پانزده سال از کودتای آگوستو پینوشه علیه دولت ملی سالوادور آلنده گذشته است. یکی از خونینترین کودتاهای تاریخ که در جریان آن بیش از ۲۰۰۰ شیلیایی کشته و یا سر به نیست شدند و دهها هزار تن دیگر بازداشت و یا مجبور به مهاجرت. حال با گذشت ۱۵ سال، فشارهای جامعه جهانی دولت ژنرال پینوشه را ناگزیر ساخته تا رفراندومی برای تداوم حکومت خود تدارک ببیند. رفراندومی که در آن شیلیاییها باید به دیکتاتور خود پاسخ «آری» یا «نه» بدهند. داستان فیلم «نه» (NO)، نگاهی تکبعدی به رویدادهای شیلی در زمان برگزاری این رفراندوم است. نگاهی که به مقدمات سیاسی یا اجتماعی منجر به برگزاری رفراندوم کاری ندارد. در معادلات قدرت وارد نمیشود و اساسا میتوان ادعا کرد که تمرکزی بر روی «سیاست»، به شیوههای نقشآفرینی و ابزار قدرت سیاستمداران ندارد. «نه»، نگاهی ساده دارد به تفاوت در نگاه شهروندانی که مدتها اسیر استبداد یک حکومت برآمده از کودتا بودهاند و حالا در آستانه یک تغییر قرار گرفتهاند.
کمپین مخالفان دیکتاتوری پینوشه که میخواهند در انتخابات به او رای «نه» بدهند به سراغ کارگردانی میروند که در ساخت تیزرهای تبلیغاتی تخصص دارد. تیزرهایی برای فروش کالاهای تجاری و محصولات غذایی. نگاه او، متناسب با شرایط کاریاش همواره نگاهی شاد و پر امید است. در برابر، کارفرمایان «کمپین نه»، مجموعهای از فعالین سیاسی هستند که تجربه یک کودتای خونین و ۱۵ سال سرکوب در دستگاه پینوشه را پشت سر گذاشتهاند. در آستانه رفراندوم قرار بر این است که هر شب هر یک از جناح موافق و یا مخالف پینوشه بتوانند ۱۵ دقیقه فیلم تبلیغاتی از تلویزیون ملی پخش کنند. محتویات این فیلمهای تبلیغاتی، مورد مناقشه کارگردان و چهرههای سیاسی است.
دعوا از آنجا شروع میشود که فعالین سیاسی اصرار دارند مجموعهای از تصاویر کودتا و سرکوبهای خونین آن را در فیلمها به تصویر بکشند. صحبت آنان این است که برای ۱۵ سال تمام صدایشان خفه شده و اکنون فرصتی استثنایی در اختیار دارند که به مردم یادآوری کنند کودتا با چه جنایاتی همراه بود و دیکتاتوری پینوشه چگونه بر روی کوهی از اجساد و دریایی از خون بنا شده است. در مقابل، کارگردان اصرار دارد که نباید از تصاویر دلخراش و ناامید کننده گذشته استفاده کرد. گویی میخواهد بگوید که مردم شیلی آنقدر از آن روزهای سیاه و خشونتبار بیزار هستند که میخواهند همه آن خاطرات تلخ را به دست فراموشی بسپارند، پس دیگر جویا نمیشوند که ماجرا در واقع چه بود، بلکه از هرکسی که به یادآور آن روزها بدل شود بیزار میشوند و دوری میجویند. حتی اگر او فقط یک قربانی باشد. دقت کنید که اینجا بحث بر سر تاریخنگاری نیست که کسی بخواهد وقایع را با دقت و صداقت تمام بازگو کند. اینجا هدف بسیج مردم است برای فردایی بهتر و جلب حمایت آنها برای نه گفتن به تداوم وضع موجود. پس استدلال کارگردان این است که برای رسیدن به هدف، باید برای مردم شیلی از امید و فردایی شاد و بهتر سخن گفت. فیلم پیشنهادی او سرشار از موسیقی و رنگ و شادی است. حتی نشانی که برای کمپین پیشنهاد میدهد یک رنگین کمان شاد است که تنوع رنگهایش را نشانی از تنوع گروههای مخالف پینوشه تفسیر میکند.
