دو سال پیش، نگرانی از نفرت نژادی در نروژ سبب شد تا مراکز مبارزه با نژادپرستی، کمپین «وقت نوشیدن چای» را به راه بیندازند تا مسلمانان و غیر مسلمانان همدیگر را به نوشیدن چای دعوت کنند. نوبت به نفرتزدایی از سطح جامعه که رسید، ملکه نروژ نیز به توئیت ساده یک دختر ایرانی ساکن نروژ پاسخ مثبت داد و همراه با عروس خاندان سلطنتی به خانه این خانواده مسلمان رفت. اینجاست که آدم گاهی جوابی پیدا میکند که چرا برخی از پیشرفتهترین کشورهای دموکراتیک اروپایی هنوز خاندان سلطنتی خود را حفظ کردهاند: «محض حفظ اتحاد، دوستی و یکپارچگی ملی». اگر ملکه نروژ در تمام عمرش هیچ کار دیگری بجز چای خوردن با یک خانواده مسلمان نکرده باشد، من میگویم او به اندازه کافی به کشور خودش خدمت کرده است، اینجا اما همه چیز وارونه است.
رهبری نظام که گویا اسب خود را زین کرده تا کام شیرین ملت را هرچه سریعتر تلخ کند و نگذارد حتی رویای تغییر شرایط و بازگشت به اتحاد ملی در سایه دولت اعتدال چند روزی مردم این کشور را دلشاد کند. ابتدا برای دولت خط و نشان میکشد و در کار کابینه و انتخاب وزرا اخلال ایجاد میکند، سپس دوباره سراغ رهبران جنبش سبز میرود و نشان میدهد که این کینهتوزی شخصی تا چه میزان در عمق و ارکان سران حکومت ریشه دوانده که نه تنها مصالح ملی، که حتی مصلحت شخصی خودشان هم نمیتواند جلوی ابراز نفرت و تنفرشان را بگیرد. و حالا، نوبت به هموطنان بهایی رسیده است که: «از هرگونه معاشرت با این فرقه ضالّه مضلّه، اجتناب شود». (+)
به هر حال این هم سرنوشت ما است. شاید وظیفه اصلی دولتها این باشد که به اختلافات درون جامعه رسیدگی کنند و برای کاهش نفرت و حفظ اتحاد آن بکوشند. حالا در کشور ما همه چیز وارونه شده. این مردم هستند که باید بکوشند از نفرتپراکنیهای حاکمان بکاهند. حاکمانی که به قول مهندس موسوی دست میکنند داخل خانوادهها و یک نفر را خودی میکنند و یکی دیگر را غیرخودی میکنند و میان مردم تفرقه میاندازند. به هر حال چارهای نیست.
بهاییستیزی در کشور ما ریشهای 150 ساله دارد. یعنی تقریبا از همان بدو پیدایش این آیین در دوره ناصرالدین شاه. راستش من خودم را در قبال این همه جنایت شرمنده هموطن بهایی خودم نمیبینم، چرا که گمان میکنم ما با هم فرقی نداریم. من و او هردو قربانی استبداد بودهایم. حال هر یک به نوعی. اما این بار فکر میکنم بشود از این تهدید جدید یک فرصت درست کرد. من یک دوست بهایی دارم. دوست خوبی است اما هیچ وقت آنقدر نزدیک نبودهایم که او را به خانه خودم دعوت کنم. حالا فکر میکنم فرصت خوبی باشد. اگر استبداد میخواهد ما بیش از هر زمان دیگری از هم متنفر باشیم و فاصله بگیریم، چه بهتر که بیش از هر زمان دیگری با هم دوست باشیم و به هم نزدیک شویم. تلاش میکنم برای آخر همین هفته دوستم را به نوشیدن یک فنجان چای دعوت کنم. حتما دوستان دیگری هم خواهند آمد. دور هم جمع میشویم. شاد خواهیم بود و خواهیم خندید به حقارت کینهتوزان و نفرت پراکنان.
No comments:
Post a Comment