«محمد مرسی فرمان افزایش اختیارات خود را لغو کرد». (از بی.بی.سی بخوانید) به نظر میرسد این روزها، مصر به مدرسه تمامعیاری برای به عمل درآمدن آموختههای نظری بدل شده است!
* * *
«چه تضمینی وجود دارد؟» یکی از رایجترین پرسشهای انحرافی در فضای سیاسی کشور ما است. رایج بودنش را که به سادگی میتوان با مرور اظهار نظرها مشاهده کرد:
- منتقدان یا مخالفان حکومت: چه تضمینی وجود دارد که اگر اینبار در انتخابات شرکت کنیم رای ما دزدیده نشود؟
- مخالفان اصلاحات: چه تضمینی وجود دارد که اگر اصلاحطلبان بیایند باز هم اشتباهات دفعه پیش را مرتکب نشوند؟
- توجیه گروهی در تخریب میرحسین: چه تضمینی وجود دارد که او هم یک رهبر دیکتاتور دیگر نشود؟
- دستگاه پروپاگاندا: چه تضمینی وجود دارد که بخواهیم به وعدههای غرب و آمریکا اعتماد کنیم؟
- مخالفان آزادی تجمع و راهپیمایی: چه تضمینی وجود دارد که راهپیمایی مسالمتآمیز باشد؟
- مخالفان آزادی بیان: چه تضمینی وجود دارد که اگر آزادی بیان بدهیم به باورهای مذهبی ما توهین نشود؟
اصولا همه در این فضای سیاسی در جست و جوی تضمین هستند، اما چه این یک پرسش «انحرافی» است؟ مسئله من همین است.
کسی که از دیگران در مورد «تضمین» سوال میپرسد، در واقع انتظار دارد که دیگرانی پیدا شوند که به او «تضمین» بدهند که مطالباتش لحاظ و منافعش رعایت میشود. گویا این دیگران هستند که به حضور و وجود این شخص نیازمند هستند و حالا برای جلب رضایت او باید ضمانتهایی ارایه کنند. اتفاقا این دقیقا همان بلایی است که بر سر تکرار کنندگان این پرسش میآید، یعنی به مرور در این توهم فرو میروند که این دیگران هستند که به آنها نیاز دارند. مثلا حاکمیت در این توهم فرو میرود که این فقط غرب است که به مذاکرات هستهای نیاز دارد و ما کاملا بینیاز هستیم. یا یک شهروند گمان میکند که این فقط حاکمیت است که به مشارکت سیاسی او در انتخابات احتیاج دارد و خودش بینیاز از چنین رایی است. (نتیجه این میشود که بسیاری به شناسنامه سفید خود افتخار کنند!) و یا گروه دیگر تصور کنند که سلب آزادی راهپیمایی و یا بیان از دیگران برای خودشان هیچ ضرری ندارد.
مسئله دیگر این است که فرد، با تکرار «چه تضمینی وجود دارد؟»، از اساس وجود تضمین را در جای دیگر و در اشخاص دیگر جستوجو میکند و ابدا حضور و اراده خودش را از شروط لازم و ای بسا کافی این «تضمین» قلمداد نمیکند. من به این میگویم «انحراف»! یعنی فرد، از حقیقتی که در کف دستانش قرار دارد منحرف میشود و حقوق خودش را در عنایت و سخاوت دیگران میجوید و البته عجیب هم نیست که وقتی با چنین رویکردی به جایی نرسد، همواره انگشت اتهام را به سوی دیگران بگیرد: این غربیها بودند که پیمان شکنی کردند! یا حاکمیت بود که رایها را صادقانه نشمرد! یا اصلاحطلبان بودند که از شعارهایشان عدول کردند و ... اما پرسش درست از نگاه من چنین است: «من چه کار میتوانم بکنم که کسی نتواند خواسته من را زیر پا بگذارد»! و این پرسشی است که به نظر میرسد مردم مصر نه تنها از خود پرسیدهاند، بلکه پاسخ مناسب آن را هم پیدا کردهاند.
«محمد مرسی فرمان افزایش اختیارات خود را لغو کرد». این یعنی او یک دیکتاتور جدید نخواهد بود. نه بدین دلیل که انسان دیکتاتور منشی نیست. اساسا چنین گزارهای در عرصه سیاست بیمعنا است. این اشخاص نیستند که با صفات درونی خود دیکتاتوری و یا دموکراسی ایجاد میکنند. این برآیند نیروها است که سرنوشت همه چیز را تعیین میکند و «دموکراسی مشارکتی» یعنی اینکه فقط یک انقلاب و یا یک انتخابات کافی نیست؛ شما هر لحظه باید این آمادگی را داشته باشید که در برابر هر انحراف کوچکی واکنش نشان دهید و توازن و تعادل را حفظ کنید. تنها در چنین صورتی است که شما میتوانید از دستاوردهای خود محافظت کنید و تنها چنین اراده پیگیر و خستگی ناپذیری است که میتواند یک «تضمین» واقعی سیاسی به شما بدهد.
No comments:
Post a Comment