رضا - پیشتوضیح: متاسفانه به خاطر مشکلات شخصی، تا به امروز از ادامه دادن یادداشت اول معذور بودم. امیدوارم دیگر خلف وعدهای صورت نگیرد. به همین خاطر خلاصه یادداشت پیشین، جهت یاداوری، کمی طولانیست.
خلاصه یادداشت قبل(+): در یادداشت پیشین توضیح داده شد که بیش از آنچه انتظار میرفت، میان بدنه و متفکرین جنبش سبز درباره انتخابات مجلس و حواشی آن صحبت شد. این مسئله احتمالا به خاطر این است که جنبش سبز، تنها راه ادامه حیات را در «مبارزه» میبیند و نه «زندگی». اما به وضوح راه مبارزه، راه مناسبی برای وضعیت فعلی نیست. برای اینکه مطالبات خود را از چارچوب خشک و خاص مبارزه سیاسی، به زندگی هر روزه خود ببریم نیازمند راهکار و نقشه راهیم. به نظر نگارنده بهترین راهکار، «تقویت جامعه مدنی» است و از تجلیات یک جامعه مدنی شده، «حق اعتراض» شهروندان آن جامعه است. اما به نظر میرسد ما اعتراض بلد نیستیم. در یادداشت اول، روی «تمرکز بر خواسته مشخص» توضیح داده شد؛ یعنی وقتی اعتراضی داریم، باید مطالبهمان مشخص و معین و جزئی باشد تا بتوان روی آن تمرکز کرد و حواشی دیگر، میتواند هم انرژی زیادی از ما بگیرد و هم زمان رسیدن به مطالبه را بلندتر کند (اگر از اساس آن را غیر ممکن نکند) در زیر، سعی خواهم کرد تا «ما اعتراض بلد نیستیم» را ادامه دهم.
ما اعتراض بلد نیستیم
– اولویت بندی خواستهها:
اول، خواستهها ملموس و همهشمول باشد: احتمالا اکثر ما با هم توافق داریم که دموکراسی و آزادی و حقوق بشر و خیلی چیزهای دیگر، به خودی خود «ارزش» حساب میشوند. یعنی برای بسیاری از خوانندگان این متن، اگر جایی استدلال شود که فلان رفتار، خلاف حقوق اولیه یک شهروند یا خلاف حقوق بشر است، برایمان مسئله حل شده است و آن رفتار، زیر سوال خواهد بود. ولی آیا برای اکثریت قریب به اتفاق جامعه اطراف ما اینگونه است؟ یعنی اگر در خیابان مادری را ببینید که فرزند خردسالش را کتک میزند، اگر به فرض بخواهید وارد شده و او را از این کار باز دارید، به او میگویید که این کار شما خلاف پیماننامه حقوق کودک است؟ به فرض هم چنین حرفی بزنید، به نظرتان وی میپذیرد؟
آنچه که باید بسیار مورد توجه قرار گیرد، اولویت در خواستههای «ملموس» و «همهشمول» است. یعنی درست است که داشتن شورای صنفی که برای دانشجویان یک دانشگاه، به خودی خود تجلی خرد جمعی و یک امر مبارک است ولی شورای صنفی برای این تشکیل شده که دانشجویان "نیاز" به پیگیری مطالبات صنفیشان داشتهاند. یعنی آنها میخواهند کیفیت همیشه نامطلوب غذای سلف یا امکانات خوابگاه یا موارد دیگر به مرور زمان بهتر شود. از طرفی، باید خواسته شما همهشمول باشد. یعنی به نظر نمیرسد در همان دانشگاه، کسی باشد که بگوید نباید کیفیت غذای سلف دانشجویان بهتر شود! یعنی مهم نیست که فرد چه عقیده سیاسی، مذهبی یا اجتماعی داشته باشد؛ کیفیت غذا باید بهتر شود و روی این مسئله به راحتی میتوان توافق کرد. البته در نظر بگیرید که بحث اینجا، «اولویت» است، آن هم در وضعیت فعلی. مگر نه برای حق اعتراض، نه لزوما باید اکثریت باشید و نه لزوما خواسته ملموسی داشته باشید.
دوم، خواستهها از کوچک به بزرگ مرتب شوند: شاید این مسئله، در ابتدا به نظر بدیهی برسد که اگر شما سلسله خواستههایی برای بهبود وضعیت دارید، باید خواستههایتان را از کوچک به بزرگ مرتب کنید و پلهپله جلو بروید. مثلا در جامعهای که زنان حق تحصیل ندارند، نیازی نیست که روی حجاب اجباری یا حق پوشش آنان بحث کرد.
