«بی هویتی و مسوولیتناپذیری» از مهمترین شاخصههای جوامع تودهای به شمار میروند. جامعهای که اجزای آن از افرادی پراکنده تشکیل شده که هیچ گونه رابطه معنادار، منسجم و یا اخلاقی با یکدیگر ندارند. در مورد بیهویتی انسانهای این جامعه حرف زیاد است، اما به تازگی با یک تفسیر جالب از دلایل مسوولیت ناپذیری انسان تودهای برخورد کردهام.
«سیمور مارتین لیپست» در ریشهیابی دلایل بیمسوولیتی انسان تودهای، به تغییر کارکرد نظام سنتی به نظام بوروکراتیک شهری اشاره میکند. به تعبیر او، افراد در ساختارها و ارزشهای جامعه سنتی تابع دستورات گریزناپذیر و جابرانه سنتی بودند و سرپیچی از آنها با واکنش طرد کننده جامعه مواجه میشد. حال آنکه در نظام بوروکراتیک و شهری شده، افراد تمام شکستها یا حتا موفقیتها را به حساب ساختارها میاندازند و نه کنشگران انسانی. یعنی هیچ کس خود و جامعه را مقصر بخشی از مشکلات و یا حتی ناکامیهاش شخصی خودش نمیداند و همه، همهچیز را صرفا به گردن ساختارها میاندازند. بدین ترتیب عجیب نیست اگر نسل جدید جامعه ایرانی، در پس تهاجم چند ساله حکومت به ساختارهای جامعه مدنی و تلاش برای تودهای کردن هرچه بیشتر جامعه، حتی نسبت به اجداد خودش هم «مسوولیتناپذیرتر» شده باشد. اجدادی که دستکم تحت جامعه سنتی خود، نسبت به قواعد سنتی جامعه احساس مسوولیت میکردند. (مثلا مرد در هر صورت موظف به تامین معاش خانواده بود و زن در هر صورت موظف به گرداندن امورات خانه و تربیت فرزندان)
ناگفته پیداست که سخن آقای لیپیست صرفا در مقایسه جوامع سنتی، با جوامع صنعتی شده اما تودهای صادق است. در غیر این صورت، جامعه انداموار مدرن، یا آنچه که میتواند «جامعه مدنی» خوانده شود بنابر پیوندی که میان اجزای جامعه ایجاد میکند و هویتهای جمعی جدیدی که شکل میدهد قطعا مسوولیتهای جدید و مسوولیتپذیریهای جدیدی برای شهروندانش به وجود میآورد. به بیان دیگر، ما در یک وضعیت گذار، یا «از اینجا رانده و از آنجا مانده» به سر میبریم!
پینوشت:
با نگاهی به «احساس تنهایی و توتالیتاریسم» از «داریوش محمدی مجد».
No comments:
Post a Comment