Tuesday, October 16, 2012

چند نکته پیرامون بازداشت‌های جنجالی و حواشی آن

 

- تناسب ادعا و مقاومت


موافقان و مخالفانش می‌دانند که هاشمی همواره محافظه‌کاری میانه‌رو بوده است. تقریبا بعید است کسی بتواند ادعایی افراطی از او به یاد بیاورد که نتوانسته باشد بر سرش پایداری کند. (نیازی نیست با رادیکال‌های افراطی مقایسه کنید. این ویژگی را حتی می‌توان با سیدمحمد خاتمی سنجید که برای حضور در انتخابات مجلس پیش‌شرط‌هایی تعیین کرد که به هر دلیل به آن‌ها پایبند نماند) به باور من، این ویژگی بسیار بیشتر از آنکه مرهون پایداری خارق‌العاده او باشد، مرهون محاسبه‌گری و سنجیده‌گویی‌اش در هنگام ادعاست. (مثلا وقتی در نماز جمعه شرایطی برای خروج کشور از بحران پیشنهاد می‌کند، هم به تعادل در راهکار می‌اندیشد و هم در نظر می‌گیرد که توانایی تحریم نماز جمعه را دارد) با این حال، تعادل میان ادعا و عمل در خاندان هاشمی، صرفا به محافظه‌کاران میانه‌رو محدود نمی‌شود. «فایزه هاشمی» بر خلاف پدرش همواره در قامت یک لیبرال ظاهر شده است. از فرهنگ‌سازی‌اش در روزنامه «زن» و تلاش‌هایش در زمینه ورزش بانوان گرفته، تا حضور فعال‌ش در جنبش سبز و راهپیمایی‌های اعتراضی. با این حال روز کیفر که رسید دیدیم که فایزه نیز به مانند پدر، خود را برای پرداخت هزینه ادعایش آماده کرده بود. او که قطعا می‌توانست چه در ایران و چه در خارج از کشور کنج آفیت اختیار کند، ماند؛ فشار و توهین و تحقیر را تحمل کرد و در نهایت به زندان رفت تا به صورت عملی پایبندی به سطح ادعاهایش را نشان بدهد. حالا مقایسه کنید با تمام آنان‌که بیرون گود نشسته‌اند و به هنگام سر دادن فریاد «لنگش کن» به کمتر از 100 رضایت نمی‌دهند، اما احتمال برخورد، زندان یا پرداخت هزینه‌ را توجیهی منطقی برای فرار خود می‌دانند. دعوا بر سر جدال «داخل‌نشین و خارج‌نشین» نیست. حرف من، فاصله ادعا و آمادگی پرداخت هزینه است. می‌خواهد به خارج از کشور پناه‌ برده باشد، یا در کنج آفیت و پشت هویتی مجازی نهان شده باشد، به باور من، هرکس که ادعا و مطالبه‌اش فراتر از هزینه‌ای باشد که آماده پرداخت کرده، بهتر است یا خودش ساکت شود یا دیگران نادیده‌اش بگیرند.

 

- سنگ عیاری به نام قوه قضائیه


در چند روزی که از خبر بازداشت فایزه و بازگشت و بازداشت مهدی هاشمی داغ بود، تحلیل‌های متفاوتی در مورد تغییرات احتمالی و بررسی شرایط جدید ارایه شد. من با درون‌مایه این تحلیل‌ها کاری ندارم و اساسا تمامی آن‌ها را بی‌پایه و در سطح خیال‌پردازی‌هایی می‌دانم که ارزش توجه و اتکا ندارد. نکته جالب برای من این است که در میان تمامی جریانات سیاسی، از افراطیون احمدی‌نژادی گرفته تا راست میانه‌رو، اصلاح‌طلبان و حتی رادیکال‌های سرنگونی‌طلب، یک مسئله به عنوان پیش‌فرضی بدیهی مورد توافق قرار داشت: «برخوردهای قوه قضائیه، می‌تواند نمایانگری باشد از تغییر معادلات سیاسی کشور»! در واقع همه چشم دوخته‌اند ببینند قوه قضائیه چه کسی را دست‌گیر یا احضار می‌کند تا محاسبه کنند چه معادلاتی در پس پرده سیاست تغییر کرده و احتمالا حرکت بعدی چه خواهد بود. در این بین قطعا بی‌اهمیت‌ترین مسئله نفس اتهام یا جرم افراد است. نتیجه اینکه همه اذعان دارند که برخوردهای قوه قضائیه در کشور ما تماما سیاسی است. می‌خواهد محاکمه مفسدین اقتصادی باشد، یا برخورد با عوامل فتنه! چنین تصور گسترده‌ای، حتی اگر در واقع بی‌پایه و توهم‌گونه باشد، یک پیامد بیشتر ندارد: «در این کشور و با این وضعیت حکومت هیچ کس اندک امیدی به اجرای عدالت از مسیر معمول و منطقی ندارد!»

 

- دشمنی هم آدابی دارد!


