مقدمه: چندی پیش «مجمع دیوانگان» با اعلام فراخوانی از مخاطبان خود خواست تا آثار هنری خود را برای برپایی هفتهای به نام «هفته هنر» ارسال کنند. تصویر این یادداشت، نقاشی یکی از مخاطبان بود که پس از انتشار بحثبرانگیز شد. برخی از دوستان این اثر را فاقد معیارهای یک «اثر هنری» قلمداد کردند. به همین بهانه، قرار شد تا بحث دیگری شکل بگیرد با موضوع «چیستی هنر». بدین ترتیب از مخاطبان دعوت شد تا به دو پرسش پاسخ دهند:
1- خیلی خلاصه نظرتان در مورد چیستی هنر را بنویسید.
2- با توجه به دیدگاه شما آیا این نقاشی یک اثر هنری محسوب میشود؟ اگر بلی چرا و اگر نه به چه دلیل؟
یادداشت زیر، نخستین یادداشت در پاسخ به این فراخوان است. همینجا از دیگر دوستان نیز دعوت میشود تا با ارسال یادداشتهای خود در این بحث شرکت کنند.
* * * * *
مریم نوری: یک اثر وقتی «هنری» نامیده میشود که چیزی به جهان اضافه کند و تفاوتی ایجاد کند با قبل از خلق شدنش. اثرهنری ارتباط مستقیم با حس، اندیشه، مکان و زمان شخص هنرمندِ خالق اثر دارد و بیان کننده آنهاست اما خصوصیت خاصی که یک مخلوق را، اثر هنری میکند همانا تاویل پذیری آن است. اثر هنری آن هنگام که به جهان وارد میشود/خلق میشود، در معرض خواندن و بازخواندن بی شمار خواننده – به معنای عام: بیننده، شنونده...- قرار میگیرد. اثری نام هنر بر خود میگیرد که قابلیت تاویل برای هر اندازه خوانندهای که با آن مواجه میشود را داشته باشد.
هنر بخشی از جهان را «آشکار میکند». جهانی را میسازد، خلق میکند. راز آلود است و همین خصلتش است که آن را تاویلپذیر میکند. البته این خاصیت هنر –اختصاصا نقاشی- در دورههای مختلف به درجات مختلف مورد نظر بوده است. در دورهای تقلید هر چه نزدیکتر از واقعیت ارزشمند بوده است چرا که در آن دوران تکنیک حرف اول را میزده است. در دورههای بعد مثل نقاشیهای آبستره یا اکسپرسیونیستی، رازآلودگی که نقاش –بر حسب درک خود از دنیایش- به تکنیک خود اضافه کرده باعث عمق اثر هنری شده است. سبکی مانند «کوبیسم» پر از تخیل نقاش، روایت ذهنی او و تکنیک است که همراه شدن تخیل با سبک روایت آن را تاویلپذیر کرده است. همینجا لازم است ذکر شود که در هر رشتهای از هنر، دانستن تکنیک آن رشته از لازمههای خالقِ یک اثر هنری بودن، است. اما آنچه درهنر نکته اساسی است گشودن دریچهای به سوی بخشی از حقیقت است.
من وقتی با تابلو مورد بحث مواجه شدم، قبل از خواندن نام تابلو نتوانستم مفهومی از آن غیر از به تصویر کشیدن صحنهای آشنا، برگیرم. بعد از خواندن نام تابلو(بهشت موعود) متوجه شدم که منظور از این نقاشی چه بوده است. این را میتوانم به عنوان یک نقطه ضعف این کار نام ببرم، اما از طرفی این نکته فقط ضعف تکنیکی است چرا که نتوانسته است بهشت را به خوبی برای من تصویر کند تا من به در بهشت بودن سوژهها پی ببرم. مشکل اصلی این نقاشی این است که به مستقیمترین و واضحترین حالتی یک پیام سیاسی/ اجتماعی را اعلام میکند. پیامی که در یک افق کوچک قابل درک است. فرض کنید که یک نفر تا به حال تجربه دیدن افراد موتور سوار باتوم به دست را نداشته باشد یا عکس وخبری هم از آن ندیده باشد، پُر واضح است که این نقاشی هیچ مفهومی برای او ندارد. و از آنجا که جای تاویل هم باقی نمانده – پیام بسیار صریح و مستقیم است- هیچ برداشت/ لذت دیگری هم از این اثر نصیب او نخواهد شد. چرا که تکنیک هم آنچنان قوی نیست که بیننده مدتی مشغول – مثلا - بررسی اثر قلم موها باشد! برای روشن شدن مطلب به یاد بیاورید تابلو پیکاسو در مورد جنگ داخلی اسپانیا را. من در اسپانیا نبودهام و هیج صحنهای از آن جنگ را هم ندیدهام اما تابلو برای من هم داستانی دارد و من میتوانم ساعتی از این سر تابلو به آن سرش بروم و آن را کشف کنم. آن تابلو به من نمیگوید که بدان و آگاه باش که در اسپانیا جنگی در گرفته و بعضی جان باختهاند، در آن تابلو میتوان رنج و ترس و آشوب را، که از تبعات هر جنگی است، حس کرد، میتوان بارها به آن نگاه کرد و هربار نکتهای تازه برگرفت.
