای مارونی لبنان به انتقام ترور «بشیر جمیل» وارد اردوگاه پناهندگان فلسطینی در لبنان شدند. نتیجه کار قتل عام ۷۰۰ تا ۳۵۰۰ غیرنظامی فلسطینی بود. بلافاصله پس از این قتلعام، «کمیته تحقیقاتی کاهان» از جانب دولت اسراییل تشکیل شد و نیروهای این کشور به رهبری «آریل شارون» را در جریان این قتلعام مسوول دانست. چرا؟ آیا اسراییلیها به سمت فلسطینیها شلیک کرده بودند؟ خیر. آنها هیچ کار نکردند و دقیقا گناهشان همین است. من هم کاملا با نظر کمیته تحقیق دولت اسراییل موافق هستم: اینکه سربازان اسراییلی میتوانستند جلوی قتلعام را بگیرند اما این کار را نکردند دقیقا آنان را کنار جنایتکاران قرار میدهد.
* * *
من هیچ وقت به آلمان سفر نکردهام و سالهای سال این پرسش در ذهن من باقی مانده بود که شهروندان این کشور چه نگاهی به فجایع جنگ جهانی دارند؟ آنان چطور با نتایج آن همه جنایت و نسلکشی کنار میآیند؟ چطور میتوانند از زیر بار آن همه ننگ و سرشکستگی بیرون بیایند؟ حال مدتی است که گمان میکنم دارم به حقیقت ماجرا پی میبرم. کمکم دارم متقاعد میشوم که بخش عمدهای از آلمانیها احتمالا اصلا عذاب وجدان ندارند!
«... مردمی از هر دسته، طبقه و پیشه مشارکت داشتند و شواهدی دال بر وجود تکنیکهای گزینشی ویژهای جهت انتخاب مجریان این جنایات در دست نیست. وضع آن روزها را دانشمندی به نام رائول هیلبرگ چنین توصیف کرده است: در آن روزها میشد با نشستن پشت میز و امضای یک دستور اعزام به اردوگاههای کار اجباری، هزاران نفر را به کشتن داد. گذشته از این، هنگامی که در دهه ۱۹۳۰ مصادره شرکتهای تجاری یهودیان آغاز شد، هزاران کاسب شریف نوردیک از طریق باجگیری از یهودیان یعنی خرید بنگاههای تجاری آنان به قیمت ارزان سود هنگفتی به جیب زدند. به سخن دقیقتر، از آنجایی که این عمل را کل جامعه انجام میداد، کمتر کسی عظمت جنایت نهفته در آن را احساس میکرد. نه تنها آیشمن، بلکه همه آنهایی که در این جنایت شرکت داشتند غیر از آدمکشان مرحله نهایی میتوانستند همچنان در مقام اشخاصی خونسرد و خوددار نماینده فضایل زندگی خانوادگی و شرافت فردی طبقه متوسط باقی بمانند. حتی هیملر نیز میتوانست به خود ببالد که «آنچه مایه عظمت ما است این است که با وجود چنین کاری (نسل کشی یهودیان) وارستگی خود را همچنان حفظ کردهایم». در واقع مساله این نیست که بسیاری از آلمانیها جنایتکار بودند، بلکه نکته این است که اصلا کار خود را جنایت نمیشمردند»! (سنت فاشیسم، جان وایس، نشر هرمس، صفحه ۱۵۷)
* * *
وضعیت دخالت نیروهای ایران در سوریه، از جنس «مداخله نکردن» سربازان هلندی یا «اغماض سربازان اسراییلی» نیست. نیروهای ایرانی با تمام وجود در جریان جنایتهای دولت اسد مشارکت دارند و دوش به دوش ارتش اسد و گاه در سطح فرماندهان و استراتژیستهای نظامی آن میجنگند، (اینجا + ببینید) اما کار صرفا در سطح نظامیان سپاه خلاصه نمیشود. امروز فقط فرماندهان برونمرزی سپاه نیستند که به مداخله در کشتار شهروندان سوریهای میبالند، بلکه تمامی تریبونهای دولتی و حتی رسانههای غیرنظامی هم هیچ ابایی ندارند از اینکه سوریه را «خط مقدم مقاومت» بنامند و این تفسیری است که دامنه آن به بخشی از شهروندان عادی هم کشیده شده است.
