جای خالی این پرسش را شما پر کنید. از تجربیات روزمرهای که داشتهاید. از گفت و گوهای فضای مجازی و حتی حقیقی. جایی که پیشنهادی ارایه میشود، یا تجربهای جهانی بازگو میشود و واکنش مخاطب (یا خود شما) این است که «جامعه ما هنوز ظرفیت این را ندارد که...».
من در موراد بسیار زیادی با این گزاره مواجه شدهام. در مورد حجاب میگویند جامعه ظرفیت آزادی حجاب را ندارد. (دقت کنید که این جامعه، چهل سال پیش که هم سنتیتر و هم کمسوادتر بود و هنوز رسانههای مدرن پیوندش با جهان را اینقدر گسترده نکرده بودند ظرفیت آزادی حجاب را داشته است!) در بحث حقوقی میگویند «جامعه ما ظرفیت توقف مجازات اعدام را ندارد». (و من گمان میکنم که گوینده چنین پاسخی خواسته قلبی خودش را به جامعه نسبت میدهد) حتی گروهی پا را فراتر میگذارند و ادعا میکنند که «جامعه ما هنوز ظرفیت دموکراسی یا آزادی را ندارد»! همین چند روز پیش دوستی پای یادداشت «اگر من بودم چه کار میکردم؟» نوشته بود که «جامعه ما هنوز ظرفیت استفاده از هیات منصفه را ندارد». پرسش من این است: «این جامعه چرا اینقدر باید متهم شود و چرا کسی از آن دفاع نمیکند»؟
قطعا بحث بر سر یک ظرفیتسنجی علمی نیست. من تقریبا تردیدی ندارم که مثلا محققان یا اساتید دانشگاهی که در یک زمینه مشخص تحقیقی در سطح جامعه انجام داده باشند هیچ گاه چنین اظهار نظری نخواهند کرد. مجزا کردن «جامعه ما»، از یک کلیت موهومی که دقیقا مشخص نیست چه جوامع دیگری را در بر میگیرد، اگر نگوییم یک گرایش «نژادپرستانه» است، (اینجا از نوع منفیاش) دستکم یک تعمیم جزء به کل اغراق شده است.
میتوان پا را کمی فراتر هم گذاشت و گفت این شیوه از نگرش، به همان میزان که در سطح گستردهای از جامعه به چشم میخورد، قطعا در بخش عمدهای از دستگاه حکومتی هم نفوذ پیدا کرده است. یعنی بخشهای عمدهای از حکومت هم نسبت به ظرفیتهای جامعه بدبین هستند و همین مساله یک مقاومت بزرگ بر سر راه تغییر و اصلاح دستگاه اداری-حقوقی کشور ایجاد کرده است، اما دلیل و ریشه این نگرش چیست؟
من پاسخ مشخصی به این پرسش ندارم. فقط میتوانم آن را به عنوان زیرمجموعهای از عوارض «کلبی مسلکی» قلمداد کنم. رویکردی جامعهستیز یا بیاعتماد به جامعه، که از هرگونه دخالت عمومی یا واگذاری امور به دست «وجدان جمعی» هراس دارد. بعید میدانم درمان چنین ضعفی یک راهکار شسته رفته و مشخص داشته باشد. آنچه فعلا به ذهن من میرسد این است که «ما نیاز داریم به همدیگر و به جامعه بیشتر اعتماد کنیم». شاید مرور تجربیات جوامع دیگر و گاه بازخوانی اشتباهاتی که آنها هم مرتکب شدهاند بتواند باعث افزایش اعتماد به نفس اجتماعی شود. در نگاه به داخل هم خوشبختانه طی همین چند سال گذشته آنقدر شاهد و دلیل مبنی بر شایستگی جامعه مشاهده کردهایم که پشتوانه خوبی برای این اعتماد جمعی به دست بیاوریم. از بسیج ملی در برخورد با مصیبتهای طبیعی (نظیر سیل و زلزله) گرفته تا خیزش متعهدانه و مدنی جنبش سبز برای تثبیت «حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش». صحنه به صحنه حرکات معترضان در سال 88 میتواند سندی بر شایستگی جامعهای باشد که به بلوغ اجتماعی و مدنی مناسبی دست پیدا کرده و تنها تشنه یک سر سوزن «اعتماد» است.
No comments:
Post a Comment