تقابل این دو نگاه بسیار جالب است. گروهی از فعالین کمپین آنچنان با ایدههای کارگردان مخالف هستند که او را متهم میکنند قصد دارد صدای آنها را خفه کند و فرصتی را که در اختیارشان قرار گرفته از بین ببرد. اما او و حامیانش سرانجام طرح خود را به پیش میبرند. طرحی که بر پایه انکار و یا فراموشی گذشته بنا نشده است، بلکه تنها تلاش میکند به جای تکرار خاطرات تلخ و سیاه دوران کودتا، به مردم امید روزهایی را بدهد که در کنار یکدیگر با شادی زندگی کنند. نتیجه کار شگفتانگیز است. «کمپین نه» آنچنان شور و هیجانی در توده مردم ایجاد میکند که تلاش دستگاه حکومت پینوشه برای یک کودتای دیگر (این بار از جنس کودتای انتخاباتی که در ایران تجربهاش کردیم) بینتیجه میماند. هرچند در ابتدای کار دولتی که خود برگزار کننده انتخابات است تلاش میکند تا نتایج را به سود پینوشه اعلام کند، اما سرانجام نیروهای نظامی تصمیم میگیرند که از یک کودتای دیگر در برابر خواست و اراده مردم خودداری کنند. سرانجام مردم موفق میشوند ۱۵ سال پس از کودتای نظامیان، صرفا با اتکا به سلاح امید و از راه انتخابات کشور را از دیکتاتور پس بگیرند.
* * *
فیلم «NO»، محصول سال ۲۰۱۲، به طرز خیره کنندهای مخاطب ایرانی را به یاد وضعیت جاری کشور میاندازد. به یاد بحثهایی که اتفاقا در آستانه برگزاری انتخابات ریاستجمهوری بار دیگر داغ شده و بالا گرفته است. همچنان گروه بسیاری هستند که بازگشت به پای صندوقهای رای را پشت پا زدن به آرمانهای جنبش سبز میدانند. آنها حتی استدلال میکنند که این حضور میتواند به معنای خیانت به خون شهدای جنبش و نوعی دهنکجی به هزینههایی باشد که هزاران زندانی جنبش و رهبران در حصر آن پرداخت کردهاند. من در مورد انتخابات و شرایط سیاسی کشور در آستانه برگزاری آن یادداشتهای متعددی نوشتهام، اما اینجا میخواهم از همان تنها جنبهای به مساله نگاه کنم که به نوعی زیربنای فیلم «نه» را تشکیل میدهد.
تاکید من، لزوم توجه به جامعه، روحیات، نیازها و مطالبات روزمره آن است. جامعه ایرانی طی چهار سال گذشته تنها سرکوبهای خونین سیاسی را تحمل نکرده. اگر سرکوبهای سیاسی صدها هزار شهروند معترض را هدف قرار داد و اگر فضای اختناق سیاسی چند میلیون ایرانی را آزاد داده است، در نقطه مقابل، آشفتگی اقتصادی، بحران بیکاری، فقر، تورم و گرانی، جدالهای مسوولان بیتدبیر و ناکارآمد حکومتی، تبعات تحریمهای ناشی از ماجراجوییهای هستهای و دخالتهای تجاوزگونه حکومت کشور در امور داخلی کشورهای همسایه، همه و همه تمامی هشتاد میلیون ایرانی را تحت فشار قرار داده است. جامعه امروز ایران، جامعهای خسته، آشفته، ناامید و نگران است. جامعهای که زیر بار فشار فقر و گرانی کمرش خم شده و در مقابل هیچ کورسوی امیدی به بهبود شرایط نمیبیند. به همان میزان که اقتصاد کشور به صورت همزمان گرفتار «رکود و تورم» شده است، جامعه ایرانی هم به صورت همزمان خود را هم گرفتار و هم ناامید میداند. اینجا است که کوچکترین منافذ امید، سادهترین دلخوشیهای جمعی و کمترین شادیهای گذرا به صورتی خیره کننده مورد اقبال جمعی قرار میگیرد. میخواهد یک برنامه شاد موسیقی (همچون آکادمی گوگوش) باشد یا یک مجموعه طنز (همچون کلاه قرمزی). جامعه خسته، بیش از هرچیز نیازمند امید و شادی است.
