مرتضی.ع - امروز داشتم به یک موضوع جالب فکر میکردم و آن اینکه این مساله نداشتن حافظه تاریخی مردم ایران مخصوص مردم ایران است یا مخصوص مردم به طور عام. وقتی بیشتر فکر کردم به ذهنم رسید که کدام ویژگی انسان میتواند سبب اصلی این ویژگی اجتماعی او باشد؟ به نظر میرسد بررسی این مساله میتواند به ما کمک کند تا تشخیص دهیم که چه ملتی حافظه تاریخی دارد و چه ملتی از آن بهره نمیبرد و البته پر واضح است که این حافظه تاریخی چه نقش مهمی در سرنوشت جامعه ایفا میکند و فکر نمیکنم نیازی باشد برای مخاطبان این وبلاگ توضیحات اضافهای داده شود.
از نظر من از میان ویژگیهای انسان یکی از تاثیرگذارترین آنها بر پیشرفت بشر و در عین حال در داشتن حافظه تاریخی حس «نصیحتپذیری» یا در مواردی «تجربهپذیری» است. مشخص است که همه ما تاثیر این ویژگی را در پیشرفتهای صنعتی و تکنولوژیک بشر به عینه مشاهده و در بسیاری از موارد (علیالخصوص در تمرینات درسی و گزارش آزمایشگاه!) از آن بهره بردهایم؛ اما آیا تا به حال در موارد اجتماعی نیز به همین منوال آن را منطقی دانستهایم؟ برای مثال بلااستثنا وقتی در درس معارف میخواندیم که پس از معرفی اسلام به کافران آنها میگفتند «چگونه به دین تو بگراییم در حالیکه پدران ما بتپرست بودهاند؟» به این حافظه تاریخی کافران خندیدهایم و این استدلال را به شدت مسخره فرض کردهایم، با یک چنین طرز تفکر رایج در جامعه ما قابل پیشبینی است که نصیحتپذیری اجتماعی دستخوش چالشهای فراوانی باشد. یا در مثال دیگر اگر یک نفر با توجه به تجربیاتش بگوید که «فساد در حال رسوخ به تمامی منافذ جامعه است»، به جای نصیحتپذیری چه چالشهایی که ایجاد نمیشود، عدهای میگویند مگر خودت که هستی و چه کردهای؟ عدهای میپرسند اطلاعاتش را از کجا آورده؟ عدهای او را دروغگو و منفعتطلب فرض میکنند و هزاران دلیل دیگر برای نصیحتناپذیری پیدا میشود.
آیا شخصأ تا به حال نصیحت کسی را قبول کردهاید؟ همیشه نصیحت کننده یا ما را درک نمیکند یا از نسلی دیگری است و در این زمانه نمیتوان نظر او را اعمال کرد یا خودش جوانیاش را کرده و به ما که رسیده عاقل شده! یا قدیمی فکر میکند یا حتی در مواقعی که هیچ چیز پیدا نکنیم طرف «امّل» است و قابل تامل نیست به هر حال ما قرار نیست غیر از تجربه خودمان تجربه دیگری را بپزیریم. از همین جهت و از آنجا که در بسیاری از موارد تاریخی عمر یک انسان یا حتی در مواردی یک نسل پاسخگوی تجربه مجدد یک پدیده نیست، پس در نتیجه همه نسلهای ما خود را نسل سوخته مینامند، ضمن اینکه در اغلب موارد از نگاه ما هیچ یک از پدیدههای اجتماعی مشابه پیشین ندارند. مثلأ اگر قیمت مرغ سه برابر شود و سپس با اقدام هوشمندانه دولت به پنجاه درصد گرانتر از قیمت اولیه بازگردد مردم همانقدر راضی میشوند و استقبال میکنند که چند روز قبل از کاهش قیمت گوجه راضی شدهاند و اگر کسی بگوید بابا این همان ترفند است، در گریز از نصیحتپذیری ادعا میکنند که نه، این یکی فرق میکند!
از همه این مسائل هم که بگذریم بایستی یک پدیده دیگر را نیز مد نظر قرار داد و آن اینکه کدام یک از ما دیگری را (هرکسی را) داناتر از خود میدانیم؟ آیا تا به حال کسی را دیدهاید که نظرات یک منبع تحلیلی (حال هر چه میخواهد باشد از فردی در فامیل تا تحلیلگر بی بی سی یا روزنامه نویس و ...) را از نظر خودش درستتر بداند و به آن اعتماد کند؟ یا حتی جلوتر برویم تا به حال شده کسی وارد خانهتان بشود و معتقد نباشد که طراح ساختمان میتوانسته نقشه را بسیار بهتر در بیاورد؟ من حتی دیدهام کسانی که نظر یک فوق تخصص قلب را زیر سوال بردهاند با اینکه دیپلم هم نداشتهاند! به نظر شما چرا ما هیچ یک به روانشناسان اعتقادی نداریم و فقط در مواردی که کار در حد روانپزشک باشد به آنها مراجعه میکنیم و با نگرفتن علاج بر بیاعتقادی خود صحه میگزاریم؟ به نظر من این خودمحوری اجتماعی نیز از نکات تاثیرگذار بر نداشتن حافظه تاریخی است.
حال نمیدانم کدام یک از این موارد تاثیر بیشتری بر نداشتن حافظه تاریخی ما دارد و یا چه ملتهایی این خاصیت را دارند و یا حتی تحلیل من صحیح است یا خیر، فقط خواستم نظر خودم را با شما در میان بگذارم و امیدوارم شما هم از عمل متقابل دریغ نکنید.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
http://adf.ly/1587888/whostheadmin
No comments:
Post a Comment