روحانیون، دستکم در پایینترین رتبههای خود که میشوند: «روضهخوانهای منبری» علاقه وافری دارند که با برچسب «یک دانش دقیق و تخصصی»، پای غیرروحانیون را از اظهار نظر در امور مذهبی ببرند. آنان معمولا عادت دارند در پاسخ به پرسشهایی ساده از برخی احکام و یا حتی اصول مذهبی که با عقل جور در نمیآید بگویند: «اینها یک سری دانش تخصصی میخواهد که باید سالها در علم دین فعالیت کرد تا بدان دست یافت». (که احتمالا این دانش هم هیچ جا بجز حوزه علمیه وجود ندارد!) همین شیوه استدلال و نگرش، بزرگترین و احتمالا «تنها» دلیلی است که این گروه در توجیه لزوم «تقلیدگری» در فقه شیعی ارایه میدهند. یعنی به اینجای کار که میرسند همواره مثال میزنند: «هر دانشی یک متخصص دارد. مثلا شما برای مریضی به پزشک مراجعه میکنید؛ پس برای امور مذهبی هم باید به متخصص مذهبی، یعنی فقیه مراجعه کنید و هرچه او گفت بپذیرید».
در این مورد دو نکته ظریف وجود دارد. اولا این استدلالگران گرامی به روی مبارک خودشان نمیآورند که اگر یک عده آدم یاغی و ای بسا سست عنصر و بیایمان نبودند که از فرامین همین علمای گرانقدر سر باز بزنند، اساسا علم پزشکی در این کشور پا نمیگرفت که حالا متخصصیناش توجیهی شوند برای بقای تقلیدگری! به یاد بیاورید که در زمان قاجار همین علمای عظام، علوم جدید را به شدت تکفیر میکردند و خدا میداند چند بار امثال جناب «رشدیه» مدرسه ساختند و آقایان خراب کردند تا بالاخره پای علم و دانش هم به این کشور باز شد.
نکته دوم اینکه این دوستان احتمالا در هنگام به کار گیری این مثال، تنها و تنها آن دست از پزشکان عبوس و بیحوصلهای را در نظر دارند که برای توجیه بیمار خود وقت کافی ندارند. نسخه را میپیچند و همچون وحی منزل کف دست بیمار میگذارند. در غیر این صورت، یک متخصص پزشکی، با هر سطحی از دانش و هر سطحی از مدرک و اعتبار علمی هم که باشد، در نهایت باید برای بیمار خود وقت بگذارد. با مجموعهای از تصاویر و نتایج آزمایشها بیماریاش را به او شرح دهد، راهکارهای متفاوت درمان را پیشنهاد دهد، خطرات و مزایای هرکدام را بازگو کند و در نهایت تصمیمگیری را به خود بیمار محول سازد. شیوهای که دقیقا در تضاد با مرام «تقلیدگری» است. به صورت خلاصه: «من نسخه یک پزشک را صرفا و صرفا به این دلیل که او احتمالا از فلان دانشگاه معتبر فارغالتحصیل شده نمیپذیرم. تحصیلات و مدارک علمی یک پزشک فقط به درد خودش میخورد که بیماری من را خوب تشخیص بدهد و راه درمان آن را نیز پیدا کند. از آنجا به بعد و زمانی که پای من به میان میآید، تنها این منطق و استدلال پزشک است که یا من را متقاعد میسازد و یا من به سراغ پزشک دیگری میروم».
* * *
وبلاگ «چهاردیواری»، مطلبی طعنهآمیز نوشته است در انتقاد به حضور تحصیلکردگان رشتههای مهندسی در مباحثی نظیر علوم سیاسی، فلسفی، عرفانی یا اجتماعی. تلنگر متن را میتوان بدین گونه خلاصه کرد: «چرا مهندسها (تحصیلکردگان رشتههای فنی) در زمینههایی اظهار نظر میکنند که به تخصص آنها ارتباطی ندارد و چرا اظهار نظر متخصصینی نظیر یک تحصیلکرده علوم اجتماعی کمتر مورد توجه قرار میگیرد». من میگویم این ادعا چند پیشفرض نادرست در دل خود دارد:
1- مهندسین انسانهایی نیستند دارای ابعاد مختلف که تنها بخش کوتاهی از عمر خود (مثلا 4 تا 6 سال) را در یک دانشکده فنی گذراندهاند. (آن هم لزوما نه به صورت تمام وقت) آنها روباتهایی برنامهریزی شده هستند که فقط میتوانند فرمول بگیرند و مسئله حل کنند.
2- مسایلی مانند عرفان، علومی تخصصی هستند که یک عده «عالم تخصصی» مسوولیت انحصاری پاسخگویی در این زمینه را بر عهده دارند. (طبیعتا دیگران باید صرفا شعر بخوانند و از عمق اندیشه والایی که خودشان قادر به درکاش نیستند بهبه و چهچه کنند!)