در چنین فضایی، گروهی از فعالین سیاسی تلاش دارند تا مدام برای مردم از سیاهی دوران و تباهی حکومت سخن بگویند. اینان مدام تلاش میکنند تا جنایات موجود و فجایع چند سال گذشته را در گوش مردم زمزمه کنند. شاید گمان میکنند این حقایق تلخ نباید از مقابل دیدگان مردم دور شود پس مدام تکرار میکنند و تکرار میکنند تا به منادیان «هیچ راه اصلاحی نیست» بدل شوند. برای یک شهروند عادی جامعه، شاید این گروه نه مسوول بدبختیهای فعلی باشند و نه در کلام و ادعایشان دروغی دیده شود. اما تنها به یک دلیل ساده، دیر یا زود جامعه گوش خود را به روی صدای این گروه خواهد بست: «دلها بیشتر از این سیاه و مایوس نخواهند شد. کارد به استخوان رسیده و جامعه درمانده نیاز دارد تا کسی، برایش وعدهای از فردای بهتر به ارمغان بیاورد».
جامعه آنقدر از این جدالها خسته شده که دیگر نه توان قضاوتی دارد و نه حتی علاقهای به پاسخ این پرسش که حق با چه کسی است؟ این جامعه بیزار است از تکرار تعابیری همچون جنایت، سرکوب، سیاست، فتنه، جریان انحرافی، مزدور، فریبخورده، جاسوس، ساندیسخور و ... پس دیگر نگاه نمیکند که راوی کلام چه کسی و از کدام گروه است. از هرکسی که برایش یادآور تمامی این تیرهبختیها باشد نوعی انزجار پیدا میکند. نتیجه آنکه جریانی که تصمیم بگیرد صرفا و صرفا در وادی تکرار خاطرات تلخ گذشته و مرور فجایع رخداده گرفتار شود، خیلی زود از اذهان عمومی شهروندان حذف شده و به یک جریان کسالتبار با نگاهی تیره و دوستنداشتنی بدل خواهد شد.
جامعه آنقدر از این جدالها خسته شده که دیگر نه توان قضاوتی دارد و نه حتی علاقهای به پاسخ این پرسش که حق با چه کسی است؟ این جامعه بیزار است از تکرار تعابیری همچون جنایت، سرکوب، سیاست، فتنه، جریان انحرافی، مزدور، فریبخورده، جاسوس، ساندیسخور و ... پس دیگر نگاه نمیکند که راوی کلام چه کسی و از کدام گروه است. از هرکسی که برایش یادآور تمامی این تیرهبختیها باشد نوعی انزجار پیدا میکند. نتیجه آنکه جریانی که تصمیم بگیرد صرفا و صرفا در وادی تکرار خاطرات تلخ گذشته و مرور فجایع رخداده گرفتار شود، خیلی زود از اذهان عمومی شهروندان حذف شده و به یک جریان کسالتبار با نگاهی تیره و دوستنداشتنی بدل خواهد شد.
در نقطه مقابل، همین جریان میتواند به شیوهای دیگر با جامعه خود مواجه شود. میتواند برای این جامعه خسته به منادی «فردایی بهتر» بدل شود. میتواند توده خسته و راکد را به شور و هیجان فرا بخواند. میتواند جنبش «نه به فقر، نه به تورم، نه به بیکاری، نه به اعتیاد، نه به فساد و نه به استبداد و اختناق و سرکوب» تشکیل دهد. میتواند به توده مردم نوید دهد که روزهای بسیار خوشی در همین نزدیکیها نهفته است، به شرطی که همه برخیزند و دست در دست همدیگر بار دیگر اراده کنند که سرنوشت خودشان را خودشان به دست بگیرند و کشور را دوباره بسازند. این گروه میتواند یک خیزش انتخاباتی دیگر را رقم بزند. خیزشی فراگیرتر با شعارهایی مردمیتر که این بار بیش از هر زمان دیگری مطالباتش برای مردم ملموس و عینی هستند. من تردید ندارم که اگر چنین خیزشی شکل بگیرد و اگر بار دیگر بتوان این فضای رخوت و رکود را از بین برد و جامعه را به تحرک وا داشت، آن گاه همه به چشم خواهند دید که هیچ قدرتی نمیتواند در کمتر از چهار سال برای دومین بار در برابر اراده عمومی مردم دست به کودتا بزند.
No comments:
Post a Comment