یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شدهاند. این مطالب «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود
آرمان میرزایی- چندی پیش یادداشتی از دوست عزیزی در «مجمع دیوانگان» منتشر شد که سبز بودن در این برهه را به حمایت از احمدینژاد منوط کرده بود. (اینجا+) از آنجایی که نقدهای بسیاری بر این دیدگاه –که امروزه در برخی محافل و یا جمع های خصوصی از آن صحبت میشود- وارد است، پاسخی بر این نوشته تقدیم میگردد.
در یادداشت مذکور به صورت ابتدایی نگارنده ذکر میکند که با وجود حمایتش از کاندیداهای اصلاحطلب در انتخاباتهای گذشته «هیچ یک از اینها وقتی بر سر قدرت بودند مانند احمدینژاد اینگونه صادقانه و دلیرانه مردم را خطاب قرار نداده بودند». نمیدانم چنین سخنی تا چه حد میتواند واقعبینانه و یا حتی خوشبینانه باشد، استفاده از لفظ «صداقت» برای چنین فردی که به ندرت (هیچگاه!) و در کمتر (هیچ) زمینهای با صداقت رفتار کرده است شاید منصفانه نباشد. الفاظی اینچنین قطعاً نه برای ایشان و نه هیچکدام از وابستگان و اطرافیانشان مصداقی ندارد.
یا اینکه در ادامه عنوان میشود که «بدون شک امروز احمدینژاد تنها امکان برای تغییر انقلابی و احیای دوباره اراده مردم در مقابل سپاه و بیت رهبرای است». احمدینژاد هرچه باشد نمیتواند نماد خواست و اراده مردم باشد، چه برسد به اینکه بخواهد «تنها» امکان موجود باشد. آیا خواست و اراده ملت در هشت سال گذشته اینطور به انحطاط کشاندن معیشت و زندگی و سیاست و بازار و فضای کسب و کار و .... بوده است؟ و آیا دغدغههای اصلی جناب احمدینژاد همان دغدغههای مردم است؟ پرواز ملکوتی چاوز، وضعیت بحرانی دارو و واردات آن، تصمیمات شتابزده و غیرکارشناسی شده و تحمیل هزینههای بسیار بر دوش مردم (فقط در چند ماه اخیر) و عملکرد و وضعیت مملکت (در سیر 8 ساله) چیزی خلاف این را نشان میدهد. واضحتر اینکه احمدی نژاد قطعاً مردمی نبوده و نخواهد بود.
اما بحث بر سر تنها گزینه ممکن بودن هم پیچیدگیهایی دارد که کمترین آنها خواست ما جامعه و آینده است که خواستار «هرچه زودتر به سمت نابودی رفتن» یا «اصلاح وضعیت موجود» و یا گزینههای دیگری از این دست باشد که طبعاً دارای موافقین و مخالفین متععدی خواهند بود.
در ادامه متن منتشره به صحبتهای اخیر احمدینژاد در خصوص «بسته بودن دستش» در خصوص اعمال اصلاحات و بهتر کردن فضای عمومی جامعه مطرح شده و یا اینکه سپاه مانع از اعمال برخی تغییرات در سیستمها میشود و اظهاراتی از این دست. باید به جمله عباس عبدی در این خصوص اشاره کرد که «دولتی که در ابتدا با شعار ما میتوانیم سر کار آمد ولی الان اعلام میکند که نمیگذارند کارمان را بکنیم، در تحقق اصلیترین شعار خودش هم موفق نبوده است» بدون شک حمایتهای سپاه از احمدینژاد و تیمش در دو انتخابات گذشته بر کسی پوشیده نیست، اما الان چه اتفاقی افتاده است که آن چیزی که قبلاً خوب بود الان بد شده است؟ مسلما اگر «جنگ بر سر قدرت و انحصار طلبی» نباشد، نمیتواند صلاح مملکت و یا صداقت با مردم و یا برخی واژههای عوامفریبانه دیگر هم باشد.
اما مهمترین اشکالی که از نظر بنده به این متن وارد است، عنوان کردن این موضوع است که «... در تمام این سی و چند سال، هدف رسیدن به آرمانهایی مثل محدود کردن قدرت ولایت فقیه به عنوان مقامی انتصابی (و نهادهای تحت امرش از شورای نگهبان و قوه قضاییه تا سپاه و صدا و سیما و ...) در برابر رییس جمهور به عنوان مقامی انتخابی در قالب شعارهایی مانند دموکراسی، آزادی و عدالت بود».
نمیدانم تا چه حد میتوان چنین خواستی را به عنوان خواست سی و چندساله مطرح کرد، نه که چنین خواستی وجود نداشته باشد، اما هدف برای بسیاری از کسانی که در بطن جامعه (نه قدرت) زندگی میکنند، حاکمیت اعتدال، توسعه، صداقت، پیشرفت، آبادانی، شایستهسالاری و ... بر سرزمینشان است. چیزی که مردم این سرزمین برای درک کردنش نیاز به دانش سیاسی چندان و یا شناخت زیاد از ردهبندی های مختلف جریان قدرت ندارند.
حرف آخر اینکه احمدینژاد هرچه که هست، نمیتواند خواست و اراده ملتی باشد که آنها را خس و خاشاک میخواند، اما اکنون برای باقی ماندن در قدرت دست به دامان آنها شده! او اگر میتوانست (یا حتی میخواست) کاری کند، حداقل در این هشت سال مملکت را طوری به سمت ویرانی نمیبرد که جامعه تا سالها از مضرات آن آسیب ببیند.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
No comments:
Post a Comment