گروههای فشار (به انگلیسی Pressure groups و به فرانسه Groupes de pression)، گروههایی معطوف به قدرت هستند، با این تفاوت عمده نسبت به احزاب سیاسی که قصد در اختیار گرفتن قدرت را ندارند. در واقع، هدف حزب سیاسی «کسب قدرت برای اعمال قدرت» است، اما هدف گروه فشار صرفا «تاثیرگزاری بر شیوه و عامل اعمال قدرت» است. با این تعریف ساده و مقدماتی هم میتوان دریافت که معیار سنجش عملکرد گروههای فشار نیز معطوف به نتیجه است. یعنی همانگونه که عملکرد یا برنامههای یک حزب سیاسی را میتوان از طریق میزان موفقیتاش در کسب قدرت نقد کرد، عملکرد یک گروه فشار را نیز میتوان در میزان تاثیرگزاریاش بر ساختار حقوقی یا حقیقی قدرت سنجید. تا بدینجای امر، روی سخن، با گروههایی است که شیوه عمل «گروه فشار» را در پیش گرفتهاند. برای مثال، «کمپین یک میلیون امضا برای لغو قوانین تبعیضآمیز»، یکی از کلاسیکترین نمونههای گروه فشار در کشور ما بود که از آغاز قصد داشت برخی قوانین حقوقی کشور را تغییر دهد، اما بحث من اینجا در مورد حرکتی است که با عنوان «آزادیهای یواشکی» شکل گرفته است.
اگر بخواهیم حرکت «آزادیهای یواشکی» را به چشم یک «گروه فشار» ببینیم، احتمالا ایراد وارد از جانب منتقدانی که این حرکتها را ناکارآمد و حتی منتهی به نتایج معکوس میدانند وارد است. در واقع، تجربه نشان داده است که دستگاه امنیتی کشور، با مشاهده تحرکاتی مشابه، حجم سختگیری و سرکوب خود را افزایش میدهد و اتفاقا به مدد چنین حرکتهایی توجیهی جدید در لزوم حفظ ماشین سرکوب خیابانی (مثلا گشت ارشاد) پیدا میکند. اما به نظرم، هیچ لزومی ندارد که هر حرکت جمعی (ولو از جنس یک نافرمانی) را با متر و عیار «گروههای فشار» بسنجیم. دستکم، با تعبیر شناخته شدهای که از گروه فشار وجود دارد.
اگر گروههای فشار، معطوف به قدرت حاکم هستند و برای تاثیرگزاری بر آن به قصد مطلوب تلاش میکنند، میتوان به صورت متناظر گروههایی را تصور کرد که معطوف به نیروهای اجتماعی هستند و برای تحریک آنان اقدام میکنند. من نامی برای این گروهها سراغ ندارم و از آنجا که اقداماتشان به صورت معمول بدون برنامهریزی و سازماندهی مشخص صورت میگیرد شاید بیراه نباشد اگر آن را با عنوان «جرقههای اجتماعی» توصیف کنیم.
جرقههای اجتماعی لزوما قصد ندارند که قوانین حقوقی یا رفتارهای حقیقی حکومت را به سود خود تغییر دهند. شاید حتی بتوان گفت که این جرقهها اساسا هیچ «هدف مشخصی» ندارند و بدون آیندهنگریهای معمول شکل میگیرند. با این حال، این مقدمات به خودی خود نمیتواند به محکومیت آنها منجر شود. بلکه اگر کارکرد «تحریک نیروهای اجتماعی» و یا حتی «تحت فشار قرار دادن نیروهای اجتماعی» را در نظر بگیریم، آنگاه ای بسا که بتوان ادعا کرد که این «جرقههای اجتماعی» کارکردهایی عملی هم پیدا میکنند.
یکی از رایجترین انتقاداتی که من به حرکت «آزادیهای یواشکی» دیدهام این است که «آزادی پوشش حق زنان است اما این راه درستاش نیست». این انتقاد حتی گاه به این مواخذه ختم میشود که «آیا اگر برخوردهای حکومتی شدیدتر هم شد، محرکان این حرکت پاسخگوی اعمال خود خواهند بود؟»
به باور من، جرقههای اجتماعی لزوما قرار نیست که برای حل بحران راهکاری داشته باشند. اینکه «چه میخواهیم» و یا «راهکار عملی ما چیست»؟، پس از احزاب سیاسی، در حیطه فعالیت گروههای فشار معنا دارد. اما جرقههای اجتماعی تنها و تنها بدنه جامعه و ای بسا نخبگان و فعالان منتقد را تحت فشار قرار میدهند. در واقع این جرقهها، برای فعالانی که بر لزوم آیندهنگری در هر حرکت اصرار دارند و «نتیجهگرایی» را متر و عیار مسلم خود قرار دادهاند اعمال فشار میکند که «زودتر بجنبید و شما آن پاسخ اصلی چه باید کرد را پیدا کنید»!
بدین ترتیب، در نقد حرکت «آزادیهای یواشکی» هم میتوان گفت: شاید هیچ یک از طراحان و فعالان و حامیان این حرکت، نه بتوانند و نه حتی بخواهند که دقیقا مسیر قانونی و عملی رفع مشکل حجاب اجباری را ترسیم کنند. اما اینان، با این جرقه خود، دستکم همین منتقدان اندیشمند و عملگرا را تحت فشار قرار میدهند که «اگر شما به واقع با لزوم آزادی در پوشش موافق هستید، در یافتن راهکار صحیح برای رسیدن به نتیجه تعجیل کنید».
به باور من، نقد عملگرایانه و منتج به نتیجه همواره در حرکتهای اجتماعی میتواند وارد و مفید باشد. اما در این مسیر باید به دو نکته دقت کرد.
نخست اینکه لزوما هر حرکت اجتماعی، تحت فشار قراردادن ساختار حکومتی را در دستور ندارد، بلکه برخی از حرکتها میتوانند فعلان منتقد یا حتی مخالف را تحت فشار بگذارد. در اینگونه موارد، اگر قرار است نقد نتیجهگرایانه هم بکنیم، باید ببینیم که این حرکت تا چه میزان در تحریک فعالان اجتماعی موثر بوده است و نه در تصمیمات حکومتی.
دوم اینکه، از نظر اخلاقی هم گمان میکنم چندان درست نباشد که اگر خودمان راهکاری عملی در چنته نداریم، و یا دستکم برای یافتن چنین راهکاری تلاش لازم را به خرج نمیدهیم، از معدود تصمیمات دیگران (ولو به صورت هیجانی) انتقاد کنیم.
این نوشته، قطعا در دفاع از جرقههای اجتماعی نیست، چرا که این جرقهها اساسا زمانی معنا دارند که بدون برنامهریزی و طراحی تئوریک صورت پذیرند. من تنها گمان میکنم که اگر نمیتوانیم راهکار بهتری ارایه دهیم و در عین حال به هیچ وجه نمیتوانیم حرکتی را تایید کنیم، لزومی ندارد که حتما در موردش موضعی بگیریم. گاهی سکوت هم گزینهای اخلاقی به حساب میآید.
(عکس را از اینجا+ برداشتم)
No comments:
Post a Comment