در کشوری که گفتمانهای غالبی وجود ندارند که نهادینه شوند و تولید اندیشه قابل ذکری وجود ندارد که شاهد تقابل اندیشهها باشیم، توافقها جز بر سر اشخاص ممکن نخواهد بود. این باور من است. درست در روزی که پس از گذشت 15 سال به دوم خرداد 76 مینگرم، اما احساس نمیکنم به عقب خیره شدهام، بلکه گویی به آیندهای رویایی میاندیشم!
طی این پانزده سال، رویدادهای دوران هشتساله اصلاحات از دهها و صدها و ای بسا هزاران منظر نقد شده است و حالا من میخواهم یک نگاه ساده و دم دستی به کلیت مسئله داشته باشم: «میخواستیم به مردم سالاری برسیم، از قبل قهرمان پروری! طبیعتا شکست خوردیم و همانطور که استبداد بار دیگر جایگزین مردمسالاری شد، قهرمان ما نیز ضدقهرمانی شد تا گناه همه ضعفها و اشتباهات خود را به گردناش بیندازیم».
وقتی هنوز هم نمیتوانیم گفتمان منسجم و یا دست کم «گفتمانی حداقلی» را نام ببریم که بتوان ادعا کرد توافق نانوشته دوم خرداد در میان مردم بر سر آن شکل گرفت، پس ناگزیر هستیم به جای نقد گفتمان به نقد اشخاص متوسل شویم و البته گناه را به گردن یکدیگر بیندازیم. عجیب اینکه 15 سال بعد، همچنان از تولید یک گفتمان قابل پیشنهاد برای جنبشی مردمی عاجز ماندهایم و جز در گرداگرد یک شخصیت کاریزماتیک دیگر توان توافق نداریم. این بار قرعه فال به نام «میرحسین موسوی» خورده است تا کی او چون مصدق به جرگه اسطورههای کلاسیک شکستخورده ما درآید و یا ورق برگردد و چون خاتمی دیوار کوتاه پوشاننده ضعفهای ما شود.
با این حال و فارغ از تمامی ضعفها و سرخوردگیها، دوم خردادها از نگاه من نشانهای افتخاری خواهند بود بر سینه ملتی که شاید هنوز نتوانسته است راه خود را پیدا کند، اما هیچ گاه نیز به سکون و رکود تن در نداده و از پس هر سقوطی، ققنوسوار سر بلند کرده است.
دوم خرداد مبارک باد. به تمامی آنان که همچنان باور دارند «ما باز خواهیم گشت و دوباره وطن را خواهیم ساخت».
No comments:
Post a Comment