«شورای هماهنگی راه سبز امید» با صدور بیانیهای کشتار مردم سوریه را محکوم کرده است. (اینجا) در شرایطی که تداوم جنایات خاندان اسد در سوریه، نفرت و انزجار جهانی را برانگیخته است، صدور بیانیه شورا میتواند نکتهای مثبت به حساب آید. متاسفانه بدون امثال این بیانه، نام «ایران» تنها به عنوان «یگانه حامی جنایات سوریه» در محافل خبری به گوش میرسد که ابدا در شان ایرانیان نیست. بیانیه شورا کمک میکند تا برای جهانیان یادآوری کنیم «حمایت از سرکوب و جنایت در سوریه به هیچ وجه خواست و مطالبه ایرانیان نیست، بلکه تنها ناشی از منافع گروهی است که مردم خویش را نیز به گروگان گرفتهاند». با این حال مشکلی وجود دارد که من نمیتوانم این حرکت خوب شورای هماهنگی را به دیده مثبت نگریسته و از آن استقبال کنم.
به باور من، محکوم کردن جنایاتی تا بدین حد بدیهی و آشکار هنرچندانی نمیخواهد. اینجا جایی است که اگر سکوت کنید بیش از اندازه پرت و یا محکوم هستید. در چنین شرایطی محکوم کردن ابدا یک گام رو به جلو نیست و در بهترین حالت مقاومت در برابر عقبنشینی بیشتر است. من این شیوه از کنش سیاسی را همچنان «منزهطلبی» میخوانم: اینکه شورای هماهنگی در هیچ یک از مشکلات اصلی جامعه مداخلهای نکند و تنها زمانی وارد عمل شود که در مورد واقعهای هیچ شک و شبههای وجود نداشته باشد و تنها بخواهد از خود رفع مسوولیت کند جز «منزهطلبی» هیچ نام دیگری ندارد.
به باور من، هرچند محکوم کردن جنایات سوریه یک تعارف دیپلماتیک بجا به حساب میآید، اما مشکل امروزین جامعه ما گرانی، تورم، بیکاری، فساد گسترده و در یک کلام عواقب ویرانگر «طرح حذف یارانهها»ست. به خوبی میدانیم که میرحسین موسوی تنها نامزدی بود که با اجرای این طرح مخالفت میکرد. من باور دارم که اگر هم آن زمان گروهی مواضع اقتصادی او را با اتهام «چپگرایی» تخطئه کرده و در پی سراب تبدیل شدن یک شبه به کشوری با اقتصاد باز و جهانی از این طرح حمایت میکردند، امروز همه به چشم خود میبینیم که اجرای آن چه بلایی بر سر اقتصاد و جامعه ما آورد. اما اکنون که تمامی طبقات اجتماعی زیر فشار این بار سنگین خورد میشوند، هیچ صدایی به نمایندگی از جنبش سبز در اشاره به این معظل اصلی جامعه به گوش نمیرسد. من دلیل این سکوت را «بیشهامتی» میدانم.
به باور من، ترس اعضای شورای هماهنگی از انتقاد بدگویان و فرصتطلبی تکچهرههای سودجو و موجسوار سبب شده است تا به بیحرکتی برسند و ابتکار عمل از دست بدهند. این نقطه ضعف دقیقا همان چیزی است که در مورد شخص میرحسین یک نقطه قوت به حساب میآمد. او توانایی این را داشت که بیتوجه به عیبجوییهای بوقهای رسانهای، حرفی را که عمیقا باور داشت حرف دل مردم است بر زبان بیاورد و بر سر آن ایستادگی کند. این ویژگی، حیاتیترین ممیزه یک رهبر بزرگ است که متاسفانه پس از حصر موسوی جای خالی آن در بیانیههای شورا به چشم میخورد. من بجز افسوس خوردن، تنها میتوانم به سهم خودم از اعضای شورای هماهنگی درخواست کنم ترسها و معذوریتهای رسانهای و تبلیغاتی خود را کنار بگذارند. از بدگوییهای بلندگوهای تک نفره نهراسند، از لاک پنهان خود خارج شود و حرفی را بزنند که امروز در تک تک خانههای ایرانی زده میشود: «مشکل اصلی مردم یارانههاست؛ اجرای این طرح ویرانگر را متوقف کنید».
No comments:
Post a Comment