Friday, June 14, 2013

فردا بر می‌گردم و به این پرسش‌ها دوباره فکر می‌کنم


ظهر روزی گرم و تابستانی است که به ظاهر قرار است در آن تکلیف چهار سال آینده کشور، دست‌کم در سطح اداره دولت مشخص شود. من، بی‌حال از این گرمای طاقت‌فرسا دراز به دراز افتاده‌ام و می‌خواهم سرم را به خواندن گرم کنم تا ذهنم برای ساعتی از هجوم پرسش‌ها آرام بگیرد. بی‌فایده است. لا به لای سطور کتاب پرسش‌های خودم را می‌بینم و ذهنم مدام پرواز می‌کند. شاید تنها درمانش همین باشد که بنویسم. پرسش‌هایم را بنویسم و امیدوار باشم که همین‌جا، به میخ کلمات مصلوب شوند تا شاید برای مدتی دست از سرم بردارند. خودم را تسلی می‌دهم که «فردا بر می‌گردم و به این پرسش‌ها دوباره فکر می‌کنم»:

 

۱- نخستین پرسش فردای من این خواهد بود: «موضوع اصلی انتخابات ۹۲ چه بود»؟ نمی‌دانم چرا هیچ وقت در این مدت تلاش نشد که مساله از این جنبه مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. من تا این لحظه فقط دو گزینه به ذهنم می‌رسد: نخست «حل و فصل مساله هسته‌ای، بدون تظاهر به نوشیدن جام زهر» و دوم «حذف جریان راست سنتی و یا در نقطه مقابل خلاص شدن از شر جریان فاشیستی». فردا به این فکر می‌کنم که با روشن شدن نتیجه انتخابات چه گزینه‌های دیگری اضافه خواهد شد و البته به این فکر می‌کنم که این پاسخ‌ها در کدام برنامه‌ریزی حامیان مشارکت اصلاحات در انتخابات قرار داشت؟

 

۲- مساله اساسی انتخابات یک چیز است، مساله اساسی مردم قطعا چیز دیگری است. به طرز عجیبی دریافته‌ام که به صورت معمول «مساله اساسی مردم» موضوعی است که پس از بروز تاثیراتش مورد توجه تحلیل‌گران قرار می‌گیرد. مثل سال ۸۴ که پس از پیروزی احمدی‌نژاد تازه همه به این فکر افتادند که مساله اصلی مردم «نان و عدالت» است و نه «حکم حکومتی». بعد با خودم فکر می‌کنم چند نفر در جریان اصلاحات تلاش کردند تا این مساله اساسی مردم را حدس بزنند و آن را در تصمیم‌گیری نهایی خود دخیل کنند؟ آیا این‌ها موفق بودند؟ یا شکست خوردند؟

 

۳- پرسش دیگر، بازخوانی آخرین وضعیت توازن قوا و آرایش نیروهای حکومتی است. ما برای سنجش میزان توان هسته قدرت و ضعف‌ها و قوت‌هایش ابزار سنجش مناسبی نداریم. صرفا می‌توانیم به نشانه‌هایی که گاه و بی‌گاه بروز پیدا می‌کند اکتفا کنیم. نتیجه این انتخابات نشانه خوبی از وضعیت هسته قدرت به دست می‌دهد که برای ادامه راه می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد.

 

۴- فردا از خودم خواهم پرسید که چه کسانی و با چه تحلیلی اصلاح‌طلبان را به صحنه انتخابات کشاندند؟ نتیجه این تصمیم چه بود؟ یک پیروزی غیرمنتظره یا یک شکست سنگین دیگر؟ اگر پیروزی در کار باشد، از خودم می‌پرسم چطور این پیروزی از دید اکثریت قاطع صاحب‌نظران و تحلیل‌گران به دور مانده بود و فقط در شبکه‌های مجازی بر آن تاکید می‌شد؟ اما اگر شکستی دیگر از راه رسید، از خود می‌پرسم جریان اصلاحات چرا اینقدر ضعیف شده که حتی نمی‌تواند جلوی پیاده نظام فضای مجازی خودش را هم بگیرد؟

 

این‌ها پرسش‌های اساسی است که پاسخ به آن‌ها دستاوردی فراتر از وقت تلف کردن با دست‌مایه سیاست خواهد داشت. گمان می‌کنم این پرسش‌ها می‌توانند دردرجه نخست به آسیب‌شناسی یک حرکت کمک کنند و در درجه دوم به سنگ بنایی برای حرکات آینده بدل شوند. اما پرسش‌های شیطنت‌آمیزی هم در این میان به ذهنم خطور می‌کند که البته وابسته به نتیجه انتخابات خواهند بود. یعنی اگر فردا بشنوم که انتخابات در همان مرحله اول تمام شده و یا اینکه دوگانه دیگری به دور دوم صعود کرده‌اند، از خودم خواهم پرسید: چرا حاکمیت دوگانه «قالیباف – رضایی» را به دور دوم نفرستاد؟ از این دوگانه بی‌دردسرتر و در عین حال پرمنفعت‌تر چه چیزی می‌توانست تصور کند؟

 

http://adf.ly/1587888/whostheadmin

No comments:

Post a Comment