آقای هاشمی، بنابر همان مرام مرسوم و شناخته شده خود، در واکنش به بازداشت پسرش هم برگی از خاطرات دوران جنگ خود را منتشر ساخت. (اینجا+ بخوانید) برگی که این بار به نامه شخصی خودش خطاب به مهدی (در آن زمان 17 ساله) تعلق دارد و گویا مربوط به لحظه حضور او در یک عملیات جنگی است. اشارات این نامه پیش از این نیز در جریان برخی اظهارات رسانه‌ای شده بود و نشان می‌داد فرزندان هاشمی، در کنار فرزند (یا فرزندان) آقای خامنه‌ای به عنوان سرباز داوطلب در جبهه‌های جنگ حاضر بوده‌اند. این مسئله می‌تواند یادآور انبوهی از شایعات دوران جنگ باشد که در میان توده مردم دهان به دهان می‌چرخید و مثلا خبر می‌داد که هاشمی فرزندان خودش را به سوییس فرستاده و یا آغازاده‌های ارشد از جنگ در امان هستند و نظایر این. حتی همین یکی دو سال گذشته هم یک جدال مضحکی راه افتاده بود که نیروهای ارزشی تلاش می‌کردند ثابت کنند میرحسین و یا خاتمی اصلا در جبهه حاضر نشده بودند و یا چهره‌هایی همچون ابوالحسن بنی‌صدر مدعی شدند که آقای خامنه‌ای اصلا پایش به جبهه نرسیده است. حرف من این است که برای انتقاد و یا حتی دشمنی با یک شخص نیازی نیست که هرآنچه بدی به ذهنمان می‌رسد به او نسبت دهیم. می‌توان منتقد، مخالف یا حتی دشمن هاشمی و خامنه‌ای و خاتمی و هرکس دیگری بود، اما پذیرفت که مثلا آنان فرزندان خودشان را هم به مانند دیگر جوانان مردم به جنگ می‌فرستادند.

 

- خودم توی خیابان می‌زدم داد*!


«دویچه وله» به بهانه بازداشت فرزندان هاشمی با «اکبر گنجی» گفت‌وگو کرده است. (اینجا+ بخوانید) آقای گنجی در بخشی از این گفت‌وگو به «پروژه حذف هاشمی» اشاره کرده و سپس توضیح داده‌اند: «پروژه حذف هاشمی قطعاً پشت‌اش آقای خامنه‌ای بوده و در این پروژه هم موفق بوده است». البته نکته خوبی است که آقای گنجی، 13 سال پس از لجن‌مال شدن چهره هاشمی در جریان انتخابات مجلس ششم بالاخره متوجه شد که «پروژه حذف هاشمی قطعاً پشت‌اش آقای خامنه‌ای بوده»، اما من با خودم می‌اندیشم چند سال دیگر طول می‌کشد تا ایشان متوجه بشوند یا بخواهند بپذیرند که بخشی از آن «پروژه حذف هاشمی» هم خودشان بوده‌اند؟ چند سال دیگر طول می‌کشد که اکبرگنجی از خودش بپرسد چطور آن مقاله‌های «عالیجناب سرخ‌پوش» مورد استقبال قرار می‌گرفت و چطور آن کتاب سراسر اتهام به کسی که ادعا شده بود پشت‌پرده مخوف‌ترین پرونده‌های جنایی-امنیتی کشور است و به نوعی نقش پدرخواندگی قدرت را دارد مجوز پشت مجوز دریافت می‌کرد و در بازار نشر مثل نقل و نبات به فروش می‌رسید؟ آیا روزی خواهد رسید که تمام اکبرگنجی‌های این کشور (از جمله آنان که خودشان را پیشگامان جنبش دانشجویی می‌خوانند و سال‌هاست که طلب‌کار هزینه‌های ادعایی خود هستند) بپذیرند آنچه شکست جریان اصلاحات خوانده می‌شود، همه‌اش به تقصیر نرم‌خویی سیدخندان نبود؟ آیا روزی برای ثبت در تاریخ و ای بسا درس‌آموزی آیندگان اعتراف خواهند کرد که وقتی چشمانشان را بستند و شیفته از سرعت‌سرسام‌آور خود به جلو شتافتند، ناخودآگاه به مهره‌ای بدل شدند برای نابودی زیرساخت‌های اصلاحات و بازگشت استبداد؟**

 

پانویس:

* برگرفته از شعری سروده «هادی خرسندی» که در یک خودانتقادی از افراط‌گرایی‌های کورکورانه گذشته می‌گوید: (اینجا+ بخوانید)


به سال یک هزار و سی‌صد و باد . . . خودم توی خیابان می‌زدم داد!


* * در آستانه دور دوم انتخابات سال 84، علی‌رضا میبدی و علی‌رضا نوری‌زاده در جریان یک برنامه مشترک ماهواره‌ای بر روی پیروزی قطعی هاشمی شرط‌بندی کردند. اینان که می‌خواستند وانمود کنند رقابت حاضر کاملا سوری و صرفا دسیسه‌ای از جانب هاشمی رفسنجانی برای فریفتن مردم است با بینندگان خود عهد بستند. یکی گفت مچ دست خودم را قطع می‌کنم و دیگری گفت با مجری‌گری خداحافظی می‌کنم اگر هاشمی رییس جمهور نشود. هاشمی رییس جمهور نشد و جناب نوری‌زاده مثل شاخ شمشاد همچنان کسوت تحلیل‌گر ماهواره‌ای را به خود اختصاص داده است. آن که تحلیل‌گر و مفسرش باشد آنگونه است، چه جای تعجب که آبدارچی شرکت ما بعد از این همه بدبختی که سر مملکت آمد بگوید «بچه‌های هاشمی بازداشت نشده‌اند مهندس جان؛ این‌ها همه نقشه هاشمی است که شما را گول بزند!»

http://adf.ly/1587888/whostheadmin

No comments:

Post a Comment