سایت بی.بی.سی، یادداشت جدیدی منتشر کرده بر سر این بحث قدیمی که «ایرانیان حافظه تاریخی ندارند». (اینجا+ بخوانید) نگارنده یادداشت به ریشهیابی دلایل ضعف ایرانیان در حافظه تاریخی پرداخته و در این بین بر روی ضعف تاریخنگاری ایرانی تاکید کرده است. اشارهای که به باور من یکسره به خطا است و آدرس اشتباه میدهد.
اگر اشتباه نکنم ناپلئون گفته بود «تاریخ مجموعه دروغهایی است که انسانها بر سر آن توافق میکنند». منظور اینکه تعریف خود تاریخ، آنقدر پیچیده و گسترده است که سخن گفتن از «حافظه تاریخی» را هم گنگ و مبهم کند. منظور از نداشتن حافظه تاریخی چیست؟ آیا قرار است ادعا کنیم ایرانیان نمیدانند روسای جمهورشان چه کسانی بودهاند؟ یا مثلا نام پادشاهان و رخدادهای تاریخی خود را از یاد بردهاند؟ اگر چنین است که باید گفت این ادعا یکسره باطل است. اتفاقا در این مورد، به صورت عامیانه میتوان مشاهده کرد که ایرانیان گرایش و علاقه خاصی به مرور وقایع تاریخی خود دارند. حتی شهروندان عامی و بیسواد هم از جهانگشایی نادرشاه و کشورداری شاه عباس و مردمداری کریم خان وکیلالرعایا و قلدری رضاشاه و اصلاحات و درایت امیرکبیر داستانها برای گفتن دارند. این اطلاعات، اتفاقا متناسب و محصول شیوه آموزش تاریخ در کشور ما است. یعنی شیوه آموزش حفظی «سیر وقایع» به عنوان «علم تاریخ».
در نقطه مقابل، من گمان میکنم اگر انتقاد به «حافظه تاریخی» ایرانیان، گلایه از تکرار یک اشتباه تاریخی باشد، دلیل آن فراموش کردن وقایع پیشین نیست. بلکه دلیل آن، نداشتن «تحلیل مشترک» از وقایع تاریخی است. بدین ترتیب، برخلاف نظر نگارنده یادداشت بی.بی.سی، هیچ اهمیتی ندارد که ایرانیان خودشان تاریخ خودشان را نوشته باشند یا شرقشناسان غربی این زحمت را کشیده باشند. خود تاریخ، به شکل مجموعهای از وقایع و رویدادها، صرفا یک ملات خام است. آنچه اهمیت دارد و میتواند در آینده تاثیر گزار باشد، تحلیل مشترک ما از این وقایع است.
بیش از نیم قرن از کودتای مرداد 32 گذشته، اما ایرانیان هنوز نتوانستهاند به یک تحلیل مشترک برسند که مشکل آن شکست چه بود؟ کلهشقی و افراطگری مصدق؟ کارشکنی حزب توده؟ خیانت روحانیون و مذهبیها؟ دخالت بیگانگان؟ هر نظریه به اندازه خودش هوادار دارد و تا این اختلاف در تحلیل وجود داشته باشد، جامعه ایرانی نمیتواند هیچ درسی از این تجربه تاریخی خود بگیرد. به همین دلیل هم هست که انتشار سالانه اسناد جدید از جانب دستگاههای اطلاعاتی غربی (انگلیس و آمریکا) هیچ تغییری در وضعیت این پرونده نمیدهد. یعنی حتی افزایش اطلاعات هم ما را به یک نظر مشترک نمیرساند.
حالا این مساله را گسترش بدهید به دیگر رویدادهای تاریخی کشور: به ماجرای مشروطه و شکست رویای مشروطیت. به ماجرای انقلاب و دلایل سقوط سلطنت. به دلایل ظهور و سپس شکست دولت اصلاحات و یا هر اتفاق دیگری. ما همه میتوانیم ریز این وقایع تاریخی را به یاد بیاوریم، اما موقع تحلیل که میرسد، هیچ مرجعی برای یکپارچه کردن تحلیلها نداریم. نمیدانیم بالاخره مشکل دولت اصلاحات سازش و کندروی دولت خاتمی بود یا تندروی و افراطگرایی برخی جریانات اجتماعی؟ وقتی این سوال ساده را نمیتوانیم جواب بدهیم، چطور میتوانیم امیدوار باشیم که مثلا همان اشتباهات قبلی را در دولت آقای روحانی تکرار نشود؟
من میخواهم باز هم ارجاع بدهم به همان تعریف جناب ناپلئون. راست و دروغ وقایع نیست که تاریخ را میسازد. مهم «توافق همگانی» است و دقیقا این همان چیزی است که ما نداریم. حالا اینکه چرا نداریم؟ خودش میتواند محل بحث بیشتری باشد. مثلا بخشی به دلیل دخالتهای استبدادی حکومتها است. حکومتهایی که نگاه ملی نداشتهاند و تلاش کردهاند هر چیزی را بنابر منافع کوتاه مدت خود تغییر داده و تفسیر کنند. مساله دیگر نداشتن نهادهای مرجع و مستقل است. برای مثال شما تصور کنید دو شهروند انگلیسی اگر بر سر موضوعی اختلاف نظر داشته باشند، میتوانند به نظر مراجعی چون «دانشگاه آکسفورد» یا «دانشگاه کمبریج» مراجعه کنند. اما شهروند ایرانی باید چه کند؟
خلاصه کار اینکه از نگاه من ایرانیان اتفاقا حافظه تاریخی خوبی دارند. مشکل این است که تحلیلگران و نخبگان و مراجع مستقل این جامعه نتوانستهاند «تحلیل مشترک و قابل توافقی» از رویدادهای تاریخی در اختیار جامعه خود قرار دهند.
No comments:
Post a Comment