3- تحصیلکردگان هر رشتهای، عالمان آن رشته محسوب میشوند. یعنی هرکسی که در زمینه علوم اجتماعی تحصیل کرد، حتما میتواند جامعه خودش را به خوبی تحلیل کند و البته راهکاری هم برای بهبود وضعیت ارایه دهد. (باز هم همان نگرش روباتیک به انسانها)
من لزومی نمیبینم توضیحی در مورد بیپایگی این گزارهها بدهم. فقط به همان نگرش نادرستی باز میگردم که مخاطب را به «تقلیدگری و تعبد» فرا میخواند. با این تفاوت کوچک، که نگارنده «4دیواری»، دایره تقلیدگری را از امور مذهبی به تمامی امور بشری تعمیم داده است و اینبار ملاک این تعبد را «مدرک دانشگاهی» قرار دادهاند. مدارکی که به نظر میرسد در پای میز گفت و گو و ارایه منطق و دلیل چندان به کار صاحبانشان نیامده است، پس باید از میز گفت و گو آنها را جمع کرد و کارکردشان را به «چماق» تغییر داد!
«من سندی دارم که نشان میدهد خیلی میفهمم، اما درک نمیشوم»! این عصاره عریانشده استدلال کسی است که در یک گفت و گو نمیتواند مخاطبیناش را قانع کند و ناچار به اوراق دانشگاهیاش متوسل میشود. بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت: سالها تحصیل و آموزش توسط اساتید مورد نظر نتوانسته است به فرد مذکور یاد بدهد که چگونه مسئله را شناخته و آن را تشریح کند تا مخاطبین قادر به درک و پذیرش شوند. حال یک لحظه به این فکر کنید که آیا اساسا شیوه انتقال علم چیزی بجز همین درک و توانایی متقاعد سازی مخاطب است؟ همین عزیزان تحصیل کرده در علوم اجتماعی، زمانی که دانشجوی تازه وارد دانشگاه بودند، دانش اساتید خود را به چه شیوهای یاد گرفتند؟ صرفا به صورتی «تعبدی» و «تقلیدگرایانه» به این دلیل که اساتید مدرک «دکتری» دارند؟ یا توسط استدلال و تشریح موضوع از جانب جناب استاد؟
قول معروفی است که گویا به جناب «اینشتین» نسبت داده میشود و میگوید: «اگر نمیتوانی مسئلهای را به سادگی توضیح دهی، آن را به خوبی درک نکردهای». من گمان میکنم حکایت دوستان مورد اشاره از جانب نگارنده «4دیواری» همین است. ایشان گلایه میکند که چرا فلان وبلاگنویس که علوم اجتماعی خوانده مطلبی نوشته شده که مورد توجه قرار نگرفته است، ولی آن یکی که مهندسی خوانده مورد توجه واقع شده؟ من میگویم شاید جواب این باشد که آن دوست عزیز نه خودش فهمیده که چه میگوید و نه طبیعتا توانسته به مخاطب خودش بفهماند که حرفاش پایه و استدلالی دارد. در مقابل هرکجا که به بنبست رسیده به همان چماق مدرکاش متوسل شده است؟ (و حتی در اقدامی منحصر به فرد لیست نمرات و تعداد 20هایی هم که در دوره دانشگاه گرفته ذکر کرده که مو لای درز دانشاش نرود!) یعنی من دانشی دارم که توی صندوقچه خانهام ذخیره شده و درست است که الآن نمیتوانم جواب شما را بدهم، اما قطعا سازمانهایی رسمی در کشور وجود دارند که گواهی میدهند اندوختههای درجهبندیشده بنده از شما بیشتر است پس شما باید حرف من را قبول کنید!
این چنین استدلالی برای من تنها و تنها یک معنی دارد: دعوت به «تقلیدگری و تعبد» در حوزه علم و حتی اندیشه.
پینوشت:
- میدانستید «حسین الله کرم» مدتی است که «دکترای علوم» سیاسی گرفته!
- سالها پیش در نشریه «یا لثارات» نقدی خواندم بر رمان «بوف کور»! نگارنده محترم یک صفحه روزنامه را سیاه کرده بود تا اثبات کند «صادق هدایت» نه تنها تحصیلات دانشگاهی نداشته، بلکه حتی دیپلم خود را هم نیمهتمام رها کرده است. در نتیجه «بوف کور» چرت و پرت محض است! به نظرم ذات آن نقد تاریخی به «بوف کور» بیشباهت به اندیشه نفهته در پس یادداشت اخیر «4دیواری» نیست.
- در قرآن مثال معروفی در مورد برخی دانشمندان که توانایی استفاده از دانش خود را دارند ذکر شده است؛ یک بار این آیه قرآن را برای دوستان نوشتیم به حساب «توهین» گذاشتند. خودتان بگردید و پیدا کنید و بنده را از تکرار این اشتباه معذور بدارید!
http://adf.ly/1587888/whostheadmin
No comments:
Post a Comment