ولی این مسئله آنچنان که به نظر میرسد بدیهی نیست و مخالفان سرسختی دارد. تا جایی که من میدانم، مخالفان چنین نظری بیان میکنند که خواستههای علیالخصوص اجتماعی، مثل یک پلکان نیستند که یکی بر دیگری سوار باشد، و همه آنها در عین اینکه دایرههای جداگانه هستند در یک پازل کلی معنا پیدا میکنند. یعنی تنها راه حل این است که تمامیشان با هم حل شوند و حل شدن جدا جدا غیرممکن است. مثلا در جامعه تحت حاکمیت طالبان، دفاع از آزادی پوشش برای زنان، به همان میزان اهمیت دارد که تلاش برای حق تحصیل برابر. من نمیخواهم وارد پیچیدگیهای نظری این مسئله شوم و اتفاقا هم تا حدود خوبی با آن موافقم، ولی در اینجا میخواهم به یک نکته حیاتی در عمل اشاره کنم که به صورت شهودی آن را یکی از بزرگترین مشکلات جامعه مدنی اطرافم میدانم.
شما وقتی به چیزی اعتراض دارید، یعنی میخواهید آنچیز نباشد یا بهتر باشد و به هر حال انتظار تغییر دارید. ممکن است عدهای با شما هم نظر باشند و خواهان تغییر باشند و عدهای این وضع را بپسندند و خواهان ادامه وضع موجود باشند. اما بسیار سادهلوحانه خواهد بود که تنها همین دو حالت را در نظر بگیریم. عده بسیار زیادی وجود دارند که از ابتدا نظر خاصی در موافقت یا مخالفت این تغییر ندارند و عملا گروهی پیروز است که بتواند از آرای این جمعیت خاکستری استفاده کند. تغییرخواهان آنها را به جنبش تشویق میکنند یا آنها که خواستار ثباتند، میخواهند با استفاده از آنها سدی محکم از ضدجنبش بسازند. اگر یک فرض هم اضافه بکنیم، مسئله تا حدود خوبی حل میشود؛ اینکه فرض کنیم این جمعیت خاکستری از آن قسمت نخبگان جامعه یا چند درصد پیشرو یا هر چه اسمش را میخواهید بگذارید، نیستند و اتفاقا مردمانی خیلی عادی با استدلالهای عادیاند. برای چنین جماعتی، بیشتر از «استدلال» و چیزهای مشابه، «اعتماد» کارساز است. اعتمادی که در مرور زمان ایجاد میشود.
با چنین مقدمه نسبتا طولانی، همان مثال جامعه طالبانی را در نظر بگیرید. قطعا و حتما درصد زیادی از مردم و حتی سنتگرایان را در ابتدا میتوانید با حق تحصیل زنان همراه کنید و پس از پیروزیهای اولیه در این موارد و ایجاد شدن موج اجتماعی-اعتراضی، میتوان با همان جمعیت محافظهکار به مسئلههای به ظاهر تابو (مثل حق پوشش) رفت. جامعه خاکستری، برای تغییر ریشهای عقایدش زمان میخواهد ولی وقتی اعتماد کرد، دیگر هیچ سدی نمیتواند جلویش بایستد. ضمنا در نظر بگیرید که این مرحلهبندی، هیچ منافاتی هم با بحث نظری بالا ندارد. تمام حرف این است که از جایی شروع کنید که با طرف مقابل یا اجتماع، دایره اشتراک وسیعی دارید و به راحتی قابل دسترس است؛ لازم نیست خواسته بعدی، تمام یا قسمتی از مشروعیتش در گرو تحقق خواسته قبلی باشد. تنها لازم است که بر اساس فاکتورهای مختلف، برای تمرکز و بهینه کردن صرف نیرو، این خواستهها مرتب شوند که یکی از این فاکتورها، مقدار اقبال عمومی اولیه به این مسئله است. چون در غیر این صورت، ضدجنبش ایجاد شده، کل حرکت شما را زیر سوال خواهد برد و حتی خواستههای ساده و کوچکتان را با برچسبهای بیربط، عملا تا مدتها از دور خارج میکند.
در انتها باید بگویم که دیگر فایده مشخص حرکت اینچنینی و تمرکزگرا، ایجاد «حس پیروزی» است. تیم فوتبالی را در نظر بگیرید که در مدت زمان زیادی نباخته. این تیم خودبهخود عادت به پیروزی دارد و اعتماد به نفسی که هر روز بیشتر میشود، کار حریفانش را برای متوقف کردنش، به مراتب سختتر میکند. تحقق خواستههای کوچک میتواند دوباره این امید را به ما بدهد که تغییر امکانپذیر است و اگر عادت کنیم که همیشه پیروز باشیم، دیگر کسی در مقابل خواستههای بزرگمان هم نمیتواند مقاومت کند؛ و نه به این خاطر که او ضعیف شده است، چون ما عادت به شکست نداریم.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند
No comments:
Post a Comment