در خدمت بزرگی که مترجمان خوب به ادبیات فارسی کردهاند تردیدی نیست، اما ادبیات ما ضربات سنگینی هم از مترجمان ضعیف متحمل شده است. مترجمانی که شاید گمان میکنند صرفا نیازمند تسلط بر زبان خارجی هستند چرا که زبان فارسی را از کودکی یاد گرفتهاند، غافل از آنکه فارس زبان بودن لزوما به معنای تسلط بر زبان فارسی نیست.
اقبال گسترده خوانندگان ایرانی به آثار ترجمه شده، سبب شده تا بزرگترین بخش بازار ادبیات داستانی ما نه دسترنج نویسندگان، که محصول کار مترجمان باشد. بدین ترتیب، حتی غلطهای آشکار مترجمان و یا دستکم بدسلیقگیهای آنان در انتخاب واژگان به مرور به عنوان ملاکهای ادبیاتی وارد زبان رسمی و اداری کشور شده است. به گمان من، ترکیب گوشآزار «میباشد» از بارزترین این نمونهها است.
گروهی از ادیبان تاکید دارند که فارسی مصدر «باشیدن» ندارد و «میباشد» از اساس غلط است. گروهی هم هستند که گمان میکنند «میباشد» اگر در معنای «است» به کار نرود میتواند درست باشد. حتی من از برخی شنیدهام که ادعا میکنند این فعل از نظر دستوری ایرادی ندارد، اما حتی این گروه هم میپذیرند که ترکیب نازیبایی است و به ویژه وقتی جایگزین ساده، خلاصه و البته رایجی همچون «است» دارد، میتوان به کلی آن را کنار گذاشت. در هر صورت، من ندیدهام که هیچ نویسنده ایرانی قابل ذکری از «میباشد» استفاده کند، اما در مقابل حتی در بزرگترین و معروفترین آثار ترجمه هم به وفور به این فعل برخوردهام.
به باور من، یکی از سادهترین انتظاراتی که میتوان از مطالعه داشت، یادگیری ارتقای زبان خواننده است، حال اگر آثار به ظاهر ادبی، خود به مبلغی برای غلطهای ادبی بدل شوند، چه سرانجامی میتوان برای چنین ادبیاتی متصور شد؟ تصویر این یادداشت، بیلبوردی تبلیغاتی در کشور برزیل است که نشان میدهد به لطف مترجمان، مردم دیگر ملل جهان نیز نسخههایی نادرست از زبان فارسی را به رسمیت شناختهاند.
No comments:
Post a Comment