همینجا برای وارد شدن به ادامه بحث ذکر میکنم که مراد من از هنر نه به معنای عام آن، که هر کار خوب و زیبا انجام شدهای را در برمیگیرد، بلکه اثر هنری ماندگاری است که بتواند دنیای جدیدی را بر ما شکوفا کند.
از نظرمن اثر مورد بحث یک تابلو هنرمندانه نیست بلکه در ردیف پوسترها قرار میگیرد. پوستر ساختن، هنری گرافیکی است (کلمه هنر در اینجا به معنای زیبا ساختن دنیای ما به کار میرود یعنی معنی زیباشناسانه از آن مد نظر بوده است نه به معنی خلق جهانی نو) که منظور خاصی را برای مخاطب –معمولا- خاصی نقش میکند. گاه حتی فقط جنبه یادآوری دارد یعنی مخاطب از قبل مورد ذکر شده در پوستر را میدانسته اما در آن پوستر به طرز تاثیر گذارتری به او یاد آوری شده است. خصوصیت پوسترها این است که در متن و زمان خاصی معنی مییابند. پس از آن –در صورت تاثیر گذاری بالا یا بسته به موضوع اشاره شده در آن پوستر- ممکن است به صورت برگی از تاریخ حفظ شوند و دهها سال بعد، به حال و هوای این سالها اشاره کنند. همانطور که این تصویر هم میتواند به عنوان برگی از تاریخ این دوران حفظ شود و سالهای آینده، به آیندگان، شکلی از موتوسواران امروزی و اینکه گروهِ منتقد آنها، در مورد ایدئولوژی پشت این کار چگونه فکر میکردهاند و حتی اینکه در این دوران بسیاری نقدها در پوستهای از طنز پیچیده میشده است، باز گوید. از نظر من این تابلو پوستری است که با طنزی که در خود دارد در برگیرنده پیام سیاسی و نقد گروهی خاص است و نمی توان آن را هنر نامید. در همان زیرشاخه پوسترها هم من آن را، به دلیل ضعف تکنیک و پیام رسانی مستقیمش، در ردیف کارهای خوب قرار نمیدهم. این کاررا کاریکاتور ننامیدم چون کاریکاتورها به نظر من بیزمان و مکانتر از این کار هستند. مثلا ما کاریکاتوری را که در جای دیگری از دنیا در پی واقعه خاصی کشیده شده است، درک میکنیم. طنز و نقد موجود در آن را، که هدف اصلی کاریکاتور است، درک میکنیم، حال آنکه ممکن است از واقعهای که دلیل خلق آن بوده چیزی ندانیم.
از این مباحث بگذریم من به عنوان مخاطب خاصی که با گوشت و پوست و استخوان سوژههای این طرح را حس کردهام و با نقدی که در آن است هم همیشه درگیر بودهام، از دیدن این کارلذت بردم. طنزی که در کار هست، چه در شکل ظاهری سوژههای باتوم به دست، چه شکل بهشت تصویر شده و شکل حضور سوژهها در بهشت – سوار بر موتور- برای منِ مخاطبی که تک تک این نکتهها همیشه در ذهنم جدا جدا میچرخیدهاند و اکنون در پسِ نامِ بهشت موعود در این تابلو گرد آمده اند، لذتبخش است.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
http://adf.ly/1587888/whostheadmin
No comments:
Post a Comment