«خط مقدم مقاومت» یعنی اینکه سوریه باید به هر قیمتی که شده در دستان حکومت اسد باقی بماند تا منافع ایران در منطقه حفظ شود. یعنی اینکه بزرگترین کشور قربانی «سلاحهای شیمیایی» تبدیل میشود به بزرگترین حامی بزرگترین دیکتاتور خاورمیانه که زرادخانهای بزرگ از همین تسلیحات کشتارجمعی فراهم آورده و حالا دیگر این نظامیان سپاهی نیستند که مشتاقانه در این نسلکشی مشارکت میکنند، بلکه حتی رییس دولت مملکت نیز به نمایندگی از اکثر رایدهندگان ایرانی از «احتمال دستیابی مخالفان اسد به سلاحهای شیمیایی» ابراز نگرانی میکند(+)، اما حتی به خودش زحمت نمیدهد به نمایندگی از هزاران ایرانی شیمیایی شده، یک کلام بگوید «دولت اسد هم غلط کرده که سلاح شیمیایی درست کرده، ولو آنکه فرض کنیم هنوز از آن استفاده نکرده باشد»!
واقعیت آن است که «قدرت» همواره در وجهی از پیچیدگیهای روحی انسان شیرین است، ولو آنکه در «جنایت» و «تجاوز» خودش را بروز دهد. حالا دیگر بعید نیست که در ناخودآگاه بسیاری از ایرانیان نیز نوعی احساس غرور از قدرت نقشآفرینی در مجادلات منطقه به چشم بخورد. حالا حکومت ما هم توانسته دوش به دوش دیگر قدرتهای جهان در خارج از مرزهای خودش نقش آفرینی کند. حالا ما هم برای خودمان یک پا «امپریالیست» شدهایم. کم افتخاری نیست که بزرگترین قدرتهای جهان ناچار هستند برای تعیین سرنوشت نهایی مردم سوریه با حکومت ما پای میز مذاکره بنشینند و احساس لذت بخشی است اگر ما بتوانیم از نمد سوریه برای پرونده هستهای خودمان کلاهی فراهم کنیم! حالا ما هم منافعی داریم که لزومی ندارد خودمان برای حفظ آن کشته شویم. دوران جان بر کفی سربازانی که صرفا در دفاع از آب و خاک میهنشان جلوی گلوله میایستادند گذشته است. ما حالا ملتی هستیم که میتوانیم هزینه منافع خود را با خون شهروندان کشوری در هزاران کیلومتر آنسوتر بپردازیم و این یعنی درست در لحظاتی که دستمان تا مفرق در خون سوریها فرو رفته، هنوز میتوانیم خود را منزه دانسته و بر سر اخلاقی بودن یا نبودن دخالت آمریکا در منطقه به گفت و گو بنشینیم.
اگر فقط زمزمههای دخالت نظامی در اروپا و آمریکا توانسته گروهی از مخالفان جنگ را به خیابان بکشد و یا وجدان بخشی از نمایندگان پارلمان را تحریک کند تا به دخالت نظامی رای منفی بدهند، در ایران بیش از دو سال دخالت مستقیم و همکاری در جنایتهای رژیم سوریه هنوز هیچ تلنگری به وجدان عمومی جامعه وارد نکرده است. خیابانهای تهران آرام است. نمایندگانش برای «جان فشانی در راه سوریه» بیانیه صادر میکنند و بازار کشور امیدوارانه گوشه چشمی به نتایج چانهزنی دولت مردان دارد که شاید بتوانند با برگی که از کشتار مردم سوریه به دست آوردهاند روزنهای در مسیر تحریمها باز کنند و سودی به اقتصاد کشور برسانند. نانی که سر سفره تکتک ما خواهد آمد، هرچند ممکن است شامه ما نتواند بوی خون شهروندان سوری را از پس آن استشمام کند.
* * *
دلم نمیخواست تصویری دلآزار از فجایع سوریه را پیوست این نوشته کنم. تصویر این یادداشت متعلق است به بنای یادبود قربانیان «سربرنیتسا». نام نزدیک به ۸هزار قربانی آن فاجعه را نوشتهاند تا یادشان را فراموش نکنند. شاید روزی تاریخ ما را هم مجبور کند که اسامی بیش از ۱۰۰ هزار شهروند سوری را که تا کنون پیش پای حفظ قدرت اسد قربانی شدهاند در بنای مشابهی ثبت کنیم. شاید آن روز عظمت خیره کننده آن بنا بالاخره به یاد ما بیاورد که ما هم داریم در لجنزار فرو میرویم، نه از آن جهت که همگی جنایتکار شدهایم، بلکه از آن جهت که کاری را که میکنیم اصلا جنایت نمیدانیم.
No comments:
Post a Comment