«ملا مصطفی»، از اهالی روستای «بارزان» بود که در زمان تولدش بخشی از امپراطوری عثمانی محسوب میشد و بعدها در خطکشیهای جهانی به «عراق» تعلق یافت. سالها در سرزمین خودش برای احقاق حقوق کردها مبارزه کرد و وقتی به ناچار مجبور به فرار شد، به ایران آمد تا در «جمهوری مهاباد» سمت «فرمانده کل قوای کردستان» را بر عهده بگیرد. ملا مصطفی تمام عمر تلاش کرد و جنگید و آوارگی را به جان خرید، تا نامش به عنوان یکی از بزرگترین رهبران کُرد همواره ماندگار و مورد احترام شود. نقل قول معروفی به او منصوب است که منبعی برایش ندارم، اما آنقدر متواتر است که بتوانیم بار دیگر تکرارش کنیم: «هر کجا کُرد هست، آنجا ایران است»!
چرا ملامصطفی چنین نظری داشت؟
* * *
«بختیار علی» از نویسندگان اقلیم کردستان است که در ایران با رمان «آخرین انار دنیا» شناخته شد. ویکیپدیای فارسی میگوید او پرمخاطبترین نویسنده در اقلیم کردستان است. (+) هرچند اکنون ساکن آلمان است، اما رمانهایش را به کردی مینویسد و نوشتههایش برگرفته از عمق جامعه کردستان عراق هستند. من به تازگی مشغول مطالعه رمان «قصر پرندگان غمگین» او هستم. هنوز کتاب را به پایان نبردهام، اما بخشی از کتاب نظر من را به مسئلهای متفاوت از موضوع اصلی جلب کرد. به این بخش دقت کنید:
«... شب خواستگاری، فوزیبیگ، با غرور یک پیرمرد تحصیلکرده –نه با غرور یک عشیرهای- پیشاپیش خواستگاران میرفت. او مرد نکتهسنجی بود که با ریزبینی هرچه تمامتر واژهها را برمیگزید و تلاش میکرد که سنجیدهتر از مردم عادی سخن بگوید. همه، آوازه فکرت گلدانچی را به عنوان آدمی آگاه و با سواد شنیده بودند اما فوزیبیگ گمان نمیکرد که گلدانچی از پس او برآید. فوزی مطمئن بود که گلدانچی مانند او سه بار شاهنامه را نخوانده و بیشتر بخشهای رساله الغفران معری را از بر ندارد. درست است که دانش فوزیبیگ محدود به ادبیات کلاسیک بود، اما او بر این باور بود که هیچ دانشی تا کنون نتوانسته از چارچوب ذهنی خیام و حافظ شیرازی و جلالالدین رومی فراتر رود ...». («قصر پرندگان غمگین»، بختیار علی، ترجمه «رضا کریممجاور»، نشر افراز، ص74)
دقت کنید که نگارنده از کردهای عراق است و در مورد شخصیت دیگری از همین جامعه سخن میگوید. اتفاقا دایره مخاطبان او نیز ایرانیان فارسی زبان نیستند که گمان کنیم قصد به دست آوردن دل آنان را داشته، این رمان باید در جامعه کردستان عراق با مخاطب ارتباط برقرار کند و از نظر او «قابل پذیرش و باورپذیر» باشد. باز هم یادآور میشوم که شهروند کرد عراقی، زبان مادریاش کردی است. به دلیل زندگی در کشوری عربزبان، به ناچار باید زبان عربی را هم به عنوان زبان دوم یاد بگیرد. از آن پس، اگر قصد تحصیل و آموزش عالی داشته باشد، یا بخواهد که با جهان پیشرفته ارتباط برقرار کند یا باید زبان انگلیسی را به عنوان زبان سوم انتخاب کند، یا به هر صورت به دنبال یکی از زبانهای پرمخاطب اروپایی برود. اما بخشی از آنان ترجیح میدهند که فارسی یاد بگیرند، سه بار خواندن شاهنامه را مایه افتخار بدانند و گمان کنند که «هیچ دانشی تا کنون نتوانسته از چارچوب ذهنی خیام و حافظ شیرازی و جلالالدین رومی فراتر رود»! چرا؟
من حتی اگر هم بخواهم این مسئله را ریشهیابی و تحلیل کنم، قطعا در یک یادداشت وبلاگی موفق نخواهم شد، اما باور دارم که حل این معما، به نوعی پی بردن به راز کلام «ملا مصطفی بارزانی» است که میگفت: «هرکجا کُرد باشد، آنجا ایران است».
http://adf.ly/1587888/whostheadmin
No comments:
Post a Comment